سؤال: میخواهم از آنچه بهعنوان دیپلوماسی مجاهدین و روابط بینالمللی مجاهدین خلق از آن یاد میشود، بپرسم.
یک مقدار راجع به همین تصویر برای ما توضیح بدهید. که مبنای این روابط چیست؟ چگونه این روابط برقرار شده است؟ کمی راجع به این تصویر کلی برایمان توضیح بدهید.
فرزین هاشمی: بهطور کلی در مناسبات بینالمللی دو پارامتر یا دو مبنا وجود دارد: یک مبنا این است که همه طرفها، همه کشورها و هر کسی دنبال منافع خودش است؛ یعنی در واقع مسائل اخلاقی و انسانی جایی ندارد و یا بسیار ناچیز است. مبنا یا نکته دوم که تعیینکننده است، این است که همهچیز بر اساس تعادلقوا شکل میگیرد. یعنی اگر شما در تعادلقوا در نقطهیی باشید که بتوانید منافعتان را پیش ببرید، موفق میشوید وگر نه مجبورید از منافع و یا از اصولتان کوتاه بیایید.
با این دو مبنا یا پایه، وقتی به یک سازمان انقلابی و به یک مقاومت مردمی برمیگردد، طبیعی است که نه قدرت اقتصادی آنچنانی دارد که بتواند با کشورهای دیگر مقابله یا برابری کند و نه قدرت نظامی آنچنانی دارد ـ و حتی با رژیم حاکم بر ایران که به هر حال همه منابع مردم ایران الآن در ید قدرت آنهاست ـ.
بنابراین سؤال این است که یک سازمان انقلابی بر چه مبنایی میتواند وارد چنین مناسباتی شود؟ حالا آن کاری که مقاومت ایران و مجاهدین کردهاند، دارای چند ویژهگی است که من به اختصار میگویم. قبل از هر چیز، ما کار را از پایین شروع کردیم؛ یعنی اعضا و حامیان مقاومت از مراجعه به سازمانهای مدافع حقوقبشری گرفته تا اتحادیههای کارگری و گاهی به نمایندگان پارلمان شروع کردند و همینطور ادامه دادیم. یعنی یک مبنایی و یک پایهیی درست کردیم. در حدی که در توانمان بود، افکار عمومی را در جهت منافع مردم ایران سوق دادیم. ولی همین کار هم کار سادهیی نیست. دوستانه و خیلی صریح بگویم که کار هر کس هم نیست؛ یعنی نیاز به یک مبانی دارد. چون شما وقتی وارد این صحنه میشوید، اگر آن مبانی را نداشته باشید، همه میخواهند شما را از بین ببرند؛ همه میخواهند شما را به وابستگی بکشانند.
بنابراین آنچه را که باعث موفقیت مقاومت ایران و مجاهدین شده است، میتوان در سه محور توضیح داد:
۱ـ ما به یک تشکیلات منسجم و انقلابی متکی هستیم. شما این ۴۰سال را نگاه کنید؛ چرا رژیم طی این سالیان بیشترین تمرکزش برای نابود کردن این تشکیلات است؟ چون این تشکیلات به ما یک قدرتی میدهد که در مقابل همه ناملایمات، همه سختیها و همه فشارها با اتکای به جمع اعضای مقاومت و جمع مجاهدین، بتوانیم در مقابل اینها بایستیم.
۲ـ یک تشکیلات انقلابی نیازمند برخورداری از یک آرمانی است که پاسخگوی این فشارها، این ناملایمات و شرایط بغرنج و پیچیدهیی باشد که شاهد بوده و هستیم. این فشارها طی این سالیان ـ چه در منطقه و چه در کل جهان ـ وجود داشته است. پس آن آرمان باید بتواند پاسخگوی این مسائل باشد.
۳-برای حفظ اصول این آرمان و برای حفظ انسجام این تشکیلات، شما باید آمادگی داشته باشید که مستمراًً فدا کاری کنید. یعنی بدون پرداخت بها، امکان ندارد که در این دنیای پر تلاطم، بتوانید مسیر خودتان را باز کنید، به پیش بروید و از منافع مردم ایران حمایت بکنید.
بنابراین اگر یک گروه، سازمان و حزبی چنین مبناهایی را نداشته باشد، همان بهتر که اصلاً وارد چنین مناسبات بینالمللی نشود. خوشبختانه مجاهدین و مقاومت ایران با اتکا به تشکیلات و آرمانشان ـ که ما در درون مجاهدین به آن « انقلاب درونی» میگوییم ـ توانستند بهای اصل «کس نخارد» را بپردازند و به پیش ببرند.
بهقول آقای زیگلر ـ که از شخصیتهای بسیار شناخته شده در امر حقوقبشر هستند ـ «بتوانیم اخلاق و شرافت انسانی را تبدیل به یک قدرت و اهرم سیاسی کنیم». این واقعاً تحولی یا قدمی است که بهجرأت میتوانم بگویم در تاریخ بیسابقه است.
مقاومت ایران یک ویژهگی بسیار برجستهیی داشته است. شما اگر نگاهی بکنید به تمام انقلابها و جنبشهای آزادیبخشی که در قرن بیستم بوده، میبینید که همه اینها اساساً یک پشتوانهیی داشتهاند؛ یعنی از طرف یک قدرت خارجی مورد حمایت قرار میگرفتند و همین به آنها این امکان را میداد که در تعادلقوا بتوانند خودشان را حفظ کنند. ما در اینجا با مقاومتی مواجه هستیم که از هیچ پشتوانهٔ خارجی برخوردار نبوده است. این مقاومت فقط و فقط با اتکای به خودش، به مردمش، به تشکیلاتش و همانطور که گفتم پایداری بر اصول و آرمانش و انقلاب درونی خودش توانسته از پس همه فشارها بر بیاید و به نقطه کنونی برسد.
سؤال: توضیحات شما در عینحال که بسیار مفید و روشنگر بود، اما به موضوعاتی اشاره کرد که در مورد هر کدام میشود سؤال و بحثهای مختلف کرد. اما در محیطی فعالیت میکنید که ویژهگیهای خاص خودش را دارد. آن اهرم قدرت کجاست که از آن بهره میگیرید؟
فرزین هاشمی: من تلاش میکنم که با چند مثال مادی، آن سه محوری را که بهعنوان اهرمهای قدرت ما و یا توانمندیهای ما در تعادلقوای بینالمللی هستند و ما را قادر ساخته که بتوانیم از منافع مقاومت و مردم ایران دفاع کنیم، توضیح بدهم.
در سال ۱۳۷۶(۱۹۹۷میلادی) دولت وقت آمریکا بهخاطر سیاست مماشاتش، با این توهم که شاید از درون رژیم آخوندی یک جناح مدرهیی بیرون بیاید، برچسب تروریستی به سازمان مجاهدین زد. بهدنبال آن انگلیس و اتحادیه اروپا و یکسری دیگر هم همین کار را کردند.
خارج شدن از این لیست و یا مقابله با این لیست در زمانی که سیاست مماشات حاکم است و ما هم همانطور که گفتید اهرمهای قدرت آنچنانی نداریم و بهلحاظ کلاسیک هم از ثروت و حمایت یا پشتوانهٔ یک دولت و یا یک قدرت نظامی برخوردار نیستیم، غیرممکن مینمود؛ ولی ما توانستیم با اتکای به اصل «کس نخارد» و با اتکا به اهرمهایی که خودمان داریم، کارزاری حقوقی را راه بیاندازیم که توانست هم در اروپا ـ یعنی اتحادیه اروپا و کشور انگلیس ـ و هم در آمریکا، دولتهای این کشورها را در صحنه و در پهنه حقوقی خودشان شکست بدهد.
این موفقیت در حالی بود که تا آنجایی که به قوانین برمیگشت، بهطور واقعی قوانین به نفع ما نبودند. با وجود دموکراسی در این کشورها، قوانین اما در اساس برای حفظ منافع ملی همان کشورها که در سیاستهای دولتهایشان خلاصه میشود، تنظیم شدهاند.
پس ما باید در واقع در یک پهنه نابرابر وارد این نبرد حقوقی میشدیم. چنین تصمیمگیری نیاز به پرداخت بها داشت؛ چرا که برای پیشبرد این تصمیم، شما باید روی خودتان خیلی اعتماد بهنفس داشته باشید. بنایراین نیاز به کار گستردهیی داشت. نیاز به تلاش و کوشش فراوانی داشت. ولی باز هم با وجودی که خارج شدن نام سازمان از لیست همه کشورها بر پایهٔ یک تصمیم حقوقی بود، در عینحال در دنیای واقعی، سیستمهای قضایی در این کشورها استقلال مطلق ندارند. منظورم این است که ممکن است آن قاضییی که خودش دارد مستقل تصمیم میگیرد، ولی در نظام و سیستمی محاط است که به هر حال در آن عمل میکند. پس ما در حالی که یک جنگ و نبرد حقوقی میکردیم، در عینحال باید بهلحاظ سیاسی نیز این تعادل را میچرخاندیم. بهطور مشخص باید اشاره کنم که بعد از ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱که هیچ ربطی هم به مجاهدین نداشت، این کار بسیار بسیار مشکل بود.
به هر حال شرایط و موقعیتی در جهان ایجاد شده بود که این برچسب تروریستی، شما را از همهچیز محروم میکرد. در چنین شرایطی ما با اتکا به همان اصل «کس نخارد» وارد این کارزار شدیم. البته در اینجا باید بهطور مشخص از نقش خواهر مریم بگویم که بدون رهبری و هدایت ایشان، غیرممکن بود ما بتوانیم وارد این پهنهها بشویم و در مقابل سختیها و تضادها و مشکلاتی که داشت، بتوانیم ادامه بدهیم.
به موازات این کارزار حقوقی، باید یک کار بسیار گستردهیی را هم در صحنه سیاسی انجام میدادیم. کار بسیار عظیم و گستردهیی بود که حامیان این مقاومت در سراسر جهان انجام دادند.
پس همهچیز باید با اتکا به اصل «کس نخارد» و اتکای به خودمان، به تشکیلات خودمان و به انقلاب درونی مجاهدین پیش میرفت و محقق میشد. انقلابی که میگفت «همهچیز را باید برای بیرون از خودمان بخواهیم؛ یعنی فردیت خودمان را کنار بگذاریم، منافع فردیمان را کنار بگذاریم و منافع جمع و منافع مردم و خلقمان را در نظر بگیریم.
اینها به ما این توان را داد که وارد این پهنه شده و موفق بشویم. نگاه کنید به صحنه سیاسی ایران؛ هیچ سازمان دیگری وجود ندارد که توانسته باشد چنین مسیری را طی کند. پس آن اهرمهایی را که گفتم ما بهشان اتکا میکنیم، در پهنه مادی و در صحنه عمل، خیلی موثرتر از حمایت این یا آن کشور هم عمل کرده است؛ چون در همهجا ما با حفظ استقلال خودمان، با پایبندی به اصولمان در سختترین شرایط توانستیم از منافع مردم و مقاومت ایران دفاع کنیم و آنچه را که حق بوده به پیش ببریم. این یک نمونه مشخص بود.
نمونه دیگر که فکر میکنم قابلتوجه باشد، هجرت بزرگ مجاهدین از عراق به آلبانی است. در نظر بگیرید مجاهدین در قلب عراق بودند؛ جایی که بعد از اشغال عراق ـ و در ادامهٔ همان مماشات با ملایان ـ با اشتباه بزرگی که در عراق صورت گرفت، با پیامدهایی که داشت، عملاً رژیم آخوندی از طریق دستنشاندهاش مالکی حاکم بر عراق شد.کرد. این هم بر کسی پوشیده نیست که در آن مقطع، مهمترین و مبرمترین مسأله برای رژیم ـ بهویژه از خرداد ۱۳۶۰تا کنون ـ نابود کردن مجاهدین چه بهصورت فیزیکی و چه بهوسیله کارزار اطلاعات غلط و دروغپردازی بوده است. این مبرمترین وظیفه و خواسته رژیم بوده است.
پس ما با رژیمی مواجه بودیم که حاضر بود دست به هر جنایتی بزند که مجاهدین را در اشرف و یا لیبرتی بهطور فیزیکی نابود کند. این مسائل در دورانی هم داشت اتفاق میافتاد که بهطور مشخص سیاست حاکم بر آمریکا، سیاست مماشات با رژیم آخوندی بود. سیاستی که امروز دیگر شواهد و علائمش خیلی بیش از گذشته آشکار و افشا شده است.
در چنین شرایطی، مجاهدین چطور موفق شدند هجرت بزرگ را عملی کنند؟ این عملیات بزرگ، چیزی نبود جز اینکه مجاهدین یکبار دیگر به خودشان اتکا کردند؛ همان اتکایی که یک وجه پایهیی و مبنایش پایداری ۱۴سالهشان در اشرف و لیبرتی بود. بدون آن امکان نداشت که چنین موفقیتی حاصل شود. البته این موفقیت یک شرط لازم داشت که آن شرط لازم، دقیقاً همین دیپلوماسی انقلابی مقاومت بود.
من دقیقاً روز اولی را که این کار شروع شد، یادم میآید. وقتی خواهر مریم این بحث را در سخنرانیهایشان در مجامع مختلف مطرح کردند، برای همه ـ حتی خود ماها که درگیر مسأله بودیم ـ یک موضوع بسیار غامضی بود؛ چون اصلاً کسی اشرف را نمیشناخت. در مقطعی بودیم که در عراق هر روز دهها و گاهی صدها نفر بر اثر انفجارها مختلف و کارهای تروریستی دخالت رژیم و یا جنگی که صورت گرفته بود، متأسفانه کشته میشدند. یعنی در مقطعی بودیم که جامعه بینالمللی کمترین توجهی به اشرف نداشت؛ ولی ما باز هم با اتکا به خودمان، با پایداری و با پرداخت بهای سنگین ـ و همان جملهیی که آقای زیگلر گفت شرافت و اخلاق انسانی را تبدیل به یک اهرم قدرت بکنیم ـ موفق شدیم افرادی را جذب کنیم؛ کسانی شامل نمایندگان پارلمان، سازمانهای مدافع حقوقبشر و شخصیتهای برجستهیی که بیایند و در سخنرانی در مجامع مختلف، نسبت بهعملکرد کشور خودشان ابراز شرمندگی کنند. همهشان میگفتند ما خودمان را میهنپرست میدانیم و به کشور خودمان علاقه داریم.
حالا شما توجه کنید که مقاومت چطور توانست این مظلومیت و حقانیت را در پهنه بینالمللی تثبیت کند که برجستهترین شخصیتهای سیاسی اروپا و آمریکا بیایند و بگویند «ما نسبت به سیاستهای کشور مان در مقابل مجاهدین شرم میکنیم. ما شرم میکنیم از اینکه به آن تعهدی که به ساکنان اشرف و به رزمندگان آزادی ایران داده بودیم، خیانت کردیم».
اینها محملهای مادی و مشخصی هستند که ما توانستیم با اتکا به همان اصولی که گفتم، کارمان را به پیش ببریم. خیلی از این شخصیتهای خارجی گاهی در سخنرانیها یا در دیدارهایی که داشتیم، میگفتند که ما شخصاً به معجزه معتقد نیستیم؛ ولی آن چیزی که اتفاق افتاد، بهواقع یک معجزه بود.
این آن واقعیتی است که اگر مجاهدینی نبودند، اگر تشکیلات منسجم و مستحکم مجاهدین نبود و اگر انقلاب درونی مجاهدین نبود که با اتکا بر آن بتوانند از همهچیز خود بگذرند و خود را فدای آزادی مردمشان بکنند ـ و البته چنین بهای سنگینی بپردازند ـ طبیعی است که امکان نداشت ما در نقطه کنونی باشیم. به همین دلیل هم در شروع صحبتم گفتم اگر گروه و سازمانی واقعاً چنین توانمندیهایی را ندارد، باید از ابتدا وارد این مسائل نشود.
شما به مورد عراق نگاه کنید. در سال ۱۳۸۲(۲۰۰۳) به یکباره یک تحول عظیم ـ بزرگترین تحول چند دهه اخیر کل جهان ـ در آنجا اتفاق افتاد. نیروهایی آمدند آنجا را اشغال کردند که بهدلیل سیاستهای مماشاتطلبانهشان نام مجاهدین را در لیست تروریستی گذاشته بودند. ولی مجاهدین در چنین شرایط بغرنجی با تکیه بر انقلاب درونی و تشکیلاتشان، نه تنها توانستند بقای خودشان را تضمین کنند، بلکه پایبندیشان را بیش از همیشه به اصولشان در این دوران نشان دادند. این مجاهدین بودند که توانستند فضا و تعادل بیرون را در جهت اثبات حقانیت مقاومت مردم ایران برای سرنگونی رژیم ضدبشری آخوندی بچرخانند. من فکر میکنم اینها محملهای خیلی مادی از کارکرد دیپلوماسی انقلابی مقاومت ایران است.
سؤال: سؤال آخر را با یک توضیح مطرح میکنم و درخواستم این است که بهعنوان جمعبندی پاسخ بدهید. میدانم که شما دههها از نزدیک در جریان پیشرفت گام به گام دیپلوماسی انقلابی مقاومت ایران بودید. هرکس که شاهد این شگفتیها بوده باشد که در یک نسل اتفاق افتاده مثل خروج از لیست که تا چند هفته مانده به محقق شدنش، بسیاری از کارشناسان روابط بینالمللی هم میگفتند که خروج از لیست امکان ندارد، چشمانداز آینده را چطور میبینید و چه خواهد شد؟
فرزین هاشمی: توضیحاتی که شما دادید کاملاًً درست بود. من هم چون فرصت نبود، وارد مثالهای جزئیتر نشدم. فقط اشارهیی کردم که در شرایط نابرابر بودیم. برای اینکه این «شرایط نابرابر» کمی مادیتر و عینیتر شود، بیشتر توضیح میدهم.
روز اولی که میخواستیم وارد نبرد حقوقی برای خروج از لیست بشویم، حتی بسیاری از وکلا حاضر نبودند چنین پروندهیی را دست بگیرند. حتماً میدانید که وکلا بهدلیل حرفهشان، کاری ندارند به چه چیزی اعتقاد دارند یا ندارند؛ از این رو معمولاً هر پروندهیی که پیش آنها برده شود، متناسب با تخصصشان قبول میکنند. بسیاری از وکلا دو دلیل را همواره مطرح میکردند:
۱ـ بهطور مطلق شانسی برای آن نمیدیدند.
۲ـ در تعادلقوا ـ چه بسا گاهی بهدلیل منافع فردی، شخصی، گروهی و حرفهیی ـ نمیخواستند وارد چنین جنگ و دعوایی با دولتهای خودشان بشوند.
یعنی ما در چنین شرایطی شروع کردیم. حتی وکلایی که استخدام میکردیم و حرفهشان هم بود که وارد چنین کارهایی بشوند، اما بهواقع مشکل داشتیم. یعنی این کار بسیار سختی بود.
ولی در مورد سؤال شما که چشمانداز چیست؟ باید بگویم که ما به موفقیتهای زیادی در صحنههای سیاسی و دیپلوماسی دست پیدا کردیم. ولی همانطور که اشاره کردم مبنای همه آنها این بود که یک مقاومت طی سی و هشت سال علیه رژیم آخوندی در داخل کشور وجود داشته است. ۱۲۰۰۰۰نفر شهید شدند. چند صد هزار نفر دستگیر و شکنجه شدهاند. یعنی بدون آن ریشهها امکان ندارد، طبیعی است که دیپلوماسی انقلابی با پایبندی به همان محورهایی که گفتم (تشکیلات، انقلاب درونی مجاهدین، آرمان و پایبندی به اصول) که تبلورش در داخل ایران و مقاومتی است که طی این سالیان ادامه داشته، ما هم در صحنه بینالمللی هم با اتکا به همان ریشهها میتوانستیم ادامه بدهیم.
امروز هم وقتی در مورد چشماندازها صحبت میکنیم، قبل از هر چیز تا آنجا که به دیپلوماسی انقلابی مجاهدین و مقاومت ایران برمیگردد، مبنا همین تحولات داخل ایران است که امروز میبینیم. در مداری بسیار بالاتر در کانونهای شورشی و در سازمانیافتهگی تدام قیام علیه رژیم میبینیم. آن کاری هم که ما در صحنه روابط بینالمللی میکنیم، قبل از هر چیز متکی بر این واقعیتها است. اینجا فرصتش نیست؛ چون این موضوع خودش نیازمند یک بحث مبسوط دیگری است.
ما الآن اقدامات زیادی در پیش رو داریم. یک قلم شما نگاه کنید به توطئههای تروریستی رژیم در ماههای اخیر که دقیقاً آن روی سکه ضعف و درماندگی رژیم است که به هر شکل میخواهد به مقاومت ایران و به مجاهدین ضربه بزند؛ مثل توطئه نافرجامش در آلبانی در اسفند ۹۶و بعد در جریان گردهمایی بزرگ مقاومت ایران در ویلپنت. بهدنبال اینها اخیراً دستگیری دو تن از عوامل رژیم در آمریکا به جرم جاسوسی و جمعآوری اطلاعات در مورد فعالیتهای مجاهدین و دفتر شورای ملی مقاومت در آنجا.
الآن یک بار دیگر رژیم مجبور شده به تنها اهرمش برای بقا در داخل که همیشه سرکوب بوده و در خارج هم بیش از گذشته به تروریسم علیه نیروهای مخالف روی بیاورد. در این شرایط وظیفهیی که در مقابل ما قرار دارد این است که در یک کارزار ضدتروریستی، کاری بکنیم. چنین چشماندازی وجود دارد که آن تتمه سیاست مماشات کشورهای اروپایی هم کنار گذاشته شود.
پس چشمانداز چیست؟ ما باید با گسترش کارمان همرا با کمک همه حامیان مقاومت در سراسر جهان کاری بکنیم که درب سیاست مماشات بهطور کامل گل گرفته شود و حقانیت و مشروعیت مقاومت مردم ایران برای سرنگونی رژیم بهرسمیت شناخته شود.
ما از روز اول گفتیم که سرنگونی کار هیچکس نیست جز مردم و مقاومت سازمانیافته ایران. این وظیفه مقاومت ایران، وظیفه حامیان مقاومت است که همه تلاشهای رژیم را خنثی و افشا کنند و در مقابل آنهایی هم که منافع مشخصی دارند، بایستند؛ همانطور که ما توانستیم در شرایط بسیار نابرابر ـ که صحبت کردیم ـ برچسب ننگین تروریست را پس بزنیم و شرایط داخل عراق را تا آنجایی که به مجاهدین و رزمندگان آزادی برمیگشت، به نفع مقاومت بچرخانیم و آن هجرت بزرگ را محقق کنیم. اگر توانستیم بر خیلی از موانع دیگری که در این سالیان در مقابل مقاومت علم کردند، فائق آییم، پس در این نقطه هم الآن در مرحله تهاجم قرار داریم. الآن زمان آن است که همه حامیان مقاومت، همه آنهایی که دوستدار آزادی ایرانزمین هستند،آنهایی که میخواهند از شر این رژیم ضدبشری خلاص شوند، وارد صحنه بشوند. بیش از گذشته تلاش کنند و در این زمینه و در این راستا چشمانداز بسیار روشن است.
ما الآن میبینیم که رژیم در صحنه بینالمللی هر روز با مشکلات بیشتری مواجه است. این مشکلات قبل از هر چیز ناشی از تغییر در ایران و بعد فعالیتهای دیپلوماسی انقلابی مجاهدین و مقاومت ایران است. همانطور که خود آخوند روحانی چند روز پیش اعتراف کرد، همهچیز از قیام دی شروع شد. از دیماه شروع شد که مردم به خیابانها ریختند.
پس باز میرسیم به اینکه مبنا خودمان هستیم؛ مبنا مردم ایران هستند؛ مبنا مقاومت ایران است. با اتکا به همان اصولی که در ابتدا اشاره کردم، با اتکا به تشکیلات قدرتمند مجاهدین، انقلاب درونی مجاهدین و با زدودن همه آثار فردگرایی و دفاع از منافع جمع و مردم ایران و پایبندی به اصول و آرمانهایمان، ما میتوانیم و قادر خواهیم بود که این فضا را در صحنه بینالمللی هم در راستای سرنگونی رژیم، بیشتر علیه رژیم بچرخانیم و به سیاست مماشات خاتمه بدهیم و این را تحمیل کنیم؛ طوری که همه در کنار مردم ایران قرار بگیرند.
تأکید هم میکنم که ما از هیچکس نخواسته و نمیخواهیم که این رژیم را سرنگون بکنند. این کار، کار مقاومت ایران است، کار مردم ایران است. این کار را ما خواهیم کرد؛ ولی ما همه را به نقطهیی خواهیم رساند که در کنار مردم و مقاومت ایران قرار بگیرند.
برگرفته از سیمای آزادی