پدیدهٔ «شیطانسازی» (Demonization)، در ادبیات علوم سیاسی و جامعهشناسی سیاسی، به فرایندی اطلاق میشود که در آن یک گروه یا نیروی اجتماعی بهطور هدفمند و سیستماتیک با صفاتی منفی، غیرانسانی یا اهریمنی بازنمایی میشود تا مشروعیت آن در افکار عمومی تضعیف و بستر برای طرد یا حذف آن فراهم گردد. در این راستا، هدف نهایی گفتمانهای شیطانساز نه فقط تخریب وجهه، بلکه حذف کامل نمادها، افکار و حاملان یک گفتمان رقیب از دایره سیاست و موقعیت اجتماعی- تاریخی است.
در ادبیات کلاسیک سیاسی، نمونههایی از این پدیده را میتوان در دوران تفتیش عقاید کلیسا، تبلیغات نازیها علیه یهودیان، و نیز در سیاستهای استالینیستی علیه مخالفان حزبی مشاهده کرد.
یک نمونه تاریخی از شیطانسازی
یکی از نمونههای برجسته شیطانسازی هیتلر و حزب نازی، تصویرسازی از یهودیان بهعنوان دشمن داخلی و خارجی بود. آنها یهودیان را بهعنوان یک تهدید دائمی برای «خلوص نژادی» آلمان، عامل مشکلات اقتصادی و توطئهگر برای تسلط بر جهان معرفی میکردند. این تصویرسازی از طریق تبلیغات گسترده، فیلمها، نشریات و سخنرانیها بهطور مداوم تکرار میشد و هدف آن ایجاد نفرت و ترس در میان مردم آلمان نسبت به یهودیان بود.
در این تبلیغات، یهودیان با صفاتی همچون «انگل»، «خائن»، «سرمایهدار طماع» و «بلشویک» معرفی میشدند. آنها را مسئول شکست آلمان در جنگ جهانی اول و تمام مشکلات و بحرانهای پس از آن جلوه میدادند. این نوع شیطانسازی زمینهساز تبعیض و آزار و اذیت یهودیان شد و در نهایت به هولوکاست، یکی از بزرگترین جنایات تاریخ، انجامید.
علاوه بر یهودیان، نازیها گروههای دیگری مانند کمونیستها، سوسیالیستها، دموکراتها، کولیها (روما و سینتی) و افراد دارای معلولیت را نیز هدف شیطانسازی قرار دادند و آنها را بهعنوان «دشمنان ملت» و تهدیدی برای «نظم نوین» خود معرفی میکردند.
سازمان مجاهدین، آماج شیطانسازی در دو دیکتاتوری
در ایران معاصر نیز شیطانسازی به یکی از مؤلفههای پایدار استراتژیهای قدرت تبدیل شده است؛ بهویژه در مواجهه با نیروهای انقلابی و برانداز که از منظر فاشیسم دینی، تهدیدی برای هژمونی ایدئولوژیک و اقتدار سیاسی نظام به حساب میآیند.
در این میان، سازمان مجاهدین خلق ایران نمونهیی برجسته است که طی بیش از شش دهه، آماج گفتمانهای سازمانیافتهٔ شیطانسازی از سوی دو دیکتاتوری متفاوت اما در ماهیت مشابه، یعنی سلطنت پهلوی و نظام ولایت فقیه قرار گرفته است. همسانی شیوههای حذف و تخریب این دو نظام علیه مجاهدین، نشاندهندهٔ آن است که این سازمان نه تنها در مواجهه با استبداد دینی، بلکه پیشتر نیز در مقابله با استبداد سلطنتی، نیرویی مؤثر و دارای برنامهیی دموکراتیک برای ایران آزاد تلقی میشده است.
شیطانسازی از سازمان مجاهدین خلق را نمیتوان در کادر یک عملیات روانی محدود بررسی کرد. این فرایند بهمرور به یک نظام معنایی چند بعدی و دارای تداوم تاریخی تبدیل شده است. این جنس از شیطانسازی با بهرهگیری از ابزارهای مذهبی، حقوقی، فرهنگی و رسانهیی، نه تنها مشروعیت انقلابی سازمان را هدف گرفته، بلکه هر گونه امکان همدلی اجتماعی یا حتی بحث آزاد پیرامون آن را بهصورت سیستماتیک سرکوب کرده است.
از ساواک تا سپاه – تبارشناسی تاریخی شیطانسازی از سازمان مجاهدین خلق
۱. دوره سلطنت پهلوی: نضج گفتمان امنیتمحور
در دههٔ ۱۳۴۰، سازمان مجاهدین خلق ایران بهعنوان یک سازمان انقلابی مسلمان با مشی مسلحانه علیه دیکتاتوری سلطنتی، بهسرعت به مهمترین سازمان انقلابی معاصر تبدیل شد. در واکنش به این تهدید، ساواک بهعنوان بازوی اطلاعاتی رژیم پهلوی، عملیات گستردهیی را برای تخریب چهره این سازمان آغاز کرد. هدف، نه فقط سرکوب فیزیکی بلکه نابودی مشروعیت اجتماعی و ایدئولوژیک آن بود.
یکی از نخستین راهبردهای بهکار گرفته شده، برچسبزنیهای سیاسی و ایدئولوژیک بود. ساواک مجاهدین را تحت عناوینی نظیر «خرابکار»، «مارکسیست اسلامی» و «عامل بیگانه» معرفی کرد. این برچسبها، نوعی دوگانهسازی «ما/دیگری» را شکل میدادند که هدف آن تقلیل سازمان به یک تهدید بیرونی، بیریشه و منحرف از سنتهای ایرانی ـ اسلامی بود.
گفتمان «مارکسیسم اسلامی» در این دوره، از طریق رسانههای حکومتی و حتی در فتاوای برخی آخوندهای همسو با دربار، ترویج میشد.
کودتای اپورتونیستهای چپنما در سال ۱۳۵۴ نیز دستاویز جدیدی برای تشدید گفتمان شیطانسازی بدل شد. ساواک و رسانههای حکومتی تلاش کردند این کودتای خائنانه را بهانهیی برای فروپاشی تام و تمام مشروعیت مجاهدین کنند. این خط تبلیغاتی، بعدها بهطور کامل توسط اتاق فکر نظام ولایت فقیه به ارث برده شد.
۲. پس از انقلاب ۱۳۵۷: ساختاریابی دولتیِ گفتمان شیطانسازی
با سقوط سلطنت و روی کار آمدن نظام ولایت فقیه، انتظار میرفت که فضای سیاسی جدیدی برای نیروهای انقلابی ایجاد شود؛ با اینحال، ماهیت ایدئولوژیک حکومت تازهتأسیس، هر نوع آلترناتیو سیاسی سازمانیافته، بهویژه با خاستگاه مردمی و ضداستبدادی، را تحملناپذیر میدانست.
در این راستا، سازمان مجاهدین خلق که برخلاف بسیاری از سازمانها و احزاب سیاسی، حاضر به تمکین در برابر ولایت فقیه نشد، بهسرعت از سوی خمینی و نهادهای رسمی نظام، «منافق» لقب گرفت. این برچسب خمینیساخته، بار معنایی عمیق و خطرناکی داشت؛ چرا که منافق نه فقط مخالف سیاسی، بلکه دشمن اسلام ارتجاعی آخوندی و مهدورالدم تلقی میشد. این عنوانگذاری در قانون مجازات دستپخت این رژیم، مجازات مرگ را بهدنبال داشت.
در یک تطور فقهی ـ سیاسی، مجاهدین بهتدریج تحت عناوینی چون «محارب»، «مرتد»، «باغی» و «ضد انقلاب» نیز معرفی شدند. این گفتمان فقهی-قضایی، زمینهساز یکی از بیسابقهترین جنایات سازمانیافته در تاریخ معاصر ایران شد: اعدامهای گستردهٔ دههٔ ۶۰، بهویژه قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ با فتوای مشهور خمینی در اینباره، آشکارا مشروعیت دینی و سیاسی قتلعام را بر اساس گفتمان شیطانسازی تقویت میکرد.
کارکرد رسانه، ادبیات و فرهنگ در باز تولید گفتمان
از دههٔ ۱۳۶۰ بهبعد، گفتمان شیطانسازی در نظام ولایت فقیه بهتدریج از حوزههای امنیتی و قضایی به عرصهها فرهنگی، آموزشی و رسانهیی تسری یافت. مجموعهیی فراوان از فیلمها، سریالها، کتابها، مستندها و نمایشگاهها تولید شد که هدف آن بازنمایی مجاهدین بهمثابه یک «فرقه»، «خائن»، «تروریست» و «محارب» بود.
ترویج گستردهٔ مفاهیم ساخته و پرداختهٔ اتاق فکر آخوندی مانند «طلاقهای اجباری»، «جدایی از خانواده»، «شستوشوی مغزی»، «خشونت ایدئولوژیک» و «تبعیت کورکورانه از رهبری» از دههٔ ۱۳۷۰ به بعد، بخشی از روایتهای رسمی حاکمیت برای شیطانسازی از مجاهدین شد. این ادعاهای بدون مستندات معتبر یا بر اساس اعترافات تحت فشار یا تنظیم شده، از طریق نهادهای اطلاعاتی مأمور شکنجه و سرکوب، در رسانههای دولتی و حتی در کتب درسی به جامعه القا شد.
گنجاندن نام سازمان مجاهدین به درخواست این رژیم در فهرست گروههای تروریستی آمریکا و اروپا، در همین راستا بود؛ اگر چه بعدها مجاهدین توانستند با کارزارهای حقوقی فشرده و فراوان این تصمیم سیاسی را در ایالات متحده، بریتانیا و اتحادیه اروپا لغو کرده و خود را از لیست سیاه خارج سازند.
صورتبندی اتهامات – ابزارهای گفتمان شیطانسازی
گفتمان شیطانسازی علیه سازمان مجاهدین خلق در طول شش دههٔ گذشته، طیفی گسترده از مضامین، اتهامات و تکنیکهای روانی، سیاسی و فرهنگی را در بر میگیرد. در این بخش، با تکیه بر تحلیل گفتمانی و نشانهشناختی، به مهمترین محورها و ابزارهای این گفتمان پرداخته میشود.
۱. اتهام وابستگی به دشمنان ایران
یکی از پایدارترین مؤلفههای این گفتمان، نسبتدادن مجاهدین به قدرتهای خارجی، اعم از آمریکا، اسراییل، حکومت عراق، عربستان سعودی و حتی فرانسه بوده است. این رویکرد، با بهرهگیری از گفتمان امنیتی ـ ملیگرایانه، تلاش دارد سازمان را «غیرایرانی»، «خائن» و «ستون پنجم» نشان دهد.
کاربرد مستمر عباراتی چون «عامل موساد»، «سرباز سیا»، «جاسوس بیگانه»، «گروهک صهیونیستی»، یا «ارتش بعثیها» در رسانههای حکومتی و گفتار رسمی مقامات حاکمیت، در راستای القای این تصور بوده است که سازمان نه یک نیروی بومی با پشتوانه مردمی، بلکه ابزاری در دست دشمنان خارجی برای تضعیف یا سرنگونی فاشیسم دینی است.
۲. اتهام فرقهگرایی و شستوشوی مغزی
از دههٔ ۱۳۷۰ بهبعد، گفتمان رسمی علیه سازمان بهتدریج به سوی تمرکز بر «فرقهیی» بودن آن سوق یافت. ادبیات فرقهشناسانه، که ریشه در مطالعات جامعهشناسی دین و جنبشهای نوپدید دارد، در این فضا بهگونهیی تحریفشده بهکار گرفته شد.
مفاهیمی چون «طلاقهای ایدئولوژیک»، «حذف فردیت»، «تبعیت مطلق از رهبر»، و «قطع پیوند با خانواده» بهطور مکرر در آثار نمایشی، گزارشهای خبری، اعترافات ساختگی و اسناد رسمی استفاده شد. در این چارچوب، سازمان مجاهدین بهصورت یک تشکل بسته، شبیه فرقههای مذهبی خطرناک، بازنمایی گردید.
این رویکرد با استفاده از تکنیکهای روانشناختی مانند «depersonalization» (زدودن فردیت) و «brainwashing» (شستوشوی مغزی)، با هدف بیاعتبارسازی اعضای سازمان و سلب امکان همدلی با آنان در افکار عمومی مطرح شد.
۳. اتهام خشونتطلبی و ترور
یکی دیگر از ستونهای گفتمان شیطانسازی، زدن برچسب خشونتطلبی و القای آن به افکار عمومی بود. فهرستسازی از نبرد مسلحانه انقلابی و ایستادگی شرافتمندانه مجاهدین در برابر فاشیسم دینی در دههٔ ۱۳۶۰، بدون کمترین اشاره به دوران فاز سیاسی و خویشتنداری دو و نیم ساله مجاهدین در برابر سرکوب سیستماتیک، شکنجههای قرونوسطایی و اعدامهای جریانوار سازمانیافته در دهه ۶۰ با هدف تروریست نامیدن مجاهدین بود.
در کنار اقدامات واقعی، ادعاهای بیپایه و تأییدنشدهای نیز مطرح شدهاند؛ از جمله ترور دانشمندان هستهیی ایران، انفجارهای زنجیرهیی، یا همکاری با داعش. این اتهامات بدون سند، یا با تکیه بر اعترافات مشکوک مطرح شده و از سوی نهادهای بینالمللی یا دادگاهها رد گردیده و بیاعتبار اعلام شدهاند.
۴. حمله به بنیانهای اخلاقی و خانوادگی
بخشی از گفتمان رسمی در ایران کوشیده است با وارد کردن اتهامات اخلاقی، بهویژه در خصوص روابط خانوادگی، چهرهای انزجارآور از سازمان در ذهن عموم مردم شکل دهد. ادعاهایی مشمئزکننده، بدون ارائهٔ سند معتبر حقوقی و قابل دفاع در دادگاه، در فضای تبلیغاتی رسمی بهوفور دیده میشود.
این رویکرد بهویژه از منظر جامعهٔ مذهبی و سنتی ایران، بهگونهیی طراحی شده که هر گونه امکان همدلی با اعضای سازمان را از میان ببرد.
۵. استفاده از ادبیات دینی برای مشروعیتزدایی
یکی از قدرتمندترین ابزارهای گفتمان حاکم علیه سازمان، بهرهگیری از مفاهیم و اصطلاحات دینی برای توجیه حذف و سرکوب آن بوده است. کاربرد تعابیری چون «نفاق»، «محاربه»، «ارتداد»، «خروج از دین» و «اهل بغی» از جمله مصادیق این تکنیک است.
این واژگان شیطانسازانه علاوه بر سطح فقهی در فضای سیاسی و قضایی حاکمیت بهکار گرفته شدهاند و بستری برای صدور احکام سنگین، از جمله اعدامهای گسترده در دههٔ ۶۰ فراهم آوردهاند. بدین ترتیب، دستگاه سرکوب، نوعی مشروعیت دینی و الهی برای اقدامات خود ساخته است که فراتر از گفتمان حقوقی مدرن عمل میکند.
کارکردها و اهداف گفتمان شیطانسازی
۱. مشروعیتسازی برای سرکوب فیزیکی
مهمترین کارکرد گفتمان شیطانسازی علیه سازمان مجاهدین خلق، فراهم آوردن بستر روانی، اخلاقی و حقوقی برای توجیه سرکوب گستردهٔ مجاهدین بوده است. نظام ولایت فقیه به سردمداری خمینی از نخستین سالهای پس از انقلاب با بحرانی در درون ساخت قدرت مواجه بود و سازمان مجاهدین را بهعنوان نیرویی با پایگاه جوانان شهری، دانشجویان، و بخشی از بدنهٔ کارگران، تهدیدی جدی خود محسوب میکرد.
در چنین شرایطی، گفتمان حاکم کوشید با انتزاع سازمان از بستر اجتماعی و تاریخ مبارزاتیاش، مسیر اعدام، زندان، تبعید، شکنجه و حذف فیزیکی گستردهٔ اعضا و هوادارانش را هموار کند. اعدامهای دستهجمعی در دهه ۶۰؛ بهطور خاص در سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷، که طی آن هزاران زندانی سیاسی فقط بهدلیل «وابستگی فکری» به سازمان کشته شدند، یکی از بارزترین نمودهای عملی این گفتمان است. در گزارش نهایی پرفسور جاوید رحمان این اعدامهای جریانوار «جنایت علیه بشریت» و «نسلکشی» نام گرفتهاند.
۲. مدیریت افکار عمومی و مهار همدلی
یکی دیگر از اهداف بنیادین این گفتمان، پیشگیری از شکلگیری هر گونه همدلی عمومی با سازمان یا قربانیان سرکوب است. فاشیسم دینی بهخوبی دریافته بود که اگر جنایات خود را در برابر مردم عادی ـ بهویژه خانوادهها ـ «مشروع» جلوه ندهد، امکان بروز شکاف میان نظام و جامعه افزایش مییابد.
از همینرو، با پروپاگاندای حکومتی و جعل و ترویج برچسبهایی مانند «جنایتکاران بیرحم»، «خائنان به میهن»، «عاملان فساد»، یا «مرتدان فریبخورده»، افکار عمومی را در وضعیتی از بیتفاوتی، ترس یا نفرت نگه داشت. ادبیات رسانهیی این حکومت در خصوص سازمان، با استفاده از تکنیکهایی چون «شیطانسازی» (demonization) و «افسانهسازی منفی»، در راستای همین هدف عمل میکرد.
۳. تلاش برای انسداد و قفلکردن آلترناتیو دموکراتیک
گفتمان شیطانسازی با هدف مقابله با آلترناتیو دموکراتیک و قفل و انسداد آن پیوسته درصدد پیچیدهتر کردن خود بوده است. در شرایطی که فاشیسم دینی از بحرانهای گوناگون مشروعیت، ناکارآمدی، فساد و نارضایتی عمومی رنج میبرد، خوب میداند که نیروی سازمانیافتهای مانند مقاومت ایران و آلترناتیو دموکراتیک شورای ملی مقاومت با برنامه ۱۰مادهای خانم مریم رجوی، تهدید شماره یک بالقوه سرنگونی آن محسوب میشود. از این رو تا میتواند به شیوههای مختلف و پیچیده برای شیطانسازی از این مقاومت متوسل میشود.
۴. بهرهبرداری برای تبرئهٔ ساختار قدرت
گفتمان شیطانسازی همچنین به کار آمده است تا مسئولیت ناکامیها و بحرانهای فاشیسم دینی را به «دشمنانی در کمین!» نسبت دهد. در زمانهایی چون اعتراضات مردمی، قیامهای سراسری بحرانهای بینالمللی، یا تحولات سیاسی حساس، سازمان مجاهدین بهعنوان «دست پنهان بیثباتساز» معرفی شده تا از مسئولیتپذیری ساختار قدرت کاسته شود.
اتهامزنیهای بیوقفه در صدا و سیما، رسانههای حکومتی و فضای مجازی نمونهیی از استفادهٔ ابزاری از این گفتمان برای منحرفساختن افکار عمومی از ریشههای واقعی بحرانها و نیز تخطئه آلترناتیو دموکراتیک است.
۵. تسهیل روابط امنیتی با قدرتهای خارجی
نکتهٔ مهم دیگر آن است که فاشیسم دینی با برپایی دادگاههای نمایشی درصدد است با القای تصویر «تروریستی» از مجاهدین، حمایتهای امنیتی و قضایی برخی دولتهای خارجی را برای سرکوب فرامرزی اعضای سازمان جلب کند. تلاشهای مستمر برای گنجاندن یا ابقای نام سازمان در لیست گروههای تروریستی از سوی ایالات متحده، اتحادیه اروپا یا حتی اینترپل، در این راستا قابل تحلیل است.
خوشبختانه این تلاشهای مذبوحانه با هوشیاری و کارزارهای حقوقی و سیاسی مجاهدین و ایرانیان آزاده و روشنگری آنان همیشه ناکام ماندهاند؛ چنانکه مجاهدین توانستند با این کارزارهای درخشان در سالهای اخیر از فهرست گروههای تروریستی در اروپا و آمریکا خارج شوند و ترفندهای فاشیستی این رژیم را در سطح جهانی طرد و افشا نمایند.
ضرورت شکستن گفتمان حاکم
گفتمان شیطانسازی علیه سازمان مجاهدین خلق، فقط یک پروژه تبلیغاتی یا رسانهیی نیست؛ شبکهیی پیچیده از مفاهیم، اتهامات، سیاستها و تکنیکهاست که در خدمت تثبیت و بقای فاشیسم دینی طراحی شده است. این گفتمان، هم در سطح سرکوب فیزیکی و هم در سطح انحصار مشروعیت سیاسی، ابزار اصلی برای مهار آلترناتیو دموکراتیک بهشمار میرود.
آنالیز و افشای تمام قد این شیطانسازی ۶۰ساله ضرورتی حیاتی دارد. تنها در این صورت است که میتوان فضای سیاسی ایران را از انحصار روایتسازیهای فاشیستی از جانب نظام ولایت فقیه و بازماندگان سلطنت مدفون خارج کرد و حقایق را بدون سانسور و تحریف برای مردم ایران روشن نمود.
شصتمین سالگی سازمان مجاهدین خلق ایران مبشر پیروزی تمام قامت علیه شیطانسازی در دو نظام فاشیستی است.