مقدمه:
یکی از فرازهای مهم تاریخ معاصر ایران ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ میباشد. این روز در تاریخ ایران یک سرفصل مهم محسوب میشود چرا؟
در این نوشتار میخواهیم به همین چرا پاسخ دهیم و سرفصل ۳۰ خرداد را توضیح دهیم.
منظور از «سرفصل»:
اصطلاح «سرفصل» از فصلهای سال گرفته شده است. فصل که تغییر میکند همراه با خودش تغییراتی به همراه دارد که متفاوت با فصل قبلی است. در شرایط سرفصل قانونمندیهای جدیدی حاکم میشود و دیگر نمیتوان با قانونمندیهای قبلی ادامه داد. هر فصل طبعاً سرفصل خودش را دارد. بهعنوان نمونه سقوط حکومت پهلوی در۲۲ بهمن ۵۷ یک سرفصل بود.
۳۰ خرداد ۶۰، یک سرفصل:
بعد از سقوط رژیم شاه، اگر بخواهیم روی سرفصل جدی بعدی در ایران، دست بگذاریم باید از ۳۰ خرداد ۶۰ نام ببریم. زیرا بعد از این سرفصل دیگر شرایط سیاسی اجتماعی و بهطور خاص سیاسی قابل مقایسه با قبل نبود. میدانیم که یک سرفصل به یکباره ایجاد نمیشود. بلکه هر سرفصل محصول سلسلهای از تغییرات مختلف است که در سرفصل بار خود را زمین میگذارد و به یک تحول مهم منجر میشود.
از روزی که رژیم شاه سقوط کرد یعنی از ۲۲بهمن ۵۷، بهعلت سرنگونی رژیم دیکتاتوری سلطنتی، بهار آزادی در ایران آغاز گشت.
مشخصه این دوره این بود که فضای باز سیاسی برای جریانها و گروهها و...مردم وجود داشت. جریانهای مختلف سیاسی میتوانستند خودشان را تبلیغ کنند و خودشان را به میان مردم ببرند. اگر چه از همان ابتدای وضعیت جدید، برخی سرکوبگریها در قالب چماقداری و...توسط عوامل رژیم علیه نیروها و مردم شروع شد با این حال فضای باز سیاسی تا حدی وجود داشت که البته روزبهروز آزادیها محدود میشدند. بهویژه اینکه رژیم آخوندی کامل مستقر نشده و ارگانهای خود را کامل نچیده بود. البته بهار آزادی مردم ایران دیری نپایید و بعد از گذشت حدود دو سال و نیم در روز ۳۰ خرداد، رژیم آخوندی آخرین ذرات آزادی را هم محو کرد. از این رو، این روز در تاریخ معاصر ایران بهعنوان یک سرفصل مطرح شده است. در ادبیات سیاسی مجاهدین دو و نیم ساله اول بعد از انقلاب ۵۷ را «فازسیاسی» میگویند و دوران پس از ۳۰ خرداد را «فاز نظامی». در فاز سیاسی فعالیتهای مجاهدین منحصر به امور سیاسی و مسالمتآمیز بود اما بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ دوران مقاومت انقلابی مسلحانه و سراسری آغاز شد. این مقاومت را با همه ویژگیهایش رژیم به مجاهدین تحمیل کرد.
مضمون انقلاب ۵۷ و خلف وعدههای خمینی:
انقلاب ۵۷ یک انقلاب ضدسلطنتی بود. در این انقلاب، دیکتاتوری سلطنتی به زبالهدان تاریخ سپرده شد. این تحول البته با تمام اهمیتش، فقط یک گام از گام های بسیار ضروری بود که باید در ایران بهوقوع میپیوست تا مردم ایران بتوانند تاریخ رهایی خود را بسازند.
خمینی در پاریس که بود انواع وعدهها را به ملت ایران میداد: در ایران آزادی خواهد بود. من خود یک طلبه خواهم بود. مردم در انتخاب نمایندگان خود آزاد خواهند بود. مسکن و درمان و بهداشت و آموزش رایگان خواهد بود و.... با این حال تا قبل از ۳۰ خرداد سال ۶۰ به مرور به تمام وعدههایش خیانت کرد و به آنها پشت پا زد. اولین جنایت خمینی که پشت پا زدن به وعدههایش بود با بیرون زدن سیاست زنستیزانه جریان خمینی خودش را نشان داد. روز ۲۱ اسفند۱۳۵۷ با شعار نفرتانگیز «یا روسری یا توسری…» نخستین زنگ خطر بهصدا در آمد. نگاهی به تحولات آن روزها که برخی در رسانههای آن زمان و همچنین در نشریه مجاهد ثبت شده، نشان میدهد که تنها ۲۰روز پس از پیروزی قیام، مراکز مجاهدین در یزد، کاشان و تربتحیدریه مورد حمله قرار میگیرند. ستادهای مجاهدین غارت میشوند و اعضا و هوادارانشان مضروب و دستگیر میشوند. کمی بعد حمله چماقداران به مرکز مجاهدین در آبادان صورت میگیرد و علاوه بر ضرب و جرح مجاهدین سی نفر نیز دستگیر میشوند. روزهای آخر اسفند در گذر است، تا چند روز دیگر نظام جدید به رفراندوم گذاشته میشود. «جمهوری اسلامی» آری یا نه؟ خمینی، مردم را فقط بین دو انتخاب مخیّر کرده است. یا شاه یا رژیم خمینی. اما نه خمینی و نه دیگر آخوندها بهروشنی مشخص نکردهاند که جمهوری اسلامی مورد نظرشان چه برنامهیی را برای مردم در نظر دارد. در آغاز سال ۱۳۵۸، در کردستان و در گنبد خون مردم بیگناه بر زمین ریخته میشود. پدر طالقانی در روز ۲۴فروردین۵۸ در اعتراض به استبداد زیر پرده دین، دفاتر خود را تعطیل کرده و تهران را بهسمت مقصد نامعلومی ترک میکند. در روز ششم اردیبهشتماه۵۸، مجاهد خلق محمدرضا سعادتی در حالیکه هنوز آثار شکنجههای ساواک شاه بر بدنش باقی است، بهوسیله ارگانهای سرکوبگر رژیم خمینی و با همکاری عوامل ساواک شاه ربوده شده و در خانههای امن تحت شکنجه قرار میگیرد.
نقضعهد و خیانت بزرگ خمینی
وقتی رژیم شاه سرنگون شد، تشکیل یک مجلس مؤسسان ملی متشکل از نمایندگان تمام مردم ایران که به تدوین قانون اساسی جدید بپردازد، امری بدیهی و ضروری مینمود. خمینی هم بارها از پاریس وعده آن را داده بود. اما خمینی تشکیل مجلس مؤسسان را به بهانههای مختلف به تعویق انداخت و دست آخر بهمنظور تصویب ولایت فقیه، مجلس خبرگان را بهجای مجلس مؤسسان به مردم تحمیل کرد.
در یک نمود دیگر از نقض عهد پس از تهاجم به دفاتر و ستادهای مجاهدین در شهرهای مختلف سرانجام با حمله به ستاد مرکزی مجاهدین، زمان اجرای یکی از بزرگترین توطئههای ارتجاع، فرا میرسد
مهر۱۳۵۸، یکبار دیگر در کردستان درگیریهای خونین آغاز میشود.
رژیم خمینی حتی در مطبوعات و رادیو تلویزیون نیز اختناق را حاکم میکند و حمله به دفاتر مطبوعات و تصفیه اعضای رسانههای عمومی را نیز پیش میبرد.
در جریان اولین انتخابات ریاستجمهوری که مسعود رجوی هم کاندیدا شده بود، خمینی چنان وحشتزده شده بود که مجبور شد تمام تعارفها را کنار بزند و بهرغم اینکه قول داده بود اصلاً در این انتخابات دخالتی نکند و به انتخاب مردم احترام بگذارد، شخصاً دخالت کرد و فتوای حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری را صادر نمود.
روز ۲۴ اسفند۵۸ انتخابات مجلس شورای ملی توسط ارتجاع حاکم با انواع تقلبها، برگزار شد.
در جریان آمادهسازی برای این انتخابات عوامل رژیم میشود گفت در عمده شهرها به مجاهدین حمله کردند. ۲۵۰۰نفر از هواداران زخمی شدند، خمینی حتی به نام این مجلس وفادار نماند و اسم آن را هم به شورای اسلامی تبدیل کرد که البته منظورش ارتجاع خودش بود.
خمینی در۴تیر ۵۹ همه تعارفات را کنار گذاشت و از آن وضعیتی که میخواست ورای حملات چماقداران، خودش را بیتقصیر نشان بدهد، دست برداشت. او با تصریح بر اینکه دشمن نه آمریکاست و نه شوروی و نه در کردستان، بلکه همین جا در تهران، یعنی همین مجاهدین هستند، عملاً اعلام کرد که خودش پشت همه این جنایتها بوده است. از فردای ۴تیر، دیگر خمینی و همه ایادیش در حالیکه آشکارا مجاهدین را دشمن اصلی خود قلمداد میکردند، مسیر سرکوب و حذف سریعتر مجاهدین را در پیش میگیرند. ۳۱شهریور۵۹ جنگ ایران و عراق بهطور رسمی آغاز میشود. این در حالی بود که آتشافروزی توسط خمینی پیش از آن شروع شده بود. روزنامه «جمهوری اسلامی» در ۱۸شهریور۵۹ نوشت: «به فرمان فرمانده کل قوا نیروهای انقلاب آمادگی خود را برای تصرف عراق با پشتیبانی مسلمین اعلام کردند».
در هفتم و یازدهم آبان۱۳۵۹، دادستانی ضد انقلاب، با سوءاستفاده از شرایط جنگی، انتشار نشریات و اعلامیههای مجاهدین و هوادارانشان را بهکلی ممنوع اعلام کرد. دو ماه بعد از آغاز جنگ موج تهاجمات تروریستی با هدف قتل و کشتار مجاهدین دوباره شدت بیشتری پیدا کرد.
خمینی: یا تسلیم یا گورستان!
در هفتم اردیبهشت۱۳۶۰ به فراخوان مادران و زنان هوادار مجاهدین به پشتیبانی از سازمان پیشتاز انقلاب و در اعتراض بهشهادت فرزندان مجاهدشان، یک تظاهرات ۲۰۰هزار نفر از مردم تهران انجام شد این تظاهرات توطئه بزرگ خمینی را که میخواست نابودی تتمه آزادیها و سرکوب و حذف نیروهای سیاسی و بهخصوص مجاهدین را بهاسم مردم یا بهقول خودش، «امت همیشه در صحنه» عملی کند، با شکست مواجه کرد. بهنحوی که خمینی دجال یکبار دیگر ناگزیر از ورود به صحنه شد و بهطور رسمی و علنی مجاهدین را به تعیینتکلیف و دستبرداشتن از مواضعشان تهدید کرد و به تلویح گفت که در غیر اینصورت حکم نابودی و کشتار و اعدام مجاهدین را صادر خواهد کرد. این در حالی بود که تا اول خرداد۶۰ آمار مجاهدین اسیر در زندانهای رژیم خمینی که سازمان از دستگیری آنان اطلاع یافته، به ۱۱۸۶تن بالغ میشود. تا این تاریخ رژیم ۵۰نفر از مجاهدین را به شهادت رسانده و ۵۰۰۰مضروب در سراسر کشور از مجاهدین گرفته بود.
با آغاز ماه خرداد شمارش معکوس برای سرکوب آخرین ذرات آزادی و استقرار سیاهترین دیکتاتوری مذهبی و قرونوسطایی از جانب خمینی آغاز میشود.
۳۰ خرداد، خطیرترین تصمیم
روزها و لحظههای پایانی خردادماه سرانجام فرامیرسد. مسیر حوادث نشان میدهد تا آنجا که به خمینی و رژیمش مربوط میشود، همه چیز تعیینتکلیف شده است.سرانجام در شرایطی که ارتجاع سعی داشت کوچکترین فضای حرکت را مسدود کند، پس از تصمیمگیری نهایی مجاهدین، کار تدارک بزرگترین تظاهرات اعتراضی، آغاز میشود. ساعت۴ بعد از ظهر روز شنبه ۳۰ خرداد با جرقهیی آتش آزادیخواهی شعلهور میشود. جمعیت از خیابانهای مختلف و از هر سو بهسمت تقاطع مصدقـانقلاب سرازیر میشوند.
آن روز که رادیوی رژیم خمینی پرده را از روی همه چماقداریها و تاخت و تازها کنار زد و بهصراحت خطاب به پاسداران گفت که به اذن امام بهروی مردم رگبار باز کنید.
تظاهرات مسالمتآمیز نیممیلیون نفری مردم تهران اینچنین بهدستور شخص خمینی به خاک و خون کشیده شد.
از این جا به بعد قلع و قمع همه دستآوردهای انقلاب ۵۷ بهطور مطلق توسط خمینی آغاز شد. از فردای ۳۰ خرداد، مقاومت انقلابی مسلحانه برای سرنگونی این رژیم ضدبشری، مشروع و ضروری شد و روز ۳۰ خرداد بهعنوان سرآغاز انقلاب نوین مردم ایران در سینه تاریخ این میهن بهثبت رسید.
این در حالی بود که مجاهدین طی دو سال و نیم اول حکومت خمینی، با وجود دهها شهید و صدها و هزاران مجروح و زندانی، حتی یک گلوله هم شلیک نکرده بودند.