بهراستی مسعود رجوی کیست؟
چگونه میتوانیم مسعود رجوی را بشناسیم؟
اگر میخواهیم مسعود رجوی را بشناسیم، باید به غرور نه گفتن در برابر دژخیم مسلح شویم؛ غرور آن لحظه خدایی که شکنجهگر شلاق از دست فرو مینهد و در برابر عظمت نگاه مقاوم زندانی در خون تپیده، به شکست اعتراف میکند.
اگر میخواهیم مسعود رجوی را بشناسیم باید در نگاه دهها هزار زندانی سیاسی که به عشقش به جلاد «نه» گفتند و با یادش طناب را بوسیدند ذوب شویم.
اگر میخواهیم مسعود رجوی را بشناسیم باید به قلب آبی کاظم رجوی سفر کنیم؛ به بارقه سرخی که نبضش را تسخیر کرد و زندگی او را برای دفاع از یک نام، به دغدغهیی تمام عمر آراست؛ عشقی بنیانکن و یکسویه، عشقی که عاقبت عاشق را به رنگ خود درآورد.
اگر میخواهیم مسعود رجوی را بشناسیم باید با آخرین نوار صوتی به جا مانده از موسی خیابانی، در خیابانهای برفآلود تهران در بهمن ۶۰ تمام شب را، در خرابهیی از سرما لرزیده، و با این اندیشه که چطور وجود خود را برای یک روز جنگیدن بیشتر با اهریمن عمامه بهسر حفظ کنیم، امتداد دهیم.
اگر مسعود رجوی را میخواهیم بشناسیم باید در قطرههای فرو ریخته اشک، بر دست نبشتههای شعلهور اشرف رجوی درنگ کنیم. در آنها عشقی پرداختگر را ببینیم؛ از آنگونه عشقهایی که خدا در خاک میجست و بهخاطر آن انسان را خلق کرد، و در پاسخ به چرایی سمج فرشتگان، در دفاع از انسان، گفت: «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ».
... تا بدانیم در حماسههای شهیدان، اقیانوسهایی متلاطم از پیام موج میزند و ما از آن خبردار نشدهایم.
اگر مسعود رجوی را میخواهیم بشناسیم باید فیلم ۱۹بهمن ۶۰ را به عقب بگردانیم و خود را جای قهرمانانی بگذاریم که بر بالای پیکر اشرف و موسی، زندگی خود را تنها با یکی «نه!» رقم زدند.
مسعود رجوی را وقتی میتوانیم بشناسیم که لحظهیی جای او باشیم و ما را بین از دست دادن تمامی تسلیحات، تجهیزات و مهمات یک ارتش آزادیبخش، یا زیر پا گذاشتن یک اصل مبارزاتی مخیر کنند؛ وقتی میتوانیم رجوی را بشناسیم که تمامی سلاحها به سمتمان نشانه رفته و از ما خواهان گشودن جبهههای فرعی برای به در بردن دشمن اصلی هستند، ولی باز هم بر شلیک نکردن اصرار کنیم.
مسعود رجوی را آنجا باید شناخت که گفت مجاهد خلق هیچ حقی ندارد؛ جز حق فدای حداکثر برای مردم.
اگر میخواهیم مسعود رجوی را بشناسیم، باید عاشق باشیم؛ عشقی از جنس صدق و صلابت و فدا و پاکبازی. جز با نیروی این عشق، نمیتوان بازوان مخوف اختاپوس بنیادگرایی حاکم بر میهنمان را قطع کرد و خلقی را از اسارت رهانید.
اگر میخواهیم مسعود رجوی رجوی را بشناسیم باید دمی با صدایش و کلامش همراه شویم. با سروش و خروش و عصیان و شکیباییاش...
خوب است لحظةی شناختهای قبلی را به کناری نهاده و در این مقاله کمی او را بشنویم.
بشنویم؛ ببینیم و آشنا شویم.
فهرست موضوعات اصلی:
-
مسعود رجوی ـ آشنایی با سیاست و عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران
-
مسعود رجوی ـ کارزار جهانی و عقبنشینی شاه از اعدام مسعود رجوی
-
آینده انقلاب ـ سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ دانشگاه تهران ـ ۱۰بهمن ۵۸
-
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین در تبریز ـ ۲۰اسفند ۵۸
-
پیام تبریک مسعود رجوی بهمناسبت خروج مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا
-
پیام مسعود رجوی به مجاهدان اشرف در مورد اقدامات اطلاعات آخوندی
-
پیام مسعود رجوی بهمناسبت شهادت جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی
-
پیام مسعود رجوی پس از حمله موشکی به لیبرتی و اعلام نتایج انتخابات در رژیم
مسعود رجوی ـ تولد و خانواده
مسعود رجوی در سال ۱۳۲۷ در شهر طبس واقع در استان خراساًن بهدنیا آمد. پدرش حسین رجوی، تحصیلکرده و از کارمندان اداره ثبت اسناد و مادرش راضیه جلالیان خانهدار بود. این خانواده ۶فرزند داشت.
مسعود رجوی ـ تحصیلات
مسعود رجوی تحصیلات ابتدایی را در دبستان فارابی مشهد و دوران متوسطه را در دبیرستان شاهرضا در مشهد گذراند.
مسعود رجوی در دوران دبیرستان
مسعود رجوی پس از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته حقوق سیاسی دانشکده حقوقدانشگاه تهران پذیرفته شد و در خرداد ۱۳۵۰ موفق به اخذ لیسانس گردید.
مسعود رجوی ـ آشنایی با سیاست و عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران
مسعود رجوی در دوران دبیرستان با محافل مختلف روشنفکری و مبارز آشنا شد و به افکار آیتالله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان علاقمند گردید. مسعود رجوی با محمد حنیفنژاد و یارانش در دوران دانشجویی آشنا شد.
مسعود رجوی بعد از آشنایی با گروه حنیفنژاد، در سال ۱۳۴۶ به عضویت سازمان مجاهدین در آمد و مدتی بعد محمد حنیفنژاد وی را وارد گروه تدوین ایدئولوژی نمود. او بههمراه بنیانگذار مجاهدین مشغول تدوین ایدئولوژی سازمان مجاهدین شد و پس از مدتی به عضویت مرکزیت سازمان مجاهدین خلق درآمد.
مسعود رجوی دوران دانشجویی
مسعود رجوی نحوه آشنایی با افکار سیاسی و چگونگی عضویتش در سازمان مجاهدین را اینگونه توضیح میدهد:
«من در اردیبهشت ۱۳۴۶ به عضویت مجاهدین که در آن زمان هیچ نامی نداشتند و در محاورات، در مورد خودشان فقط از کلمه «سازمان» استفاده میکردند، درآمدم. دوستی داشتم به نام حسین روحانی که در دانشکده کشاورزی کرج درس میخواند. او هم در تهران و هم در مشهد به من سر میزد و گاه هر دو در یک محفل سیاسی و مذهبی آن روزگار که از دانشجویان و دانشآموزان مبارز در شبهای جمعه تشکیل میشد، شرکت میکردیم.
بعدها فهمیدم که او قصد عضوگیری مرا داشته و از مدتی قبل بهعنوان «رابط» عمل میکرده است. البته من نمیدانستم بهدنبال چیست چون گاهی وقتها سؤالات خیلی ریزی از من میکرد یا به خانهمان میآمد تا خوب مرا بشناسد.
در آن زمان محافل گوناگونی در همه جای ایران از جمله شهر مشهد وجود داشت. قبل از عضویت در مجاهدین، عمده وقت ما در همین محافل یا به خواندن کتابهای مختلف میگذشت. منظورم اساساً محافل روشنفکریست که مضمون مشترک همه آنها مخالفت با حکومت و دیکتاتوری شاه بود.
از سال ۴۲ و ۴۳ در کانون نشر حقایق اسلامی (که آقای محمد تقی شریعتی پدر دکتر علی شریعتی آن را اداره میکرد)، با شهدای بزرگ فدایی، مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان آشنا شده بودم و تقریباً هم دوره بودیم. پویان در دبیرستان فیوضات تحصیل میکرد که دیوار به دیوار دبیرستان ما (دبیرستان شاهرضا) بود. بعدها مسعود احمد زاده و پویان قهرمانان خلق و پرچمداران پیشتاز سازمان چریکهای فدایی شدند.
دوستی ما تا اواخر سال ۱۳۴۸ در زمان دانشجویی در دانشگاه تهران ادامه پیدا کرد. ساعتها قدم میزدیم و بحث و گفتگو میکردیم و گاهی هم بحث را در چایخانه دانشکده علوم ادامه میدادیم. فدایی بزرگ مسعود احمد زاده دانشجوی ریاضی در دانشکده علوم بود. بعد از سال ۴۸ دیگر یکدیگر را ندیدیم. بهنظرم اشتغالات طرفین در سازمانهایشان فرصتی برای اینکار باقی نمیگذاشت. آخرین بار مسعود احمدزاده را در اواخر سال ۱۳۵۰در مینیبوسی دیدم که مشترکاًً ما و او را از سلولهای اوین با دستهای بسته به دادرسی ارتش برای محاکمه میبرد. دیدم که همچنان فکور و سرفراز در ردیف اول نشسته و در محاصره مأموران ساواک فقط میتوانستیم با نگاه و تکان دادن سر با هم صحبت کنیم… » (مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی صفحه ۲۸۲)
مسعود رجوی ـ دستگیری و زندان شاه
مسعود رجوی در ضربه اول شهریور ۱۳۵۰ ساواک شاه به سازمان مجاهدین، به همراه دیگر اعضای سازمان دستگیر شد. این حادثه زمانی رخ داد که یکی از اعضای مجاهدین در تلاش برای تهیه سلاح به یکی از اعضای سابق حزب توده به نام شاهمراد دلفانی که به عضویت ساواک درآمده بود مراجعه نمود. در این حادثه که پس از یک سلسله تعقیبهای گسترده توسط ساواک انجام شد، صددرصد مرکزیت و نود درصد از اعضاء دستگیر شدند.
طبق دستور و درخواست محمد حنیفنژاد قرار شد اعضای مرکزیت همه اتهامات را برعهده بگیرند تا اعضای جدیدالورود سازمان و هوادارانی که در جریان این ضربه دستگیر شده بودند، هر چه زودتر آزاد شوند. این کار البته به قیمت اعدام و افزایش شکنجههای وحشیانه ساواک روی اعضای مرکزیت سازمان انجام میشد.
مسعود رجوی در این دوران به کادرهای زندانی سازمان پیام داده برای دفاع فعال در برابر دادگاه آماده شویم. طبق آخرین توافقاتی که پشت درهای بسته سلولها و در خفا انجام گردید قرار شد؛
«دفاع ایدئولوژیک و آرمانی از سازمان مجاهدین خلق توسط کسانی انجام شود که نقش ایدئولوژیک در سازمان داشتند و مسئولیت دفاع قانونی به افرادی واگذار شد که نقشهای تاکتیکی و ساده داشتند».
اعضای مرکزیت و بنیانگذاران سازمان مجاهدین موضوعات را بین خود تقسیم کردند و قرار شد مسعود رجوی دفاع تاریخی ـ سیاسی را در برابر دادگاه انجام دهد.
مسعود رجوی ـ دفاعیات
مسعود رجوی در جریان قرائت کیفرخواست و اظهارات دادستان در برابر خبرنگاران خارجی و داخلی که در دادگاه نظامی شماره یک دادرسی ارتش حاضر بودند، پیوسته با دادستان نظامی، درگیری و مجادله لفظی داشت و به تصحیح غلط های املایی و انشایی و استنادات غیرقانونی دادستان در کیفرخواست میپرداخت.
وقتی مجاهدین در پاسخ به سؤالات ابتدایی دادگاه، بههنگام احراز هویت و سؤال پیرامون شغل و تابعیت، همگی خود را مجاهد خلق و تبعه خلق ایران معرفی کردند، دادستان اعتراض کرد و گفت: شغلی بهعنوان مجاهد و دولتی تحت عنوان خلق ایران بهرسمیت شناخته نیست و اینجا دولت شاهنشاهی ایران است.
مسعود رجوی در بیدادگاه شاه
-مسعود رجوی از میان متهمین برخاست و گفت: «آقای دادستان تفاوت دولت بهمعنی قوه مجریه را با دولت در مفهوم حقوقی آن که لغت خارجی آن "اِتا" است نمیداند! دولت در مفهوم حقوقی آن، از سه عنصر قلمرو، جمعیت و حاکمیت تشکیل شده است و از آنجا که ما حاکمیت دیکتاتوری را بهرسمیت نمیشناسیم، بنابراین خود را تابع دولت شاهنشاهی نمیدانیم و باید تابعیت خود را تابعیت خلق ایران اعلام کنیم.
در مورد شغل مجاهد و حرفه مجاهدی و مجاهد حرفهای هم که آقای دادستان با آن آشنایی ندارند و برایشان شناخته شده نیست، از این پس بیشتر با آن آشنا خواهند شد».
مسعود رجوی در روز ۲۷ بهمن ۱۳۵۰ در دفاعیات خود ضمن توضیحی بهمنظور تبرئه افرادی که بهخاطر هواداری از سازمان دستگیر شده بودند، با تهاجم به مقام امنیتی گفت:
اولا"- مهندس لطفعلی بهپور استادیار دانشگاه پهلوی برخلاف آنچه در کیفرخواست آمده در فلسطین دورهای ندیده است. او با پاسپورت معمولی چهار الی پنج روز برای ترجمه مذاکرات ما به بیروت آمد. در بعضی از مذاکرات که سری بود، من خودم ترجمه میکردم و ایشان حضور نداشت.
ثانیاً- راجع به اسلحه و انبار مهمات که بهطور رسمی در اجاره مهندس فیروزیان بود، در حقیقت ارتباطی با ایشان نداشت و متعلق بمن بود. من در این باره تقاضا کردم که ناصر صادق و محمد حنیفنژاد برای شهادت به دادگاه آورده شوند که راکد ماند.
ثالثاً- در مورد هواپیما و درخواست مجازاتی که دادستان در این باره، در مورد اعضای سازمان ما بهعمل آورده است، این در هیچ قانونی نیست. بهعنوان یک دانشجوی سابق حقوق، عرض میکنم که قانون عطف بهماسبق نمیشود و حرف دادستان بیمورد است.
رابعاً-در مورد این آقای مهندس محمد غَرَضی که بهعنوان آخرین متهم در اینجا در کنارمان نشسته، باید بگویم که اولین بار است که ایشان را میبینم و نمیدانم ایشان چطور به کیفرخواست ما ربط داده شده است.
خامساً- در مورد اسلحه و مسلسل، قسمتی از گفتههای مقام امنیتی ساواک که بیشتر مرا عصبانی کرد، راجع به ژست تبلیغاتی او در مورد بیرون بردن ارز مملکت توسط ما برای خرید اسلحه بود!
من ارز خارج کردم و مملکت را فروختم یا شما؟ این هتلها کابارهها و کازینوها مال کیست؟ اگر خودش ندزدیده پس پدرش دزدیده. باری شما بهتر میدانید. ناصر صادق سوار موتور بود و من دوچرخه داشتم. این رولزرویسها را چه کسی سوار میشود؟ چه کسانی در بانکهای سوئیس پول رویهم انباشته میکنند؟ بعضی از مطبوعات حقایق را چاپ میکنند. در مجله آمریکایی NATION فتو کپی چکها چاپ شده است. آقای رئیس! کریستین دیور در پاریس لباسهای چه کسی را میدوزد؟ برای ضیافتهای شب از لاهه گل سفارش میدهند. مصرف کنیاک و شامپاین که از خارج برای وزارتخارجه سفارش داده میشود سر به کجا میزند؟ بعد میگویید که ما ارز مملکت را خارج کردهایم؟
مسعود رجوی افزود: آقای دادستان میگوید دادگاه علنی است. علنی یعنی اینکه وقتی در روزنامهای گفتههای آقای دادستان را چاپ میکنند جوابهای ما را هم کنار آن چاپ کنند نه اینکه از چند روز محاکمه چند سطر آنهم پر از غلط و دروغ بنویسند و بعد پز علنی بودن دادگاه را هم بدهند. غیر از اعضای درجه یک خانوادههایمان به تعداد محدود، و خبرنگاران خارجی و وکلای سوئیسی که به این دادگاه تحمیل شدهاند، فقط کسانی حق ورود به این دادگاه را دارند که اجازه مخصوص از سازمان امنیت داشته باشند.
دادگاه یک پارچه در سکوت بود و خبرنگاران و حاضرین غرق شنیدن دفاعیات مسعود رجوی بودند. مسعود رجوی افزود:
- در روزنامهها چرا نوشتید مارکسیست-اسلامی؟چرا نوشتید که ما رویه اشتراکی داریم؟ وقتی که توضیح میدهیم میگویند اشتباه لفظی بود! تازه همین دادگاه را هم بهخاطر چشم و ابروی ما تشکیل ندادند. اوج گرفتن جنبش خلق مجبورشان کرد. روزنامههای خارجی نوشتند، رادیو میهنپرستان از عراق اسامی را گفت، فیلسوف ژان پل سارتر تقاضای شرکت در دادگاه را کرد. الفتح اعلامیه مخصوص انتشار داد و اعتراضهای گوناگون دیگری شد. پس مجبور شدند و منافعشان را در این دیدند که این دادگاه را بگذارند.
- اگر دادگاه علنی میبود، میبایست بنیانگذاران سازمان، محمد حنیفنژاد و سعید محسن و اصغر بدیع زادگان اجازه صحبت پیدا میکردند. چرا حنیفنژاد بنیانگذار گروه اینجا نیست...
میگویند ۵میلیون تومان از بانک پول گرفته شده، عجب! کو سندش؟ کو تاریخش؟ اسم گیرنده چیست؟
شما در حین مدافعات مکرر صحبت برادران ما را قطع میکنید. ما البته از این رژیم بیش از اینها انتظار نداریم. بنابراین حالا وارد اصل مطلب میشوم.
مسعود رجوی آنگاه به تشریح نحوه شکل گرفتن و تحمیل رژیم رضاخان توسط انگلیسها به ایران پرداخت و رئیس دادگاه نظامی سرتیپ عبدالله خواجه نوری صحبت را قطع کرد و با برآشفتگی به مسعود رجوی تذکر داد که عنوان ایشان «اعلیحضرت رضاشاه کبیر» است!
مسعود رجوی گفت: من دارم از زمان رضاخانی صحبت میکنم. چون یکی از آثار مهم دوره رضا شاه یعنی شروع دوره دیکتاتوری، همین خشک شدن ریشه رجال واقعی و مؤمن و میهنپرست است. این رژیم رجال کشور را یا جذب کرد یا عوض نمود یا آنها را خرید و یا از کار برکنارشان کرد، و یا کشت.
من و دوستانم از فرزندان دکتر مصدق هستیم که به پول و مقام پشت پا زدهایم. در جنگی که با شما داریم، سلاح مهم است ولی انسان مهمتر است. اصل موضوع، انسان و انسانیت است. این دیگر خریدنی نیست. قابل فروش هم نیست.
در زمان مصدق مستوفی الممالکهایی بودند که مثل همین پرویز نیکخواه در زمان خودمان خریده شدند.
-وقتی در ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰ دوره صدارت و نخستوزیری مستوفی الممالک تمام شد و رضا شاه او را دور انداخت، از طریق خانم همدم السلطنه به دکتر مصدق پیغام داد که «من تا چانه به گِل نشستم، شما مواظب باشید که تا فرق سر در لجن فرو نروید». منظورش این بود که کار با این رژیم، فرو رفتن در لجنزار است. آنهایی که به مصدق و نهضت ملی پشت کردند، بعد که مردم دست رد به سینهشان زدند خیلی تأسف خوردند.....
حالا آقای دادستان هم اگر دلشان میخواهد، میتوانند به حرفهای ما گوش نکنند ولی بدانند که مأمور هستند ولی معذور نیستند! مواظب باشید فردا وضعتان از این هم بدتر نشود. هیچکس پشت سر سپهبد آزموده صلوات نفرستاد.
در اینجا دادستان اعتراض کرد و گفت: از باطن و ظاهر من حرفی نزنید.
دفاعیات مسعود رجوی
مسعود رجوی در ادامه سخنان خود به رژیم شاه پرداخت و گفت:
رژیم اجبارا و برای ادامه حیات، لباس عوض کرده است. اصلاحات ارضی و دادن سهام کارخانجات بهعنوان پشتوانه به فئودالها، ایشان را بیش از پیش متنعم کرده است. در واقع با این کار میخواستند بورژوا بازی در بیاورند. بعد از کودتای ۲۸مرداد بورژوا بازی، مد روز شد...
-به وضعیت اقتصادی و اجتماعی نگاه کنید: در اثر سیاستهای رژیم، بسیاری از کارخانهها ورشکست و کارگران اخراج شدند... گسترش فساد اداری، رشوه خواری و بدبختی مردم از طرف هیأت حاکمه اعمال میشود... احتیاح به توضیح ندارد. زاغهها و حصیر آباد تهران را ببینید. جوادیه و نازی آباد را ببینید. مردم فقیر اگر بیمار شوند مجبورند و محکومند پشت در بیمارستان جان بسپارند.
... در روستاها استثمار دولتی جایگزین استثمار مالک شده است. انبوه خوشنشینها چیزی بجز قرضهایشان را ندارند که از دست بدهند. همین هاست که آمادگی انقلابی بهوجود میآورند. روستاییان وضعشان بدتر و بدتر میشود. در چنین شرایطی تنها راه مبارزه، راه انقلاب مسلحانه تودهای باقی میماند.
دادستان دوباره صحبت مسعود رجوی را قطع کرد و گفت: چون دادگاه علنی است از اختیارات قانونی خود سوءاستفاده میکنید و مطالب را تحریف و به مقدسات اهانت میکنید.
مسعود رجوی با فریاد به سمت دادستان گفت: آقا، دادگاه رئیس دارد. مگر نوبت شماست که حرف میزنی؟ دفاعیات ما همه در رفع اتهامات مذکوره است. بقول خودتان جلسه علنی است. مگر ما حرف مُنافی اخلاق زدهایم؟
دادستان کمی مکث کرد و رو به مسعود رجوی گفت: اگر ادامه دهید تقاضای سری بودن دادگاه را خواهم کرد.
....
مسعود رجوی گفت: این دادگاه امشب یا فردا شب تمام میشود. امشب یا فردا شب آخرین شب ماست. بگذارید حرفمان را بزنیم. اگر هم اعدام نشویم لااقل به حبس ابد محکوم خواهیم شد. رفقای من بهعلت قِلَّت وقت دفاع، که فقط نیمساعت است، بعد از من دنباله متن دفاعیه را در موارد سیاسی، اقتصادی، کشاورزی و تاریخچه سازمان و تضییقات راجع انقلابیون ادامه خواهند داد. مسلما" این اطلاعات کافی نخواهد بود. چون وقت ما اجازه بیشتر از این را نمیدهد. در این دفاعیه بهعلت محذورات زمانی و مکانی (تا آنجائیکه شرافتمان اجازه میدهد.) حتیالمقدور از بردن اسامی و ذکر تواریخ خودداری خواهیم کرد. بگذارید کمی حرف بزنم:
حاضرین با اشتیاق گوش میکردند. دادستان مردد بود و مسعود رجوی افزود:
این روزها یک فریب بزرگ، بهخاطر حفظ نظم موجود که تجاوز به حقوق عمومی است، علیه ناموس کلمات وجود دارد. پس در این رژیم باید مردم را فریب داد. باید مردم را به انواع مختلف ساکت کرد و اگر نشد با ساواک و تیرباران. به این کلمات و اتهاماتی که نثار ما کردهاید، نگاه کنید به جرایمی که به ما نسبت میدهد نگاه کنید:
ما به جرم خود افتخار میکنیم و دست آخر این مردم و تاریخ ایران هستند که قضاوت خواهند کرد. انسان بدون گرفتاری و آزمایش تصفیه نمیشود. روی سخنم به پدر مادرهایی است که فرزندانشان اسیرند. این فلسفه هستی است. وجود آنها از بین نخواهد رفت ولی صبح نزدیک میشود و باید تحمل کرد. نهایت این درگیریها ایجاد جامعه نوین است.
امروز دادستان و ما هر دو به "حق استناد میکنیم. آقای دادستان میگوید کارهای ما برخلاف قرآن است. میپرسیم کدام قرآن؟ قرآن را عوضی نشان دادهاند. چون مُنافی منافعشان بود و نمیتوانستند آن را از بین ببرند، تفسیر خودشان را میکنند. در قرآن آمده که هر کسی تا آنجا مالک شیئی است که خودش برای آن زحمت کشیده باشد.
مگر میشود منابع نفت "یک کشور" را تاراج کنند ولی انسان حرف نزند؟ انسان وقتی چیزی نداشته باشد با چنگ و ناخن و دندان هم که شده به هدفش میرسد.
مسعود رجوی در ادامه با اشاره به سیاست خارجی رژیم گفت:
مسأله اساسی در سیاست خارجی ماست. تاریخ استقرار سلطه خارجی در ایران از بیکفایتی اولیای امور شروع شده است. در قرن گذشته روس و انگلیس آمدند ایران را تقسیم کردند. عدهیی از رجال طرفدار روس بودند و عدهیی طرفدار انگلیس. یک قرضه بانک روس منتشر میکرد، یک قرضه بانک انگلیس.
در ۱۹۰۷ که این قرارداد ننگین بسته شد ایران به دو قسمت تقسیم شد. بعد از انقلاب اکتبر امتیازات استعماری تزارها از بین رفت و انگلیس ایران را از لحاظ استراتژیکی مقدم بر هند شمرد. همزمان با اولین استخراجات نفت ایران، کودتای سوم اسفند را ترتیب دادند. نفت ایران بقدری برای انگلیس حیاتی بود که دیدیم با بسته شدن کانال سوئز لیره انگلیس سقوط کرد. بقول مصدق فقید، طرحی که انگلستان اجرا کرد خیلی ماهرانه بود: تشکیل ایران متمرکز با سرکوب قدرتهای محلی مانند شیخ خزعل و سردار جنگل و از بین بردن اسماعیل آقا در آذربایجان. باین ترتیب اساس یک حکومت مقتدر را ریختند. البته یک حکومت مقتدر برای حفظ سلطه انگلیس. حکومتی که فایده آن بعد از شهریور ۲۰روشن شد...
مسعود رجوی ضمن تشریح بیکفایتی رضا شاه و فرزندش افزود:
در شهریور ۲۰ تمام ایران زیر سلطه خارجی رفت. بعضی از افسرها با چادر در رفتند و ایران فقط ۳ساعت دوام آورد. جنگ دوم هنوز تمام نشده بود که طرح تجزیه ایران این بار بهوسیله انگلیس و آمریکا ریخته شد و این قرارداد توسط دولت حکیمی امضاء شد.
-آیا وقتیکه نخستوزیر ایران طرح تجزیه کشور خود را بریزد، ما حق نداریم بگوییم که تابع ملت و خلق ایران هستیم نه دولت حاکم بر ایران؟
-بگذریم، این طرح هم با مجاهدات طاقتفرسای مصدق رد شد. تا آدم خودش در فضا نباشد نمیفهمد فشار یعنی چه، تهدید یعنی چه...
مصدق و ملت ایران موازنه منفی بهمعنی استقلال خودشان را میخواستند. این بود که ملّیون ایران بیکار ننشستند و با کوشش زیاد ماده گذراندند که ضمن آن جلوی سلطه شوروی هم گرفته شد و دادن هر گونه امتیازی بهر نحوی، مسکوت گذاشته شد و به موافقت بعدی مجلس موکول گشت.
اما آقایان استعمارگران از جان ملت فقیر ما دست برنداشتند. در سال ۱۳۲۹ رزمآرا را از ستاد ارتش آوردند و در کرسی نخستوزیری نشاندند تا رزم آرا، در لباسِ ظاهر فریبِ خود مختاری ولایات در امور داخلی، لایحه به مجلس ببرد و از تصویب بگذراند. باز هم ملّیون که رهبری آنها را دکتر مصدق بهعهده داشت پس از مشاجرات و مباحثات و زحمتهای زیاد توانستند آن را در نطفه خفه کنند و جلوی سلطه خارجی را بگیرند و قرارداد مورد نظر منتفی شد. سپهبد رزمآرا به انتقامِ بازیکردن با سرنوشت ملت بهقتل رسید.
حالا دیگر اوضاع داخلی مملکت بهعلت رشد سیاسی مردم تب و تاب دیگری داشت. بعد از شهریور ۲۰ مصدق نفت را تبدیل به یک شعار و انگیزه ملی کرد صفوف مردم را متشکل و شعلهها را فروزان تر ساخت. بعد از مجلس پانزدهم نمایندگان واقعاً مجاهدت کردند. شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس که در واقع نماینده دولت انگلیس بود، از تطمیع نمایندگان گرفته تا حبس آزادیخواهان، از هیچ چیز فروگذار نکرد. حتی طرح آنچه که امروز" اصلاحات ارضی" است در آنزمان بهوسیله تقسیم املاک سلطنتی ریخته شد. مسأله ظاهر فریبِ تقسیم املاک سلطنتی برای خاموش کردن مسأله نفت و تحتالشعاع قرار دادن آن در اذهان، طرح شده بود. با اینهمه نفت همچنان در مرکز افکار مردم بود. در این اثناء یکبار هم بهناگهان نان در تهران قحط شد تا بلکه سرِ مردم به آن گرم شود و کسی حال و حوصله حمایت از مصدق نداشته باشد.
.....اما سرانجام اراده خلق پیروز شد و مردم و ملت ایران راه خود را پیش برد و در آخرین روز سال ۱۳۲۹ نفت ملی اعلام شد. مردم ایران در آن روز طعم پیروزی را چشیدند.
مسعود رجوی در ادامه ضمن توضیح مقدمات کودتای ۲۸مرداد افزود:
-ابتدا ژنرال شوارتسکف آمریکایی به ایران آمد و بعد شاهزاده خانم ایرانی و زاهدی و شعبان جعفری با هم کودتا کردند.
-دیکتاتوری نظامی دوباره با شدت بیشتر ادامه یافت. شکنجه و تیرباران قهرمانان آغاز شد. دکتر فاطمی با ۴۰درجه تب بعد از تحمل شکنجههای طاقتفرسا بهپای چوبهدار برده شد. کریم پور شیرازی زنده زنده سوخته شد. روزبه، از قهرمانان شرافتمند تیرباران شد...
در حالی که خبرنگاران و سایر حاضرین محو صحبتهای مسعود رجوی بودند، قضات و سایر مأموران حکومتی با عصبانیت و بیحوصلگی گوش میکردند. مسعود رجوی ضمن صحبت، در این قسمت متوجه چرت زدن یکی از قضات نظامی شد و در حالی که با حرارت توضیح میداد، رو به جمعیت و حاضرین گفت:
نگاه کنید، یکی از آقایان دادرسان، خوابیده است! حضار و خبرنگاران خندیدند و قاضی مزبور با دستپاچگی از خواب پرید.
مسعود رجوی آنگاه به تشریح وضعیت اقتصادی پس از کودتای ۲۸مرداد پرداخت و گفت: از نظر اقتصادی بهزودی واردات ۷برابر صادرات خواهد شد. تحت تاثیر سلطه خارجی تورم ارزی ایجاد شد....
رئیس دادگاه حرف مسعود رجوی را قطع کرد و گفت: به کیفرخواست مربوط نیست.....
مسعود رجوی گفت پس اجازه بدهید از انتخابات بگویم: وقتی آبها از آسیاب افتاد و مخالفان سرکوب شدند یک مجلس فرمایشی تشکیل شد.در حوزههای رأیگیری گونی، گونی شناسنامه پیدا میشد بدون آن که شمرده شوند...
دادستان دوباره حرف مسعود رجوی را قطع کرد و تذکر داد.
مسعود رجوی ضمن توضیحی در مورد نفت افزود:
بهخاطر فریب مردم ایران ملی شدن نفت را بهرسمیت شناختند. عین شیر بییال و دم. یک شرکت نفت ساختند که بگویند مظهر این ملت است.
اما آمدند اداره امور اکتشاف و استخراج را از کنسِرسیوم جدا کردند و برای آن شرکت جداگانه درست کردند. در عوض، شرکتهای تشکیل دهنده کنسِرسیوم شرکتهای تجاری بودند که در هلند با سرمایه ۱۰۰هزار لیره به ثبت رسیدند. ۴۰% سهام متعلق به انگلیس، ۴۰% متعلق به شرکتهای مختلف آمریکایی، ۱۴% فرانسه، و بقیه هم مال هلند شد...
به این ترتیب بعد از مصدق کلاه بزرگی بر سر ملت ایران گذاشتند. چون سهم ایران بعد از آنهمه غوغای تبلیغاتی به کمتر از سال ۱۳۳۱ رسید...
اکنون نفت ایران با سرعت بیشتر به غارت میرود. کل تولید نفت ایران ۲۲۷میلیون تن است. حساب کنید به هرکس چقدر میرسد. کل درآمد از هر تن نفت برای ایران ۱/۳دلار از ۱۰دلار بوده است. همین نفت در بازار اروپا ۱۴دلار بفروش میرسد. اگر مخارج نفت برای هر تن را ۴دلار بگیریم ۱۸۲۵میلیون دلار یعنی ۱۴/۴میلیارد تومان تضییع میشود.
آقای دادستان، این ارقام را حساب کنید نه ارزی را که برای مسلسلهای ما که این همه از آنها عکس گرفتهاید خارج میشود!
سپس مسعود رجوی با یادآوری جنجال سال گذشته پیروزی نفت، با عدد و رقم مسیر قهقرایی را در حضور خبرنگاران خارجی ثابت کرد. مسعود رجوی گفت:
قیمت نفت بهطور کلی ۳۳سنت در هر بشکه افزایش یافته است و مالیات سود ویژه از ۵۰% به ۵۵% افزایش یافته است.
اما فقط بر اثر تورم در فاصله ۱۰سال بین دو قیمت گذاری، دلار ۲۷% کاهش یافته است. اگر میخواستند قیمت را ثابت نگه دارند باید قیمت هر بشکه را ۵۴سنت اضافه میکردند. این سیر قهقراست نه ترقی.
- با این همه اجحافات، سهم ایران ۲میلیارد دلار است ولی آن را چطور خرج میکنند. یک میلیارد که فقط در شرکت نفت خرج میشود.... یک دختر سناتور را میشناسم که سرِ ماه میرود شرکت نفت و پول بادآوردهای را میگیرد بهخاطر اینکه پدر ایشان سناتور است. حالا بروید وضعیت دختران جنوب شهر و دختران روستایی را ببینید... حالا حق ملت ایران چه شد و کجا رفت؟ اینهم به کیفرخواست مربوط نیست و اگر بگویم لابد آقای دادستان قطع میکند.
دفاعیات مسعود رجوی.
پس بگذارید بگویم: دکتر مصدق فقید به یاری مردم برای گذراندن طرح ملی شدن نفت روی کار آمد. برای اجرا همین قانون بود که مردم حکومت را به مصدق سپردند و این تنها حکومت قانونی بود که در ایران بهوجود آمد...
در این هنگام رئیس دادگاه اعلام نیمساعت تنفس کرد و سخنان مسعود رجوی قطع شد.
پس از نیم ساعت تنفس رئیس دادگاه خطاب به مسعود رجوی گفت: دادگاه به اظهارات شما جهت رفع اتهام گوش میکند. مواظب اظهارات خود باشید:
مسعود رجوی گفت: بسیار خوب، از ۲۸مرداد و از کشتار بعدش میگذریم.
بعد از این جریانها دست چپاول برای غارت ایران باز میشود. عوائد نفت تا آخرین دلار صرف تهیه اسلحه و مهمات میشود. صدها ملیون دلار به جیب شرکتها میرود... در اعتصابات معلمین دکتر خانعلی کشته و عده دیگری مجروح شدند. قاتلان مردم ارتقاء درجه یافتند. قاتل خانعلی به ریاست شهربانی یکی از شهرستانها منصوب شد. معلمین و کوره پزچیها فقط اضافه حقوق میخواستند. وقتی رژیم جواب خواستههای قانونی مردم را اینطور میدهد آیا میشود ساکت نشست و دست به اسلحه نبرد؟
در سال۱۳۳۶ قانون تشکیل ساواک از مجلس گذشت. ساواک مأمور حفظ امنیت و مبارزه با مخالفان شد.
... بعد از ۱۵خرداد ۱۳۴۲، حنیفنژاد و سعید محسن و بدیع زادگان معتقد میشوند که با منطق و دلیل نمیتوان حق را گرفت. آنها به نهجالبلاغه استناد میکردند که باید حق را گرفت. روز ۱۶ آذر باز دانشجویان اعتصاب کردند. از این به بعد مرتب گروههایی با ایدئولوژی انقلاب مسلحانه بهوجود میآید. منصور ترور میشود، بیژن جزنی گروهی تشکیل میدهد. پاک نژاد گروه فلسطین را تشکیل میدهد...
گروه توفان را گرفتید، آرمان خلق کشف میشود، سیاهکل را کوبیدید، چریکهای فدایی خلق و مجاهدین کشف شدند. سازمان مجاهدین خلق و سازمان رهایی بخش خلق را میخواهید به عراق بچسبانید. فایدهیی ندارد. این راه ادامه دارد. باز هم گروههای دیگر کشف میشود و دهها گروه دیگر که الحمدلله کشف نشدهاند. اینها نشان میدهد که وضع طوری است که راه دیگری وجود ندارد و حرف یک نفر و ده نفر نیست. آخر به آگاهترین فرزندان ملت ایران که نمیشود مارک جهالت و غفلت و فریب خوردن زد! بهعنوان مثال در همین ماهها دارید صدها مهندسی را محاکمه میکنید که با درآمدی که داشتند اگر این راه حق نبود اصلاً واردش نمیشدند و از رفاه و زندگی مادی چیزی کم نداشتند. در سال ۴۰، حداکثر اعلامیه پخش میکردند ولی امروز در سال ۵۰ مسلسل بهدست میگیرند. موج مبارزات خاموشی نگرفته بلکه شدیدتر هم شده است. کشف یک گروه نباید باعث ناراحتی بشود. پیروزی ساده و زود بهدست نمیآید. حضرت علی میگوید:" خداوند گردنکشان روزگار را خود نابود نمیکند. به آنها مهلت میدهد که اگر بر نگردند بیشتر فرو روند و مردم را اجرا کننده عدل الهی میکند". " خداوند استخوان هیچ ملتی را پیوند نمیدهد و استحکام نمیبخشد مگر بعد از سختیها و گرفتاریها ". حالا بگویید چه کسی اسلام را ملعبه دست خودش قرار داده است؟
باور کنید که از ریختن خون یک نفر صدها نفر مثل او برمیخیزند. سال ۱۳۵۰ سر آغاز این مبارزه است.
این چه وضعی است که در سیستان، در فارس، در زابل حمامها دو ماه دو ماه تعطیل است. مردم بچههایشان را میفروشند. فقر و گرسنگی حدود ۵۰۰هزار نفر را از سیستان فراری داده است.
در این شرایط میبینیم که بودجه دفاعی کشور به ۴۳ درصد افزایش یافته و ۲۲ درصد اضافه شده است...
به شهربانی و ساواک در پیدا کردن گروههای مبارزین اختیار تام دادهاند. رئیس زندان قزل قلعه میگوید همانطور که تابهحال گوسفند میکشتید با آنها رفتار کنید...
آیتالله طالقانی به زابل تبعید شد. محکومیتهای طویلالمدت در انتظار دارندگان کتب متضاد با منافع رژیم حاکم است.
این رژیم چارهای جز شدت عمل ندارد. این نشانه احتضار اوست.
متهمین سیاسی در ساواک و اطلاعات شهربانی با وحشیانهترین شکنجهها روبهرو میشوند. در حالی که طبق ماده ۱۳۱ هر کدام از مأموران متهمی را برای گرفتن اقرار شکنجه بدهند مسئولند. اگر شکنجه به مرگ بیانجامد آن مامور، قاتل محسوب میشود...
مسعود احمد زاده دو ماه در بیمارستان بستری بود. اصغر بدیع زادگان را سه بار پس از سوزاندن با اجاق برقی عمل کردند. بهروز دهقانی زیر شکنجه شهید شد. شدت ضربات به حنیفنژاد بقدری بود که استخوانهای پا و دست و دماغ و گوش او شکست. عدهیی از متهمین شنوایی خود را از دست دادهاند.
شما تحمل شنیدن اظهارات ما را ندارید.
ما از رژیم جز این انتظاری نداریم.
به امید روزی که ملت خیانتکاران را به دادگاه بکشاند.
درود بر مردانی که رنج انقلاب را تحمل کردند.
دادگاه نظامی به استماع اظهارات مسعود رجوی در شبانگاه ۲۷بهمن ۱۳۵۰ خاتمه داد و از روز بعد به استماع دفاعیات مجاهد خلق علی میهندوست و محاکمه و مدافعات سایر متهمان پرداخت.
در نیمه شب ۳۰بهمن ۱۳۵۰ متهمان ردیف اول تا چهارم، ناصر صادق، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و علی میهندوست از سلولهای اوین به اداره دادرسی نیروهای مسلح رژیم شاه فراخوانده شدند و احکام اعدام یکی پس از دیگری در جلسه نیمهشب دادگاه به آنها ابلاغ گردید. هر یک از مجاهدین پس از شنیدن حکم اعدام خود آیه کوبندهای از قرآن را خطاب به رئیس و اعضاء و دادستان محکمه نظامی فریاد میزدند. مسعود رجوی گفت: اِنَّ الْباطِل کان زهوقا: همانا این باطل است که رفتنی است.
دفاعیات مسعود رجوی در بیدادگاه شاه ـ ۲۷بهمن ۱۳۵۰
مسعود رجوی ـ کارزار جهانی و عقبنشینی شاه از اعدام مسعود رجوی
دکتر کاظم رجوی برادر مسعود رجوی در ۳۰بهمن سال ۵۰ خبر صدور حکم اعدام برادرش را شنید. چند روز پس از شنیدن خبر، وقتی کورت والدهایم دبیرکل ملل متحد به سویس رفت، دکتر کاظم از او خواست که از شاه لغو حکم اعدام مجاهدین را بخواهد. والدهایم تلفنی به دکتر کاظم رجوی خبر داد که به شاه تلفن زده و از او خواسته است که این حکم را لغو کند. در همان روزها بهدرخواست دکتر کاظم، دانشجویان در پیرامون پیست اسکی شاه، تراکتهایی را علیه اعدام زندانیان در ایران پخش کردند.
کمیسیونهای بینالمللی حقوقدانان، شوراها، کلیساها، سازمانهای گوناگون دفاع از حقوقبشر و... همه با نیروی دکتر کاظم، بهکار افتادند. با تلاشهای دکتر کاظم دو وکیل سوئیسی برای دفاع از اعضای مرکزیت مجاهدین به ایران فرستاده شدند.
دکتر کاظم رجوی در مصاحبه تلویزیونی خطاب به مردم سویس گفت:
«ده روز است که محکومیت به اعدام برادرم برای بار دوم تأیید شده و قطعیت یافته است. ده روز است که بیش از پیش، وقتی زنگ در به صدا در میآید، وقتی تلفن زنگ میزند یا کسی بهسادگی میپرسد «آیا اطلاع داری» دلم فرو میریزد. زیرا فکر میکنم که خبر بد، خبر اعدام، خبر تیرباران، خبر سرنوشت را آوردهاند. دلم بهکار نمیچسبد. کم کم زندگی و زیباییهایش را فراموش کردهام. ای کاش مرا میگرفتند و به جای برادر جوانم زندانی میکردند».
فعالیتهای دکتر کاظم رجوی برای نجات جان مسعود رجوی
دکتر کاظم رجوی همچنین با تشکیل کمیته سوئیسی دفاع از زندانیان سیاسی ایران و ارسال نامه سرگشاده با دههزار و هفتصد امضا توسط کمیته سوئیسی دفاع از زندانیان سیاسی برای شخص شاه سرانجام در ۳۰فروردین سال ۵۱، در اثر فعالیتهای پیگیر دکتر کاظم، حکم اعدام مسعود رجوی به حبس ابد تبدیل گردید.
در دیماه سال ۵۳ دکتر کاظم مجدداً با خبر شد که مسعود رجوی از زندان قصر به اوین یا کمیته مشترک منتقل شده و اجازه ملاقات هم به خانوادهاش نمیدهند. این خبر برای دکتر زنگ خطری بود. دوباره دست بهکار شد. از طریق ارگانهای حقوقی شخصیتهای سیاسی، نمایندگان مجلس، افشاگری علیه دستگاه ترور شاه را شروع کرد. چند ماه بعد رژیم ۹مجاهد و فدایی را در تپههای اوین تیرباران کرد. بعدها معلوم شد که نام مسعود رجوی هم توسط ساواک در همین لیست قرار داشته اما قبل از اجرا حذف شده است.
پیام مسعود رجوی از زندان قزل قلعه
مسعود رجوی پس از اینکه بهعلت کارزار گسترده و فعالیتهای برادرش اعدام نشد، در پیامی که ۳اردیبهشت ۵۱ از زندان قزل قلعه ارسال کرد نوشت:
هموطنان مبارز، رزمندگان انقلابی، برادران مجاهد
بهعنوان یک مجاهد ناچیز و به اقتضای وظیفه انقلابی و انضباط تشکیلاتی خود را آماده کرده بودم تا ناچیزترین سرمایه خود یعنی جانم را به انقلاب این خلق بزرگ هدیه کنم تا به این ترتیب پیرو صدیقی برای قهرمانان و رزمندگان بزرگواری باشم که با جانبازی و نثار خون خود در ماههای اخیر ثابت کردند که خلق ما تصمیم قطعی را برای نجات زندگیش از تباهی گرفته است تصمیمی که بر اساس آن هر خلقی از لحظهای که مرگ را بر تسلیم مرجح میداند شکست ناپذیر شده و پیروزیش تضمین میگردد. اما بهدلیل منافع مادی و تبلیغاتی دیکتاتوری حاکم مخصوصاً در خارج از ایران فعلاً از این سعادت جاویدان محروم شدهام.
مسعود رجوی در قسمت دیگری از این پیام که در نشریه باختر امروز هم منتشر گردید، ضمن افشای جوسازی و شایعات دشمن، با یادآوری جملهای از یک انقلابی بزرگ گفت: برای ما چه یک حزب، ارتش و یا فرد هر چه بیشتر مورد طعن و لعن و نسبتهای ناروای دشمن واقع شویم مسأله این است که او را بیشتر خشمگین کردهایم، لیکن آنچه در این لحظات مهم است تجدید عهد با شهدای بخون خفته که در آخرین دم لبهای تبدارشان را بوسیده و صدای پرطنین قلبشان را شنیدهام و متفقاً سوگند خوردهایم:
"تا پیروزی" وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.
و بهزودی ستمکاران خواهند دانست که چگونه آنها را در هم میشکنیم.
مسعود رجوی ـ ۳-۲-۱۳۵۱ زندان قزل قلعه
نامه مسعود رجوی از زندان قزل قلعه
مسعود رجوی ـ ضربه خائنانه اپورتونیستی در سازمان مجاهدین
پس از ضربه اول شهریور سال ۵۰ و دستگیری اعضای مرکزیت سازمان، گروهی از فرصتطلبان تلاش کردند با سوءاستفاده از شهادت بنیانگذاران و شهادت رضا رضایی و زندانی بودن مسعود رجوی، در یک حرکت چپنمایانه اپورتونیستی، نام و میراث مبارزاتی سازمان مجاهدین را ربوده و با یک حرکت کودتاگونه، بر کل این سازمان غالب شوند.
هسته اولیه این حرکت فرصتطلبانه توسط دو نفر با نامهای تقی شهرام و بهرام آرام شکل گرفت. این دو تن آیهای را که در آرم سازمان مجاهدین وجود داشت حذف نموده و اعلام کردند از آنجایی که ایدئولوژی مجاهدین ما بین ایدئولوژیهای چپ (مارکسیست) و راست (اسلام سنتی) قرار دارد، لاجرم باید به سمت یکی از این دو میل کند. آنها همچنین یکی از اعضای سازمان مجاهدین به نام مجید شریف واقفی را که با آنها مخالفت کرده بودند، کشتند. این حرکت عملاً منجر به متلاشی شدن تشکیلات سازمان مجاهدین شد.
مسعود رجوی این جریان را، «اپورتونیست چپ نما» نامیده و در یک بیانیه ۱۲مادهای، مواضع سازمان مجاهدین را در مورد آنها اعلام کرد. مسعود رجوی اعلام نمود اسلام واقعی در چپ ایدئولوژی مارکسیسم قرار دارد و در نتیجه میل کردن آن به سمت مارکسیسم یک توهم است.
مسعود رجوی در عینحال اعلام نمود اگرچه ضربه ظاهراً از طرف چپ وارد شده است اما تهدید اعضاء سازمان این است که در واکنش نسبت به این موضوع به سمت راست یا آنچه وی آن را «اسلام ارتجاعی» مینامید کشیده شوند. مسعود رجوی در مورد جریان اپورتونیستی نیز اعلام کرد که آنها میتوانند سازمان مارکسیستی خود را داشته باشند اما اجازه ندارند از آرم و نام سازمان مجاهدین استفاده کنند و یا آن را تغییر بدهند.
شرح ماجرای حرکت فرصتطلبانه و اپورتونیستی
سالها بعد مسعود رجوی در مراسم بزرگداشت ۴خرداد گفت: در سال۵۴و ۵۵ اپورتونیستها با ضربهیی که به سازمان زدند، همهچیز را از هم فروپاشیدند و هر چه را که مانده بود بالا کشیدند. آیه «فضلالله المجاهدین علیالقاعدین اجراً عظیما» را هم از آرم سازمان برداشتند و میگفتند سازمان مجاهدین مارکسیست شده! حالا باز هم ساواک بود که دستافشانی و پایکوبی میکرد و اپورتونیستهای خائن، ککشان نمیگزید. آنها با متلاشی کردن سازمان مجاهدین بهترین کمک را به ارتجاع و مظهر پلیدی،خمینی، کردند. (مسعود رجوی ـ۴خرداد ۷۳)
مجاهد شهید موسی خیابانی در روز ۱۵دیماه ۵۸، به هنگام معرفی مسعود رجوی بهعنوان کاندیدای مجاهدین برای ریاستجمهوری، درباره این مقطع از زندگی مسعود رجوی گفت:
«اما سنگینترین مسئولیتی که برادرمان مسعود به دوش کشید و فشارها و شکنجههای آن به مراتب از فشارها و شکنجههای ساواک بیشتر بود، مربوط میشود به سال ۵۴ به بعد یعنی بعد از ضربهیی که از طرف اپورتونیستهای چپنما به سازمان وارد شد و بعد از اینکه ضربه علنی شد و از پرده بیرون افتاد. ضربه یی که اپورتونیستها آنرا "تغییر ایدئولوژی" سازمان اسم گذاشتند. با این ضربه و بازتابهای بعدیش در واقع سازمان ما متلاشی شد، آثار ویرانگر و مخرب ضربه اپورتونیستها علاوه بر بیرون در زندانها نیز خود را نشان داد، فقط در یک محیط کوچک یعنی در زندان اوین بود که یک مقاومت اصولی آنهم در شرایطی بسیار سخت و طاقتفرسا در مقابل جریان اپورتونیستی چپنما و آثار مخرب آن شروع شد و مسعود رجوی کسی بود که این جریان مقاومت را رهبری نمود و همین مقاومت بود که بالاخره به تجدید حیات و بازسازی سازمان مجاهدین خلق ایران انجامید…»
در آذرماه ۵۴، مسعود رجوی را به کمیته منتقل کردند، بهمحض رسیدن او را به اتاق بازجویی بردند، رسولی در آنجا منتظر او بود، اولین کاری که رسولی کرد این بود که «بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیک» اپورتونیستها را جلوی مسعود گذاشت. رسولی سعی کرد در اولین برخورد قویترین و کارآترین برگش را رو کند زیرا بهخوبی میدانست که شکنجه بر مسعود کارگر نیست، اما خیانتهای اپورتونیستی میتواند بیشترین فشار را به او وارد آورد.
مسعود رجوی و مقابله با جریان فرصتطلب در زندان اوین
محمد حیاتی که در آذر ۵۴ به همراه مسعود رجوی به کمیته رفته بود در این باره نوشته است: «در آذر ماه ۵۴من را همراه مسعود رجوی از اوین به کمیته منتقل کردند، من میدانستم که در ارتباط با خودم چه چیزهایی توسط وحید افراخته و سایر اپورتونیستهای دستگیر شده لو رفته و چرا به کمیته میروم، اما مسعود نمیدانست چه چیزی لو رفته و موضوع چیست؟
وقتی به کمیته رسیدم بعد از ظهر بود، مسعود رجوی را بلافاصله به بازجویی بردند. در اتاق بازجویی، رسولی جزوه "تغییر مواضع ایدئولوژیک" را که توسط اپورتونیستها منتشر شده بود، به مسعود داد. این بالاترین فشار روی مسعود رجوی بود زیرا شاهد انهدام و متلاشی شدن سازمان بود. مسعود رجوی حدود سه ماه را در این سلول (سلول ۸بند ۶) به تنهایی گذراند (تنها من پیش او بودم). طی این مدت روزانه یا یک روز در میان و برخی موارد روزی دوبار مسعود را به بازجویی میبردند و شکنجه میدادند و هر بار پس از اینکه بیهوش میشد یا قلبش میگرفت او را به سلول بازمیگرداندند یک روز در حالیکه مسعود رجوی از شدت درد بهشدت به خود میپیچید، رسولی وارد سلول شد و گفت: کسیکه قهرمان میشود باید شلاقش را هم بخورد، چرا دفاعیاتت را به بیرون فرستادی؟…
یکی از همرزمان مسعود رجوی که در اسفندماه ۵۴ در بند ۶ کمیته بوده نوشته است:
«ساعت ۳نیمهشب بود که با فریاد و عربده رسولی از خواب پریدم، کنجکاو شدم و از روزنه بالای در نگاه کردم، دیدم مسعود رجوی را که در حال اغما بود توسط دو مأمور به بیرون از بند میبرند. رسولی فریاد میزد: "توخیال کردی که من میگذارم مجاهد اسیر تبدیل به مجاهد شهید شود… کورخواندهیی…"
صبح که برای نماز به دستشویی رفتم از یکی از نگهبانان شنیدم که میگفت: دیشب مسعود رجوی خونریزی کرده و به اندازه یک کاسه خون بالا آورد و داشت میمرد. بعداً متوجه شدم که آن شب مسعود را به بیمارستان میبردند.
مجاهد خلق فرهاد الفت یکی دیگر از زندانیان سیاسی و از همراهان مسعود رجوی در آن سالیان مینویسد:
«اواخر سال ۵۲ مسعود رجوی را همراه با تعداد دیگری از زندانیان سیاسی به کمیته مشترک ساواک و شهربانی بردند. در آنجا مسعود رجوی زیر شدیدترین شکنجهها قرار گرفت و دچار خونریزی شد بهطوری که ساواک از وحشت اینکه نکند بهشهادت برسد، او را در بیمارستان بستری کرد، بهطوری که وقتی مسعود رجوی به زندان برگشت از چهرهاش قابل شناسایی نبود. در همین شرایط بود که خبر ضربه خیانتبار اپورتونیستهای چپنما و متلاشی کردن سازمان در بیرون زندان، به مسعود رجوی رسید. او بهرغم ضعف جسمی و شرایط سختی که در آن هنگام داشت، بهطور تمام وقت به بررسی و تحلیل این جریان پرداخت و ضمن تدوین مواضع ایدئولوژیک سازمان مرز قاطعی میان مرتجعین راست و مجاهدین کشید. بههمین ترتیب دست به یک آموزش فشردهیی زد و سپس اعضا و کادرهای سازمان را که در اثر این ضربه در شرایط سختی بهسر میبردند، تحت آموزشهای فشردهیی قرار داد. در آن شرایط که سازمان در رأس جنبش مسلحانه قرار داشت و سمپاتی گسترده اجتماعی نیز داشت، چنین ضربهیی بهلحاظ روحی غیرقابل باور بود. بنا بر این مسعود رجوی تکتک مجاهدین را زیر آموزش قرار داد و میتوان گفت که همه را مجدداً عضوگیری کرد و سازمان را از نو در زندان بنیاد گذاشت و در آن شرایط وظیفه مجاهدین را احیا و بازسازی سازمان قرار داد.
بهرغم اینکه ضربه از طرف اپورتونیستهای چپنما بود، مسعود رجوی تهدید اصلی مجاهدین و جنبش را مرتجعین راست دانست. در آن زمان برای ما زیاد قابل لمس نبود که این تهدید چقدر جدی است، ولی بعدها که خمینی رهبری انقلاب را سرقت کرد و با سازش و بند و بست کل انقلاب را به سرقت برد تازه ما متوجه شدیم که مسعود رجوی آنموقع روی چه نقطه مهمی انگشت گذاشته بود».
مسعود رجوی در آموزشهایی برای نسل جوان در زمستان سال ۸۸ آورده است:
«جریان اپورتونیستی چپنما، موجب بروز زودرس یک جریان راست ارتجاعی شده است که در مرحله کنونی تهدید اصلی درونی مجموعه نیروهایی است که تحت عنوان اسلام مبارزه میکنند، و ما با آن هم مبارزه میکنیم. جریان فوق از ضدیت با نیروهای انقلابی بهویژه مجاهدین شروع شده و سپس در مسیر رشد خود با نفی مشی مسلحانه به سازشکاری و تسلیم طلبی و سرانجام خروج از جبهه خلق و تغییر تضاد اصلی منجر میشود. این جریان اپورتونیستی خطر بروز و رشد خصایص ارتجاعی را در درون نیروهای مترقی مسلمان پیش میآورد». (مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی)
مجاهد خلق مهدی ابریشمچی در همین رابطه میگوید:
شگفت انگیز این بود که کودتا را اپورتونیستهای چپنما که بهاصطلاح خودشان را مارکسیست مینامیدند انجام داده بودند و اما هنر رهبری مسعود رجوی این بود که در آن مرحله گفت تهدید برای سازمان مجاهدین و تمامی نیروهاییکه با نام اسلام مبارزه میکنند از راست ارتجاعی و بقول امروز از جریان بنیادگرایی مذهبی است. مسعود رجوی در نتیجه این تشخیص صحیح و ایستادن پای این حرف واقعاً خودش و تنها خودش در مقابل هر نوع گرایش انحرافی ایستاد چون یقین داشت و باعث شد که همه ما در تمامی سطوح وارد مسیر صحیح بشویم و به این ترتیب بار دیگر سازمان مجاهدین خلق ایران نجات پیدا کرد. به عبارت دیگر باید گفت مسعود رجوی توانست سازمان ما را برای ورود در مرحله خطیر و آزمایش بزرگ دوران خمینی آماده کند و از آن شر و از آن ضربه و آن کودتا عالیترین خیر را برای مجاهدین خلق و برای مردم ایران بهدست بیاورد.
آزادی مسعود رجوی از زندان شاه
با اوجگیری حرکتهای اعتراضی مردم علیه دیکتاتوری شاه و از اواسط سال۵۶ تا روز ۳۰دیماه سال۵۷، هزاران زندانی سیاسی از زندانهای سراسر کشور آزاد شدند. اما خلق قهرمان ایران تا آزادی آخرین زندانیان سیاسی تا رسیدن به خواسته خود از پا ننشست و هزاران جوان، همراه با خانوادههای زندانیان سیاسی دربند، از چند روز قبل در برابر زندان قصر تهران تظاهرات میکردند و شعار "آزادی زندانی سیاسی" را میدادند. مردم، نگران توطئههای احتمالی دیکتاتوری شاه بودند که در آخرین روزهای حیاتش، رهبران مجاهدین و مهمترین برانگیزانندگان جنبش خلق را در اسارت، سربهنیست کند.
سرانجام در ۳۰دی ۵۷ دژخیمان درمانده، تسلیم همت و ارادهٔ مردم شدند و آخرین دسته زندانیان سیاسی را نیز آزاد کردند. در این روز، آخرین دسته زندانیان سیاسی شامل ۱۶۲تن از کسانی که در بیدادگاههای نظامی شاه به حبس ابد محکوم شده بودند، به آغوش مردم بازگشتند.
مسعود رجوی، موسی خیابانی و اشرف رجوی از جمله این زندانیان بودند.
۳۰دی آزادی مسعود رجوی از زندان
روزنامه کیهان در فردای آزادی مسعود رجوی و آخرین گروه زندانیان سیاسی ایران با عنوان «۱۶۲زندانی سیاسی آزاد شدند» نوشت:
... برای اینکه مردم از آزادی زندانیان سیاسی اطمینان حاصل کنند، یکی از زندانیان، مستقیما از پشت میکروفن با آنها صحبت کرد. مسعود رجوی در حالیکه با احساسات پرشور مردم، روبهرو گشته بود، گفت:
«آیا هیچ واژهیی هست که بشود با بهزبان آوردنش از شما مردم تشکر کرد؟ بهراستی که ما همه این آزادی را مدیون شما هستیم، نه شخص دیگری یا گروهی خاص».
مهدی ابریشمچی در مورد اهمیت این روز مینویسد:
«اگر از من سؤال کنید که مهمترین وقایع تاریخ مردم ایران در دهههای اخیر، تا آنجائیکه به سرنوشت خلق و آزادی در ایران مربوط میشود چیست من بدون تردید میگویم: اول نجات جان مسعود رجوی در نتیجه یک مبارزه بینالمللی به رهبری شهید کاظم رجوی و بعد هم آزادی مسعود رجوی از زندان در ۳۰دیماه سال۱۳۵۷.
واقعاً این پاسخ به هیچوجه ناشی از تعصب و این واقعیت که من و ما مجاهدین، همه عاشق مسعود هستیم، نیست بلکه این موضوع را من مسئولانه بهدلیل درک روشن از مبارزه با دو دیکتاتور در بالاترین سطوح مسئولیت در سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت میگویم. واقعاً مایلم که در ثبت شدن این حقیقت در تاریخ نبرد خلقها و خلق خودمون به سهم خودم نقش داشته باشم.
این واقعیت در مورد مسعود رجوی چیزی نیست غیر از بروز عالیترین سطح از کیفیت رهبری کردن، بهخصوص در سرفصلها و سر پیچهای تاریخچه سازمان مجاهدین، شورای ملی مقاومت و نبرد مردم ایران برای حاکمیت آزادی و دموکراسی در میهن اسیرمان ایران.
به عبارت دیگر میتوان گفت مسعود رجوی عالیترین توان را در تشخیص تضاد و مشکل اصلی ـ تأکید میکنم تشخیص مشکل اصلی و تضاد اصلی ـ و ارائهٔ عالیترین راهحل ممکن برای آن تضاد دارد و این امر در جا جای تاریخچه سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت دیده میشود.
البته لازم است یادآوری کنم که تمامی این صفات در شخصی است که سرشار از انسانیت و عواطف انسانی، در عالیترین سطح آن است. شاید با این مثال بتوانم توضیح دهم.
در آغاز حاکمیت خمینی وقتی ما در نشستهایمان در مرکزیت سازمان بحث میکردیم مسعود رجوی با وجودی که با افکار و اندیشههای خمینی آشنایی داشت و میدانست گذشته و آیندهاش چیست، باز هم خیر و سعادت خمینی را میخواست. آن زمان خمینی هنوز دستش به خون مردم آلوده نشده بود. مسعود رجوی میگفت: امیدوارم خمینی که به هر حال در موضع رهبری مردم برای سرنگونی کردن شاه قرار داشته، بتونه جای خودش رو در تاریخ مردم ما بهعنوان یک پدر، بهعنوان کسی که مورد احترام بوده حفظ کنه. و خیر دنیا و آخرت را داشته باشه. متأسفانه خمینی نخواست. بیدلیل نبود که ما در نامههامون خمینی را پدر خطاب میکردیم، میخواستیم که این چنین با ملت ایران رفتار بکنه. ولی متأسفأنه خمینی خواست که دیو و خونخوار و جلاد مردم ایران باشه.»
۳۰دی روز آزادی مسعود رجوی از زندان
سخنرانی مسعود رجوی در مسجد دانشگاه تهران
مسعود رجوی ۴روز بعد از آزادی از زندان شاه، یعنی در تاریخ۴بهمن۵۷ در مسجد دانشگاه سخنانی ایراد کرد. مسعود رجوی در بخشی از سخنانش گفت:
«... میگفتند. خبری نیست! کدام خلق؟ خلق کجا؟
ولی ما میگفتیم الیس الصبح بقریب؟ فرزندان شما، برادران و خواهران شما از پشت میلهها و از پشت پنجرهها نگاه میکردند و زمزمه میکردند الیس الصبح بقریب؟ آیا صبح نزدیک نیست. متی نصرالله؟ پس این یاری خدا کجاست؟
اولین سخنرانی مسعود رجوی بعد از آزادی
مسعود رجوی در همین سخنرانی جملاتی گفت که هنوز با گذشت سالیان تازه است:
«مگر میشود خورشید را کشت، مگر میشود باد را از وزیدن بازداشت، و باران را از باریدن؟ مگر میشود اقیانوس را خشک کرد؟ ما میگفتیم مگر میشود بهار را از آمدن بازداشت، مانع روئیدن لالهها شد، مگر میشود ملتی را تا به ابد اسیر نگه داشت؟ نه. مگر میشود تا ابد خلقی را در زنجیر نگه داشت؟ نه، چرا؟ خواست خداست، اراده خلق است، سنت تاریخ است، قانون اجتماع است فلن تجد لسنه الله تبدیلا ولن تجد لسنه الله تحویلا میعاد خداست، میعاد تخلف ناپذیر و لایخلف المیعاد، بله سنت خداست، سیره تاریخ است، بشارت همه انبیا، پیام آوران، مصلحین و انقلابیون بزرگ جهان است که خلق پیروز میشود، آینده تابناک است».
مسعود رجوی درباره این سخنرانی نوشته است:
«در ۴بهمن ۱۳۵۷ که سه روز بود از زندان شاه، در بحبوحه قیام مردم، آزاد شده بودیم، من در اولین سخنرانی در دانشگاه تهران حرفم و شعارم از جانب مجاهدین این بود که «پیروز باد انقلاب دموکراتیک ایران». در آن ایام جماعت خمینی بهتازگی شعار « انقلاب اسلامی» میدادند. یکی از حاضران سؤال کرد «انقلاب دموکراتیک یعنی چه؟» جواب دادم «یعنی انقلابی با شرکت مردم یعنی با شرکت و حاکمیت تمام طبقات و اقشار خلق که یک نظام مردمی شورایی را تداعی میکند».
در همین سخنرانی به صراحت گفتم: «من نیامدم اینجا که روند خود به خودی قضایا را فقط ستایش کنم، ما نیامدیم که آن چه را هست، و فقط هست، تأیید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد، و چه چیز هم نباید باشد. آیا ما میخواهیم نسل ملعونی باشیم، نسل نفرین شدهیی باشیم که فرصتها را از دست دادند… من و برادرانم نیامدیم به این دانشگاه، به این شهادتگاه، و به این زیارتگاه، که هر چه را هست، هر چه را خودبخود اتفاق میافتد، بیعیب بدانیم. زیرا آنها تنها با عمل کردن بر روی اختلافهای درونی ما، روی تعارضات حتی درونی ما، امکان پیدا میکنند که دستاوردهایمان را بگیرند، اختناق را تکرار کنند و آزادی را به عقب بیندازند».
سپس بلافاصله اضافه کردم: «صبر و تحمل، شکیبایی (صبر بهمعنای انقلابیش) بلند نظری و احساس مسئولیت، نخستین وظایف و نخستین ویژگیهای یک انقلابی یا یک گروه انقلابی است. اگر این را نداریم، یا نیست و یا نمیتوانیم کسب کنیم، بهتر است که خدا حافظی کنیم. زیرا مردم زبان حالشان این خواهد بود که "مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان". تازه اول کار است. هنوز آنقدر زمان هست، هنوز آنقدر نشیب و فراز هست و هنوز آنقدر شکست و پیروزی هست. برادران و خواهران، رزمندگان و مبارزین، ما سر نداده بودیم که بهجایش زر بگیریم. مگر جانمان را برای این داده بودیم که بجایش جاه بگیریم؟ از جا برنخاسته بودیم، قیام نکرده بودیم که در جاهای بهتر و صندلیهای بهتر و مقامهای بهتری قعود کنیم». (مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی)
مسعود رجوی ـ ۴بهمن ۱۳۵۷دانشگاه تهران
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ دانشگاه تهران
این میتینگ در ۴اسفند ۱۳۵۷ برگزار شد.
مسعود رجوی در کتاب استراتژی قیام و سرنگونی درباره این سخنرانی مینویسد:
«در ۴اسفند ۱۳۵۷ در گردهمایی بعدی در دانشگاه تهران خطاب به مدعیان گفتم: «صحبت از انقلاب نکنید، بهخصوص صحبت از انقلاب اسلامی نکنید، خود انقلاب باندازه کافی مسئولیت دارد، چه رسد به انقلاب تراز اسلام».
مسعود رجوی ـ سخنرانی در دانشگاه تهران
فکر نکنید این حرفها که گفتم فقط حرفهای من یا مجاهدین در آن روزگار بوده است. نه، همه آزادیخواهان ایران، همه اعضای کنونی شورای ملی مقاومت که بر اصول خود پایدار ماندهاند، و همه مخالفان دیکتاتوری و حاکمیت آخوندی در آن زمان در سراسر ایران، حرفشان در بهار آزادی همین بود. زمستان تیره و تار اختناق را نمیخواستند و از آن بیم داشتند. من فقط یکی از سخنگویان آنها بودم».
مهدی ابریشمچی در مورد این میتینگ و موضعگیری مسعود رجوی میگوید:
«نکته خیلی مهم این بود که این موضعگیری واقعاً مخالف انتظار اکثریت مردم بود. به این دلیل که این موضعگیری درست در روزهایی انجام گرفت که خمینی در اوج محبوبیت بیبدیل روزهای اول حاکمیتش بود. رژیم شاه سرنگون شده بود و مردم تصویر خمینی را در ماه میدیدند. در واقع به خمینی گوشزد میشد که نباید زیر آنچه که در مورد مسأله آزادیها در پاریس قول دادی، بزنی!»
سخنرانی مسعود رجوی بر مزار دکتر محمد مصدق
مسعود رجوی و موسی خیابانی همراه با پدر طالقانی بر مزار دکتر محمد مصدق
مسعود رجوی در روز ۱۴اسفند۵۷ در سالروز درگذشت دکتر مصدق، طی سخنانی که بر مزار او در احمدآباد ایراد کرد گفت:
«بنام خدا
و به نام خلق قهرمان ایران
و بهنام رهبر فقیدی که در اینجا آرمیده است. رهبری استوار، سرسخت و سازشناپذیر که نخستین بار درس مبارزه با استعمار را در مکتب او آموختیم. آنکه در میهن خود غریب و در خانهاش در تبعید و در عین زنده بودن، چونان شهید بهسر برد. از اینرو جای آن است که بدواً خالصانهترین درود انقلابی خود را نثار این آموزگار جنبشهای بزرگ ضداستعماری ملل اسیر و در زنجیر جهان کنیم؛ و همچنین درود بفرستیم به شهید پرافتخار، وزیر خارجه قهرمان دکتر محمد مصدق، شهید دکتر حسین فاطمی، قهرمان ملت ایران؛ و نیز درود بفرستیم به شهدای پرافتخار سیام تیر… به همین مناسبت از کلمات تاریخی خود دکتر مصدق یاری میگیریم و درود بفرستیم باز هم به همه کسانی بهقول خود او «.... در سیاست مملکت اهل سازش نیستند و تا آنجا که بتوانند مرد و مردانه میایستند و یکدندگی بهخرج میدهند».... و درود میفرستیم باز هم به کسانی که بقول خود ایشان».... در راه آزادی و استقلال ایران عزیز از همه چیز خود میگذرند...».
مسعود رجوی بر مزار دکتر محمد مصدق
سخنرانی مسعود رجوی، در میتینگ ترمینال خزانه
روز چهارم خرداد ۱۳۵۸ بهمناسبت اعدام بنیانگذاران مجاهدین خلق ایران یک میتینگ بسیار بزرگ در ترمینال خزانه در جنوب تهران برگزار شد. در این میتینگ مسعود رجوی آیتالله طالقانی را بهعنوان کاندیدای مجاهدین برای ریاستجمهوری معرفی کرد.
مسعود رجوی ـ دیدار با خمینی
در کتاب استراتژی قیام و سرنگونی به قلم مسعود رجوی آمده است:
در فاصله اول تا دهم بهمن ۱۳۵۷ یعنی از فردای روزی که ما از زندان آزاد شدیم تا دو روز قبل از ورود خمینی به تهران، تقریباً هر روز احمد خمینی با من از پاریس تماس تلفنی داشت و از قول خود خمینی هم برای مجاهدین دست تکان میداد. یکبار به صراحت در همان روزهای اول که هنوز اوضاع تعیینتکلیف نبود به من گفت که اگر شما تابلو بزنید و مجاهدین را علنی کنید، یک میلیون جوان در تهران و شهرستانها میآیند و ثبت نام میکنند. یکبار هم تماس گرفت و گفت آقا تأکید کردهاند که میخواهند در موقع ورود به تهران حفاظتشان با مجاهدین باشد و شما برای این موضوع حتماً آقای بهشتی را ببینید، بقیهاش را در تلفن نمیتوانم بگویم...
مسعود رجوی در ادامه توضیح میدهد ۲۹سال بعد در خاطرات ناطق نوری (خبرگزاری فارس-۱۴بهمن ۸۶) خواندم که چطور مطهری و بقیه برای خمینی خط و نشان کشیدند که اگر مسئولیت حفاظت را مجاهدین بدهید و تریبون بهشت زهرا دست آنان باشد از شما جدا میشویم و مانع از این کار شدند.
پیش از ورود خمینی به تهران، فرزندش احمد در تماس با مسعود رجوی گفته بود:
اگر شما از امام حمایت کنید و با مخالفانش مبارزه کنید، همه درها به رویتان باز خواهد شد و همه امکانات در اختیار شما قرار خواهد گرفت. مسعود رجوی با رد پیشنهادهای خمینی، گفت ما خواهان برقراری یک حکومت ملی و دموکراتیک هستیم و اگر خمینی در این مسیر حرکت کند البته برای او جانبازی هم خواهیم نمود. (مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی صفحه ۱۵۶)
مسعود رجوی ـ اولین دیدار با خمینی
مسعود رجوی در توصیف اولین دیدارش با خمینی مینویسد:
«خمینی یک شب پسرش احمد را که بسیار به مجاهدین ابراز ارادت و سمپاتی میکرد نزد من فرستاد. هنوز رژیم شاه بهطور کامل سقوط نکرده بود و ما هم دو سه هفته بود که از زندان آزاد شده بودیم. پایگاهی که من در آن بودم، مخفی بود و برای همین وقتی که مجاهدین میخواستند احمد را به آنجا بیاورند، خودش از بابت مخفیکاری پیشنهاد کرده بود اگر لازم است چشمم را ببندید! وقتی هم که مرا دید گفت که به برادرانتان گفتم که چشمم را ببندند ولی خودشان این کار را نکردند. از اوایل شب تا صبح روز بعد جز چند ساعت که احمد همانجا روی تک تختی که داشتیم خوابید، با من صحبت و در دل میکرد. اما چکیده حرف این بود که رهبری پدرش را بپذیریم و من هم از همین پرهیز داشتم. از بسیاری روحانیان و مراجع بد میگفت و اینکه خمینی از آنها دلش پر خون است. مثلاًًً به خانواده صدر در عراق و لبنان بهشدت تاخت و تاز میکرد و میگفت اینها را از روز اول "سیا" عَلَم کرد. برجستهترین حرفهایش که بهیادم مانده این بود که علیه کمونیستها موضعگیری کنید و با هر کس که " امام" وارد جنگ شد، شما هم وارد جنگ شوید که در اینصورت همه درها به رویتان باز خواهد شد. من احمد را آن شب پی کارش فرستادم و چند شب بعد با برخی برادرانمان در محل استقرار خمینی در یک اتاق خصوصی در جنب اتاق دیدارهای عمومی او دیدار کردیم. احساس کردم از اینکه دستش را نبوسیدم و به روبوسی معمول اکتفا کردم، جا خورد چون طبق روال آن روزگار هر کس که به او میرسید، اول دستش را میبوسید. اما همین که خواستم صحبتهای جدی را شروع کنم، بهانه آورد که نماز مغرب دارد دیر میشود و به من تکیه داد و از جا بلند شد. گفتم آقا، حرفهای ما چه میشود، با اشاره به احمد گفت: احمد که هست، بنویسید به او بدهید من حتماً میخوانم. منهم بلادرنگ در سالن پایینی همین مدرسه رفاه چند صفحه نوشتم و به احمد دادم.» مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی
مسعود رجوی ـ اعتراض به چماقداری و رفتار با آیتالله طالقانی
در روز ۳۰فروردین۵۸ مسعود رجوی در ملاقاتی با احمد خمینی ضمن اعتراض به چماقداری و رفتار کینهتوزانه کمیتهچیها با هواداران مجاهدین، رفتار حکومت با آیتالله طالقانی را محکوم کرد. احمد خمینی در این دیدار از مسعود رجوی درخواست کرد که مبانی اعتقادی سازمان مجاهدین را بنویسند و منتشر کنند تا دشمنیها با آنها پایان یابد. هدف و انتظار احمد خمینی از مسعود رجوی این بود که او مطلبی در تأیید و پذیرش ولایت فقیه و رهبری خمینی بنویسد، اما مسعود رجوی ضمن استقبال از انتشار مبانی اعتقادی سازمان مجاهدین خلق هیچ اشارهیی به رهبری خمینی و موضوعات مورد علاقه او نکرد. مسعود رجوی در همین رابطه میگوید:
«من میدانستم که هدف او و پدرش، اذعان ما به ولایت و رهبری سیاسی و ایدئولوژیک خمینی است! با این همه، آن روز (۳۰فروردین ۱۳۵۸) در جواب به احمد خمینی گفتم: ای به چشم، هم الآن اصول اعتقادیمان را مینویسم و امضاء و تقدیم ایشان میکنم. سپس همانجا، در حضور خودش، با لحن بسیار محترمانه خطاب به خمینی نوشتم: «حسبالامر آن پدر گرامی که از ارکان اعتقادی این جانبان سؤال فرمودهاید، معروض میدارم که: ارکان عقیدتی مجاهدین همان ارکان عقیدتی دین مبین اسلام و مذهب حقه جعفری اثنیعشری است». در ادامه شهادتین نوشتم و سپس پنج اصل دین و مذهب...
وقتی این کاغذ را کپی گرفتم و نسخه اصلی را به احمد دادم تا برای خمینی ببرد، بهدقت خواند و گفت: همین؟ گفتم: بله، مگر نگفتند اصول اعتقادی را بنویسیم؟ من هم اصول اعتقادی را نوشتم و فردا هم منتشر میکنیم تا ببینیم چماقداری و ضدیتهایی که شما میگویید، تمام میشود؟ احمد گفت: آخر از رهبری امام و اقتصاد و مالکیت هیچچیز ننوشتهاید! گفتم: حاج احمد آقا! ایشان خودشان ارکان اعتقادی را خواستهاند، نه اقتصاد و مالکیت و مسائل بحثانگیز دیگر را».
احمد خمینی که دید بحث بیشتر فایده ندارد، همین کاغذ را گرفت و رفت و روز بعد ما آن را منتشر کردیم و روزنامهها هم منعکس کردند.
بعداً پدر طالقانی گفت: جگرم از این شهادتین گفتن آتش گرفت. کسانی که از قبل، شهادتین را در اتاقهای شکنجه و در برابر جوخههای اعدام میگفتند، وضعیت به کجا رسیده که حالا باید بیایند بعد از سقوط شاه شهادتین بگویند... مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی صفحه ۴۵
مسعود رجوی ـ ملاقات با خمینی
مسعود رجوی ـ آخرین دیدار با خمینی در قم
یک هفته بعد از دیدار احمد خمینی و مسعود رجوی، خمینی از طریق احمد به مسعود رجوی پیام داد که خواهان دیدار با او در قم است. در این دیدار هم بهجا نیاوردن رسم دستبوسی از جانب مسعود رجوی و همراهانش خشم خمینی را برانگیخت
مسعود رجوی در این باره میگوید:
«در بدو ورود هیأت مجاهدین که فکر میکنم ۱۰-۱۲نفر بودیم، وقتی دید برخلاف معمول و دیدارهایی که با سایرین داشت، باز هم از تکبیر گفتن و دستبوسی خبری نیست ناگهان از کوره در رفت و بر سر مجاهد شهید محمود میرمالک که از این صحنه عکس میگرفت به طرز بسیار خشن و زنندهیی فریاد زد: «عکس نگیر»! این در حالی بود که دفتر خمینی خودش روز بعد خبر این ملاقات را به مطبوعات داد.
اما بعد از فریاد کشیدن خمینی من برای اینکه این ملاقات و آنچه میخواهیم بگوییم، در هم نریزد، دوربین را گرفتم و با فیلمهایش به احمد دادم و رو به خمینی با اشاره به دوربین در دست احمد گفتم: «خدمت خودتان باشد». بعد که خمینی بر خودش مسلط شد، موسی (سردار خیابانی) و من را که هر دو مسلح هم بودیم، در سمت چپ و راست خودش نشاند و شروع به صحبت کرد...»
انعکاس روزنامهها از ملاقات مسعود رجوی با خمینی
مسعود رجوی در ادامه ضمن تشریح مقدمه چینیهای خمینی مینویسد: «حرفش با ما این بود که: خیلی از آقایان از شما شکایت و گله دارند و همین دیروز هم که فهمیدند شما اینجا میآیید، همه کتابها و اعلامیههایتان را آوردند به من نشان دادند، اما من اعتنا ندارم و فقط میخواهم شما با مردم و اسلام باشید تا اوضاع سابق به کشور برنگردد...(نقل به مضمون).
منظور خمینی از مردم و اسلام واضح بود.گردن گذاشتن به ولایت و هژمونی خودش را میخواست که طبعاً مرز سرخ ایدئولوژیکی ما با ارتجاع بود.
منهم گفتم: ما اسلاممان را ساده پیدا نکردهایم بلکه اعتقاد به آن را از لابلای رنج و خون مردم ایران و جوخههای اعدام و اتاقهای شکنجه بهدست آوردهایم. از شما هیچ درخواست دنیوی و مادی نداریم. در راه آزادی و استقلال ایران، ما را بدون کمترین چشمداشت دنیوی و مادی، کمترین سربازان خود بدانید. اکنون قدرت سیاسی و قدرت مذهبی در شما متمرکز شده و اگر در راه خدا و خلق از آن استفاده شود میتواند کون و مکان را تغییر دهد (نقل به مضمون). سپس خطبه حضرت علی در نهجالبلاغه در مورد حق مردم بر والی و حاکمیت، و حق والی و حاکمیت بر مردم را برایش خواندم و نتیجه گرفتم که محور و کانون همه مسائل و خواستها که انقلاب ضدسلطنتی هم اساساً برای آن بهپا شد، مسأله آزادی است. خمینی این نتیجهگیری را تماماً ًتایید کرد و گفت: «اسلام بیش از هر چیز به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست الا در چیزهایی که مخالف با عفت عمومی است». مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی صفحه ۵۰
دو روز بعد در تاریخ ۸اردیبهشت ۵۸ روزنامهها همین دیدار را منعکس کردند و از قول مسعود رجوی نوشتند:
«ما مکتب اسلام را از لابهلای جوخههای اعدام و شکنجهها کسب کردهایم».
مسعود رجوی ـ دیدار با خمینی
مسعود رجوی ـ ماجرای حذف مجلس مؤسسان و ایجاد خبرگان
خمینی تا قبل از رسیدن به ایران و غصب حاکمیت مردم، بارها از مجلس مؤسسان و قوانینی که توسط نمایندگان مردم نوشته و تصویب میشود گفته بود و در ۱۶بهمن ـ یعنی ۴روز پس از ورود به تهران ـ مهدی بازرگان را بهعنوان نخستوزیر دولت معرفی کرد و مهمترین کار وی را انتخابات مجلس مؤسسان شمرد.
در متن مکتوب حکم نخستوزیری بازرگان که همان زمان منتشر شد آمده است:
«ترتیب ادارهٔ امور مملکت و خصوصاً انجام رفراندم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس مؤسسان از منتخبان مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید».
مسعود رجوی در «سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور ـ اسفند ۱۳۸۸» در مورد رفراندم تحمیلی خمینی و حذف فریبکارانه مجلس مؤسسان مینویسد:
«دجالیت دیگر خمینی این بود که شرکت کنندگان در رفراندم را بین رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی مخیر میکرد... مجاهدین بار دیگر در ۲۷اسفند۵۷ درباره رفراندم و نحوه استقرار جمهوری اسلامی اعلام کردند که اسلام و جمهوری اسلامی صرفنظر از هر پیشوند و پسوند، برای سازمانی که از آغاز حامل یک رسالت مکتبی بوده است، البته کمال مطلوب است. مشروط بر اینکه آنچه به نام اسلام ارائه میکنیم، حقیقتاًً اسلامی، و به دور از هر شائبه شرک آمیز استبدادی و استعماری و استثماری باشد....البته اگر قبل از روی کار آمدن دولت مهندس بازرگان چنین سؤالی میشد، باز میشد محملی برای آن ساخت ولی اکنون مثل این است که کسی اول درب را باز کند و بعد اجازه ورود بگیرد! مگر خود آقا بارها و بارها در پاریس بر حقوق عموم طبقات و نیروهای مردم دایر بر حق انتخاب و اظهارنظر آزاد همگان، تأکید نکردهاند؟ پس چرا باید طوری عمل شود که انعکاس درستی نداشته و این شبهه را ایجاد کند که ما را فقط میان رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی مخیر کردهاند ولاغیر. آیا ما دوست داریم که بر فرض هم که کسی با جمهوری اسلامی موافق نباشد، با دادن رأی مخالف به جانب رژیم طاغوتی سلطنتی گرویده و موافق آن قلمداد شود؟ یا اینکه معتقدیم که هر که با ما نیست ضد ما و علیه ماست؟ یا میخواهیم سایرین را وادار کنیم که از ترس سلطنت، به اکراه و اجبار به جمهوری اسلامی رأی بدهند؟... بنابراین به اعتقاد ما و بر حسب این قاعده روشن و صریح اسلامی که "هیچگونه انتخاب و قرارداد و عقدی که در آن اجبار روا شده و از ابراز تمایل و اراده آزاد افراد و گروههای انسانی بهنحوی از انحاء ممانعت شده باشد، معتبر و اصیل نیست" از دولت آقای مهندس بازرگان تقاضا میکنیم ترتیبی اتخاذ نمایند که امکان انتخاب آزاد هر شکل از حکومت برای هر فرد یا گروهی در نظرخواهی، وجود داشته باشد». مسعود رجوی «سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور ـ اسفند ۱۳۸۸»
مسعود رجوی ـ مخالف با حذف مجلس مؤسسان
مسعود رجوی سپس به موضوع مجلس مؤسسان اشاره کرده و میگوید:
«اما در مورد مؤسسان، خمینی که نبض اوضاع را در دست داشت میدانست که با افت روزافزون مشروعیت حکومت آخوندی مواجه است و نخواهد توانست کارش را بهسادگی رفراندم جمهوری اسلامی، پیش ببرد. بنابراین از اساس جِر زد، بیآبرویی را به جان خرید، منکر مؤسسان شد و بجایش چیزی را به نام خبرگان علم کرد که فقط ۷۵نماینده داشت که باید به فوریت ضمن یکماه قانون اساسی مورد نظر او را تدوین و تصویب میکردند.
مجاهدین در ۱۷خرداد ۵۸ در بیانیهٔ مبسوطی پیرامون «ضرورت تشکیل مجلس مؤسسان از طریق انتخابات عمومی سراسری» به مخالفت آشکار برخاستند و مفهوم « خبرگان» را به زیر علامت سؤال بردند.... [پس از پیگیری و نامه و بیانیه با چند جریان دیگر علیه خبرگان] در ۳۱تیر اعلام کردیم: « آن قانون اساسی که میخواهد اساسیترین و مهمترین اصول و روابط حاکم بر تمامی خلق را مشخص کند، تنها با اشتراک نمایندگان آن خلق قابل پی ریزی است والا از اصالت، مشروعیت و حقانیت مکفی برخوردار نیست. پی ریزی چنین نظام نامهیی تنها بر عهده یک شورا یا مجلس تمام یک خلق است که گاه مؤسسان نیز نامیده میشود».
مسعود رجوی سپس به فهرست برخی اعتراضات در تاریخ ۱۱و ۱۲و ۱۳مرداد اشاره کرده و در توضیح اعتراض به تقلبات گسترده در انتخابات به تاریخ ۱۳مرداد ۵۸ مینویسد:
«با کمال تأسف گروهها و سازمانهای امضا کننده اطلاعیه حاضر اعتراض اکید خود را مبنی بر تقلبات گسترده که به وفور در بسیاری از حوزههای انتخاباتی تهران رواج داشت، به اطلاع عموم مردم شریف تهران میرسانند. تقلباتی که از اعمال نفوذ و تحمیل یک صورت اسامی مشخص تحت نام امام و ممانعت از رأی دادن به نامزدهای مطلوب، تا ضرب و جرح و دستگیری هواداران ما و تقلب در صندوقها و قرائت آراء و حتی دستگیری بازرسان وزارت کشور و غیره، گسترش داشته و مدارک مستند آن به وزارت کشور تسلیم شده است. مدارکی که به امضای بازرسان خود این وزارتخانه نیز رسیده و هر وجدان منصف و بیطرفی را به مخدوش بودن آرای حوزههای مزبور واقف میسازد. اکنون با جلب نظر مقامات مسئول خواستار رسیدگی فوری به موارد فوق گردیده و تأمین حقوق آزادیخواهانه سیاسی و اجتماعی مردم قهرمانانمان را تقاضا میکنیم». مسعود رجوی ـ همان منبع
در تاریخ ۱۷مرداد ۵۸ در پاسخ به خمینی که برای شرکت فعال در انتخابات مجلس برای قانون اساسی دعوت کرده بود سازمان مجاهدین به همراه جنبش مسلمانان مبارز- سازمان اسلامی شورا و جنبش انقلابی مردم مسلمان ایران (جاما) نامهیی مشترک برای خمینی مینویسند. مسعود رجوی در «سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور ـ اسفند ۱۳۸۸» متن نامه مشترک به خمینی را به شرح زیر آورده است:
«گروههای امضا کننده نامه حاضر در پاسخ به دعوت شما مبنی بر شرکت در انتخابات مجلس برای قانون اساسی، فعالانه در انتخابات مزبور شرکت کرده و به معرفی کاندیدا نیز اقدام نمودند. این در حالی بود که فشارها و محدودیتهای بسیاری که متاسفانه هنوز هم مستقیم و غیرمستقیم تحت نام شما اعمال میشود، کمتر امیدی در جهت تاثیرگذاری انقلابی برای ما برجا گذاشته بود. به همین دلیل نتوانستیم بسیاری از هواداران خود را به شرکت در انتخابات قانع کنیم. آنها بر این عقیده بودند که شرکت ما در جو موجود مفید هیچ فایدهیی نخواهد بود».
« مسأله اساسی برای طرفداران ما این است که حزب برندهٔ انتخابات که چند ماه از تأسیس آن نیز بیشتر نمیگذرد، چگونه میتواند بدون اینکه همه چیز خود را به شما منتسب سازد در اکثر نقاط کشور حائز اکثریت آراء گردد و آیا این استفاده شایستهای از خون دهها هزار شهید انقلاب ایران که در اعتماد عمومی به شخص آن حضرت منعکس گردیده است محسوب میشود؟ وآنگهی در شرایطی که وزراء و معاونین آن بهخاطر مسئولیتهای اجرایی خود از نامزدی مجلس محرومند، چگونه اعضای شورای انقلاب که هماکنون در دولت نیز ادغام شده است میتوانند بهرغم مسئولیتها و اقتدارات گسترده خود راهی مجلس شوند؟
از همه اینها ناراحتکنندهتر این بود که بهرغم تکذیبهای مکرر رادیو در روز انتخابات، قویاً در روزهای قبل از انتخابات شایع کرده بودند که شخص آن حضرت فهرست بخصوصی را امضا کردهاید که قابل انتشار نیز هست.
مجموعه این دخالتها و محدودیتها هماکنون ما را با مجلسی مواجه ساخته است که بهجز شمار قلیلی از علما و افراد شرکت کننده در آن، بهراستی فاقد نمایندگان طرز تفکر انقلابی نسل جوان و روشنفکر مسلمان است. مجلسی که طبعاً نخواهد توانست چنانکه باید به حیاتیترین خواستهای توده انقلابی مسلمان در چارچوب تدوین یک قانون اساسی و مردمی پاسخ دهد».
« از این رو وظیفه خود دیدیم که مهمترین اصول و مواضعی را که بایستی در قانون اساسی آینده گنجانیده شود(و در برنامه حداقل همه گروههای امضا کننده حاضر از مدتها پیش عنوان شده است) تحت موارد ذیل به اطلاع آن حضرت برسانیم».
«۱-تأکید و تصریح بر محتوای ضداستبدادی و ضداستعماری جمهوری اسلامی...
۲-فرم حکومتی دولت اسلامی نظام شورایی است.شوراها در تمامی دوایر و قسمتهای مملکت بایستی عهدهدار مسئولیتهای مختلف گردند....
۳-مبنای ارزش و حق بهرهوری و تصرف در نظام جمهوری اسلامی، تنها و تنها کار است...
۴-زمین و محصول از آن کسی است که کار کرده و کشته است.
۵- کارگران و دهقانان ایران باید از هر گونه مالیات و پرداختهای دولتی معاف بوده و از بیمه و بهداشت و تحصیل رایگان بهرهمند باشند.
۶- زنان بهلحاظ سیاسی و اقتصادی با مردان متساوی الحقوقند.
۷- تا مرز قیام مسلحانه آزادی همه احزاب، جمعیتها و مطبوعات کاملاًً تأمین و محاکمات احتمالی آنها در حضور هیأت منصفه انجام میشود...
۸- هرنوع شکنجه، به هر اسم و به هر عنوان مطلقاً ممنوع است.
۹- جز در مورد جرایم شغلی ویژه نظامی ارتشیان، هر گونه دادرسی در عهده دادگستری است و صلاحیت قضاییه را هیچ چیز دیگر محدود نخواهد ساخت.
۱۰- حقوق حقه ملیتها مبنی بر تعیین و اداره امور داخلی خود در چارچوب وحدت و تمامیت تجزیه ناپذیر جمهوری اسلامی محفوظ و از هر جهت به آنها اعاده خواهد شد.
۱۱- ارتش... در درون مرزهای ایران از هر گونه درگیری ممنوع شود.
۱۲- ژاندارمری و شهربانی در یکدیگر ادغام شده و بهعنوان ضابط عدلیه تحت اختیار و فرماندهی دادگستری قرار گیرند.
در مورد فرهنگ، سیاست خارجی، دفاع از حقوق کارگران، رادیو و تلویزیون و محافظت از تولیدات و بازار ملی نیز هر یک از گروههای امضا کننده، نقطه نظرهای مشخصی دارند که انشاءالله حضوراً معروض خواهد گردید...». مسعود رجوی ـ استراتژی قیام و سرنگونی
مسعود رجوی در بخش دیگر نتیجه تلاش خمینی برای به کرسی نشاندن مجلس خبرگان به جای مؤسسان را اینچنین توضیح میدهد:
در چنین فضایی انتخابات خبرگان در ۱۲مرداد۱۳۵۸ در حالیکه حملات هر روزه به دفاتر ما در سراسر کشور جریان داشت برگزار گردید و با لشکرکشی به کردستان و تیربارانهای آنجا تکمیل شد. خبرگان خمینی در روز ۲۸مرداد شروع به کار کرد که همزمان با لشکرکشی به کردستان و سرکوب پیشمرگان و نیروهای سیاسی بهویژه حزب دموکرات بود.
من با ۲۹۷هزار رأی در تهران نفر دوازدهم شدم. اعتراضهایمان به تیراندازیها و تهاجمات و درگیریها و تقلبات هم هیچ اثری بر روی خمینی نداشت. او که در «زیر درخت سیب» خود را از جهات مختلف از هر گونه شائبه قدرت طلبی مبرا نشان میداد، تصمیم خود را برای به کرسی نشاندن سلطنت و ولایت مطلقه فقیه در قانون اساسی به هر قیمت گرفته بود. اما کار خبرگان به جای یکماه که مدت اعتبار قانونی نمایندگان آن بود سه ماه به درازا کشید و در ۲۴آبان دست پخت خود را بر اساس اصل ولایت فقیه به خمینی تحویل داد که در ۱۲آذر همان سال ۵۸ در رفراندمی دیگر به کرسی نشانده شد. مسعود رجوی ـ همان منبع
پدر طالقانی که با ۲میلیون و ۱۷هزار رأی نماینده اول استان تهران و تمام ایران شد، دو روز قبل از درگذشتش در آخرین سخنرانیاش در بهشت زهرا به روش مستبدانه خمینی در منحرف کردن مسأله شوراها و دور زدن مجلس مؤسسان اعتراض کرد. مسعود رجوی در ادامه بحث مؤسسان در همین رابطه مینویسد:
«عکس تاریخی آیتالله طالقانی در این مجلس به تنهایی گویای همه چیز است. پدر طالقانی که عار داشت بر صندلیهای چنین مجلسی بنشیند، مغموم و محزون، کفش از پای کنده و عصا بر دست بر روی زمین مینشست و این خود گویاترین زبان آن ۲میلیون و ۱۷هزار نفری بود که تنها در تهران به او رأی داده بودند:
پدر طالقانی: «صدها بار من گفتم مسأله شورا از اساسیترین مسأله اسلامی است. حتی به پیغمبرش با اون عظمت میگوید با این مردم مشورت کن به اینها شخصیت بده. بدانند که مسئولیت دارند. متکی به شخص رهبر نباشند. ولی نه اینکه نکردند، میدانم چرا نکردند. هنوز هم در مجلس خبرگان بحث میکنند، در این اصل اساسی قرآن که به چه صورت پیاده بشود. باید، شاید، یا اینکه میتوانند... نه، این اصل اسلامیه. علی میفرمود: "مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ" هرکه استبداد کند در کارهای خود هلاک میشود.
چرا نمیشود نمیدانم؟ یعنی گروههایی افرادی دستاندرکار.شاید این طور تشخیص بدهند اگر شورا باشد دیگه ما چه کاره هستیم؟ شما هیچ، بروید دنبال کارتان! »(سخنرانی پدر طالقانی در آخرین خطبه دردمندانهاش در بهشتزهرا دو روز قبل ازوفات- ۱۷شهریور۵۸).
اعتراض آیتالله طالقانی در مجلس خبرگان
مسعود رجوی در سوگ پدر طالقانی
روز ۱۹شهریور ۱۳۵۸ در یک خبر غافلگیرکننده و ناگهانی تمام ایران عزادار شد.
سیدمحمود طالقانی؛ روح بلند انقلاب درگذشت.
جوانان بیتاب و بیقرار به سمت دانشگاه تهران رفتند و مسعود رجوی در سوگ پدر طالقانی سخنان شورانگیزی ایراد کرد. در قسمتی از این سخنرانی که همراه با بغض مسعود رجوی همراه بود، جمعیت بهشدت متأثر شد.
مسعود رجوی گفت:
سخنرانی مسعود رجوی در سوگ پدر
«گریه کن دشت کبیر، گریه کن بحر خزر، گریه کن جنگل سرخ، گریه کن مرد بلوچ. بگذار بگریم، بگذار بگریم (حالت بغض) چون ابر در بهاران، که از سنگ ناله خیزد، روز وداع یاران. و چرا که نگریم؟ دیگر چه کسی کلمه اسلام و کلمه قرآن را در گوش ما زمزمه خواهد کرد؟ دیگر چه کسی از بچگی دستمان را خواهد گرفت و پابهپا خواهد برد؟ راه رفتن خواهد آموخت و کلمه به کلمه را در دهانمان خواهد گذاشت؟ کلمه اسلام، کلمه قرآن و کلمات مردمی. بعضی مرگها سبک هستند، مثل پر کاه، مرگ آنهایی که در غیر راه خدا و خلقند، از این نوع مرگهاست (حالت بغض). اما بعضی از مرگها خیلی سنگین هستند، به سنگینی کوه، به سنگینی دماوند، به سنگینی تمام سلسله جبال البرز و این یکی از آنها بود (با بغض). پیشوای خلق، پیشوای آزادی، ای یار بیپناهان، پشتیبان ضعیفان، مرد پیامبر تبار و پیامبر گونه، همان پیامبر و پیامبرانی که در دل شبهای تیره و تار حاملان شعله نورند صل اللهم الی الدلیل الیک فی اللیل الالیل و الماسک باسبابک بحبل الشرف الاطول، بار خدایا، درود بفرست بر رهنمای به جانب خودت در شبهای تیره شبترین و چنگ زننده به ریسمان خودت، ریسمانهای شرف بلندترین. درود بر طالقانی (جمعیت: درود، درود، درود)
مسعود رجوی ـ در سوگ پدر
پیام مسعود رجوی به دانشآموزان و معلمان
مسعود رجوی در تاریخ ۲۹شهریور۵۸ طی پیامی که در روزنامه اطلاعات نیز درج شد، به دانشآموزان و معلمان گفت:
«آری بیهیچ تردید آینده متعلق به ماست. آیندهای بس شکوهمند و تابناک که مبشر رستگاری تمام فرزندان انسان در قالب جامعه بیطبقه توحید است. هماکنون آوای چنین اجتماعی را در خروش خلقها میشنویم.
طنین انقلاب محرومان و ستمکشان که همچون بهمنی سترگ در راستای تاریخ فرود میآید و طومار هر جنبنده ضدتکاملی را در هم میپیچد. این همان وعده حق خدایی است، منتهی سرسخت و خدشهناپذیر که همه انبیاء پیامآور آن بودهاند.».
مسعود رجوی در این پیام رهنمودهایی را به دانشآموزان و معلمان داد که سرخط کلی برخی از آنها عبارت است از:
«جامعهگردی برای آگاه شدن از دردهای مردم ـ تلفیق صحیح تکالیف درسی با مسئولیتهای انقلابی ـ فعالیت دستهجمعی و مشورت و همفکری ـ تأسیس کتابخانه ـ مطالعه ـ ورزش و بهطور خاص کوهنوردی ـ پرهیز از راحت طلبی ـ کمک به مردم ـ استفادهٔ درست از وقت ـ روحیه همکاری، گذشت و بردباری».
مسعود رجوی ـ تأسیس میلیشیای مجاهد خلق
۲۰روز پس از نمایش بالارفتن از دیوار سفارت آمریکا و گروگانگیری ۵۳نفر در ساختمان سفارت که بهمنظور خارج کردن رقیبان سیاسی از صحنه انجام شد، سازمان مجاهدین تأسیس میلیشیای مجاهد خلق را اعلام کرد.
هدف از تسخیر سفارت آمریکا در تهران؛ از صحنه خارج کردن مجاهدین و سایر نیروهای انقلابی و کنارگذاشتن دولت مهندس بازرگان و به تصویب رساندن قانون اساسی ولایت فقیه در غوغای شعارهای بهاصطلاح ضداستکباری بود.
اما هدف سازمان مجاهدین از تأسیس میلیشیا فراگیر کردن پیام آزادی و انتشار روح مقاومت با مبارزه افشاگرانه و ایستادگی در برابر ارتجاع بود.
مسعود رجوی و پیکهای انقلاب
البته مبارزه افشاگرانه جوانان میلیشیا در ابتدای حاکمیت خمینی، برای میلیشیا و مجاهدین بهای سنگینی داشت. بهنحوی که از دیماه ۵۸، که خون یک کارگر مجاهد بهنام عباس عمانی به دست چماقداران رژیم خمینی بر زمین ریخت، تا ۳۰خرداد سال ۶۰، بیش از۵۰مجاهد و میلیشیای مجاهدین توسط پاسداران خمینی بهشهادت رسیدند و در اوایل سال ۶۰، آمار مجاهدینی که در زندانهای رژیم اسیر بودند، به یکهزار تن بالغ میشد. زندانیانی که اغلب جوانان میلیشیا بودند و در برابر شکنجههای جلادان در زندانها مقاومت میکردند.
رژه پرشکوه میلیشیا در فروردین سال ۱۳۵۹و حفاظت از سخنرانی تاریخی مسعود رجوی در امجدیه، از فرازهای پرشکوه حرکت انقلابی میلیشیاست. همچنانکه فعالیت در دوران کاندیداتوری مسعود رجوی و رساندن پیام نسل انقلاب با فروش نشریه و حفاظت از میتینگها و سخنرانیهای مسعود رجوی در برابر چماقداران از افتخارات نسل انقلاب در تاریخ معاصر میهن است.
پرستوهای خونین بال میلیشیا به یمن آموزشهای مسعود رجوی؛ با عبور از هفت دریا خون و آتش، در زمستان شلاق و شکنجه و زنجیر شعله شدند، در هستههای مقاومت و در میدانهای تیرباران درخشیدند و در بهار ارتش آزادیبخش گل کردند.
۳سال بعد از تأسیس میلیشیا مسعود رجوی در پیامی برای واحدهای میلیشیا در داخل کشور نوشت:
« هموطنان عزیز! میلیشیای قهرمان مجاهد خلق،
سه سال قبل در دوم آذر ماه ۱۳۵۸ میلیشیا به هدف پایهریزی ارتش مردمی بنیان نهاده شد و این درست در زمانی بود که دجالگریهای بهاصطلاح ضدامپریالیستی خمینی برای انحراف و تباهی همهٔ انرژیهای فوران یافتهٔ انقلاب، اوج گرفته بود و زمستانی بیرحم و ویرانساز از فریب و جهل و شرک در هیأت مهیبترین استبداد تاریخ ایران میرفت تا همهٔ جوانههای نو شکفتهٔ آزادی را در خاک این میهن یکسره بسوزد و بخشکاند...
از آن روز هزاران خواهر و برادر میلیشیای مجاهد خلق در سراسر ایران همچون ارتشی انقلابی با نظم و انضباطی آهنین و حیرتانگیز پای در راه نهادند و در نخستین مرحله رویارویی خویش با لشگریان فریب و جهل خمینی دجال، عظیمترین ترویج انقلابی و کار توضیحی تودهیی در طول تاریخ ایران را با بذل بیمانندترین فداکاریها و بردباریها و صبر و استقامت انقلابی به انجام رساندند. آنان با نشر و توزیع میلیونها نسخه نشریات آگاهی بخش و میلیونها ساعت کار پر حوصلهٔ توضیحی در خانهها، مدرسهها، خیابانها، دانشگاهها و کارخانهها و ادارات تمامی طلسمهای فریب را در اذهان تودههای خلق یک به یک گشودند و هزاران شعبده و توطئه را در دفاع از نیروها و مسیر راستین انقلاب باطل و خنثی ساختند و کارایی نسل سرافراز انقلاب را با فرو کشیدن تاریخی نقاب ۱۴۰۰سالهٔ ریا و تزویر از چهرهٔ ضدخلقی و ضد خدایی خمینی و اسلاف تاریخیاش به اثبات رساندند. تا آنجا که در گرما گرم روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰ـ که به همت میلیشیای مجاهد خلق برای همیشه در تاریخ ایران به ثبت رسیده است ـ دژخیمان خمینی، اذن صریح او را برای گشودن رگبار گلوله به روی مردم به آشکارترین وجه از رادیو اعلام کرده و به اجرا درآوردند...»
مسعود رجوی در بخش دیگری از پیامش به نسل خونین پیکر انقلاب گفت:
«شما که با تقدیم هزاران شهید و اسیر و با پایداری انقلابی در برابر انبوه عظیم رنجها و مرارتها و دربدریها و ضربوشتمهای رجالگان دیو سیرت خمینی، فصل درخشان و انکار ناپذیری را در تاریخ مبارزات اجتماعی و سیاسی ایران شکل داده اید، اکنون در بحبوحهی مقاومت عادلانه انقلابی و مسلحانه و در دومین مرحله این مقاومت دورانساز که پایههای آن را خود پی افکندهاید، باز هم وظایف انقلابی و مردمی بزرگتر و گستردهتری برعهدهدارید...» مسعود رجوی ـ ۲۶آبان ۱۳۶۱
میلیشیا هستههای اولیهٔ ارتش آزادیبخش
آری! میلیشیا تجسمِ انرژیهای آزاد شده در پرتو یک دگرگونی بزرگ سیاسی و اجتماعی بود و رهگذران کوچهها و خیابانهای ایران در آن سالهای خاکستری، حضور چشمگیر میلیشیای مجاهد خلق را خوب بهخاطر دارند.
روز ۱۷مرداد ۹۷ پاسدار علی ربیعی از پایهگذاران وزارت اطلاعات و وزیر کار آخوند شیاد در جلسه استیضاحش در تشریح اوضاع متزلزل نظام به شرایطی که میلیشیای مجاهد خلق در تهران رژه میرفتند اشاره کرد. پاسدار ربیعی با اشاره به رژه ۱۲هزار نفره میلیشیا در تهران، در وحشت از گسترش کانونهای شورشی که میراث همان میلیشیا و پرستوهای خونین بال آزادی در شرایط فاز پایانی و قیام سراسری هستند گفت: «من ۴۰ سال خدمت کردم و در این ۴۰ سال بحرانهای زیادی دیدهام. یادم است یک روز در تهران ۱۲ هزار نفر میلیشیا در توپخانه رژه میرفتند. ما آن روز را گذراندیم میدانم که شرایط سختی پیش روی داریم...»
مسعود رجوی در بیانیهٔ تأسیس ارتش آزادیبخش، میلیشیا را هستههای اولیه ارتش آزادیبخش و در همان راستا معرفی کرده و میگوید:
«ارتش آزادیبخش یک گنجینه عظیم میهنی و سرمایه آزادی و استقلال و تمامیت وطن است. در همین راستا بود که سازمان مجاهدین خلق ایران در نخستین سال حکومت خمینی به سازماندهی میلیشیای مردمی همت گماشت…ارتش آزادیبخش ملی قبل از هر چیز وظیفه دارد بهمنظور درهمشکستن طلسم اختناق خمینی و تدارک قیام عمومی با اهرمها و دستگاه سرکوبگر و جنگافروز دشمن پلید چنگ در چنگ شده و با نبرد تمامعیار آنها را بشکافد و از هم بپاشد و به پیش برود.» مسعود رجوی ـ بیانیهٔ تشکیل ارتش آزادیبخش
مسعود رجوی در سلسله آموزشهای تبیین جهان
مسعود رجوی در نیمه سال ۱۳۵۸ کلاسهایی را تحت عنوان تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف آغاز نمود. در این کلاسها که به آموزش فلسفه و ایدئولوژی مجاهدین میپرداخت بیش از ۱۰هزار نفر شرکت میکردند. سپس فیلمها و فایل صوتی آن و همچنین بیش از یکصدهزار نسخه چاپی از متون هر جلسه در سراسر کشور توزیع میشد. هماکنون کتابی در ۱۶جلد بهعنوان «تبیین جهان» وجود دارد که نتیجه ۱۶جلسه از کلاسهای مسعود رجوی است.
مسعود رجوی در کلاسهای تبیین جهان
این کتاب که حاصل آموزش و سخنرانی مسعود رجوی در دانشگاه صنعتی شریف از ۲۳آذر تا بهمن ۵۸ است دیدگاه مجاهدین نسبت به هستی، انسان و تاریخ را بازتاب میدهد.
مسعود رجوی در این سلسله آموزشها داستان پیدایش و تحول هستی و سایر تبیینهای فلسفی را به زبانی ساده و با استفاده از مهمترین کتابهای تخصصی در همان زمینه بیان کرده و در همین بستر به جمعبندی و معرفی مهمترین قواعد تکامل پرداخته است.
مسعود رجوی در هر مرحله ضمن طرح تعاریف پایهیی لازم در هر بحث، به دیدگاه قرآن و برخی از اندیشمندان مسلمان اشاره کرده، سپس به بررسی و نقد مکاتب فکری مختلف در باب "هستی یا عالم وجود" پرداخته است.
در این مسیر مسعود رجوی مخاطبش را در سفری دور و دراز از ابتدای خلقت تا زمان حاضر همراهی کرده و گام به گام او را با قوانین هستی و رمز و راز تکامل آشنا میکند.
این بحث که مرجع دست اول در شناخت ایدئولوژی و دستگاه اندیشه مجاهدین است ـ در کتاب تبیین جهان تدوین شده است ـ خود یک پروسه تکاملی دارد:
اسکلت اصلی آن در سالهای میانی دهه ۴۰ توسط بنیانگذاران سازمان و مسعود رجوی در حد یک جزو ه یا مقاله چند صفحهای تنظیم شد و در سال ۱۳۵۳ بهصورت یک کتاب کامل در آمد. البته همین نسخه نیز توسط ساواک و اپورتونیستها از بین رفت و مجدداً در سال ۱۳۵۸ توسط مسعود رجوی بازنویسی و تکمیل گردید.
مسعود رجوی در سلسله آموزشهای دیماه ۸۸ همین پروسه را توضیح میدهد:
«در سال ۱۳۵۳ در زندان قصر، یک تابستان را صرف نوشتن کتاب تبیین جهان کردم. همزمان چند تیم با مسئولیت مجاهد شهید، فرمانده کاظم ذوالانوار، آن را روی کاغذ سیگار ریزنویس میکردند و کاظم آنها را در جاسازی مناسب، از طریق قهرمان شهید مراد نانکَلی به بیرون از زندان و بهدست مجید [شریف واقفی] میرساند. مراد این کار را با شیوههای مختلف از طریق خواهرش، که گاه به ملاقات او میآمد انجام میداد. مراد، شمالی و بسیار رشید و درشت اندام بود. عاقبت هم بر سر همین ارتباطات با بیرون از زندان، جان باخت و در زیر شکنجه در کمیته بهشهادت رسید. فکر میکنم که شهادتش در اواخر سال ۵۳ بود.»
مسعود رجوی سپس به آثار و بازتاب این کتاب در فضای آن روز جامعه اشاره کرده و میگوید:
«مدتی پس از اینکه کتاب تبیین را فرستادیم، کاظم به من گفت مجید پیام داده که مثل این است که برای ما "تانک" فرستاده باشید. یکی دو سال بعد، که جریان اپورتونیستی برملا شد، من تازه معنی حرف مجید را فهمیدم که بچههای آن روزگار، در فقدان آموزش، آنهم در شرایط در بدری، تا کجا زیر ضربات و حملات تئوریک اپورتونیستها، نیازمند این بحث و این کتاب بودهاند.
در حملات بعدی پلیس به زندان، تنها نسخه ریزنویس این کتاب از دست رفت تا وقتی که دوباره همین بحث را در سال ۵۸ در دانشگاه صنعتی شریف، در کلاسهای "تبیین جهان"، از نو شروع کردیم.»
مسعود رجوی اولین حضورش در دانشگاه صنعتی شریف برای انتقال آموزش تبیین جهان را چنین توصیف میکند:
«اولین بار که برای این بحث، وارد همان دانشگاهی شدم که مجید دانشجوی آن بود و حالا دانشگاه بهنام او "دانشگاه صنعتی شریف" نامگذاری شده بود، در همه لحظات تصویرش جلویم بود و در ذهن و قلبم موج میزد. انگار که همانجا حّی و حاضر و ناظر است و میخواهد شاهد انتقال آن "تانک" ایدئولوژیکی که گفته بود به نسل انقلاب باشد.»
مسعود رجوی در کلاسهای تبیین جهان
وحشت خمینی و تعطیلی آموزشهای مسعود رجوی
نخستین جلسه آموزش تبیین جهان ۲۳آذر ۵۸ یعنی ۴۰روز پس از نمایش و ماجرای گروگانگیری در سفارت آمریکا انجام شد و فضای نسل جوان و محیطهای آموزشی و دانشگاهی کشور را بهشدت تحت تاثیر قرار داد. این نخستین بار بود که یک تبیین جامع و بیطرفانه از هستی و تاریخ و جامعه و انسان ـ با زبانی ساده و مثالهای روز ـ در این سطح بیان میشد. به همین علت خمینی نمیتوانست ادامه کلاسها را تحمل کند اما بهعلت شرایطی انتخابات و نیازی که به حضور مردم در انتخابات مجلس داشت نمیخواست تا قبل از انتخابات مقابل نسل پیگیر و کنجکاو جوان بایستد. در نتیجه کمی صبر کرد و در بهمن ماه همان سال با یک کودتای فرهنگی که به بستن دانشگاهها منجر شد، کلاسهای مسعود رجوی نیز تعطیل گردید.
مسعود رجوی در ادامه سلسله آموزشهایی برای نسل جوان میگوید:
«پس از ۱۵جلسه کاسه صبر خمینی از کلاسهای «تبیین جهان» در دانشگاه صنعتی شریف در سال ۵۸ لبریز شد و بیشتر از این طاقت نیاورد. همین ۱۵جلسه هم در اثناء رفراندوم قانون اساسی و نخستین انتخابات ریاستجمهوری و نخستین انتخابات مجلس شورای ملی، برگزار شد والا اگر خمینی دست بستگی نداشت، یک جلسه آن را هم اجازه نمیداد.
اما منتهای دجالگری در این بود که با حربه « انقلاب فرهنگی» به یک کودتای سیاه ضدفرهنگی علیه تمامیت فرهنگ و دانشگاههای ایران مبادرت کرد. بر این پاتک ارتجاعی برضد نیروی انقلابی، لباس « انقلاب فرهنگی» پوشاند که انقلاب فرهنگی چین در زمان مائوتسه تونگ در دهه ۱
انعکاس روزنامه فرانسوی لوموند از کلاسهای مسعود رجوی
۹فروردین ۱۳۵۹ روزنامه فرانسوی لوموند نوشت:
«یکی از وقایع بسیار مهمی که نباید در تهران از دست داد، دروس فلسفه مقایسهای است که آقای مسعود رجوی هر جمعه بعد ازظهر تدریس میکند. در حدود ۱۰هزار نفر با ارائهٔ کارت ورودی در زمین چمن دانشگاه شریف به مدت ۳ساعت به سخنان رهبر مجاهدین خلق گوش فرا میدهند. آقای مسعود رجوی با سخنوری آموزندهاش و نیز جوانی خود (وی ۳۲سال بیشتر سن ندارد) طرفدار بسیار دارد. میتینگهای سیاسییی که وی در پایتخت و شهرستانها برگزار میکند، تودههای ۱۰۰هزار نفری، ۲۰۰هزار نفری و بعضی اوقات ۳۰۰هزار نفری را جلب میکند».
کاندیداتوری مسعود رجوی در اولین انتخابات ریاستجمهوری ایران
از آبان سال ۱۳۵۸ موضوع انتخابات ریاستجمهوری در ایران پس از انقلاب ضدسلطنتی به موضوع مورد توجه همه مردم ایران تبدیل شد.
چرا مسعود رجوی کاندیدای ریاستجمهوری شد؟
واقعیت این بود که مجاهدین خواهان حفظ مسالمت و فعالیت مسالمتآمیز سیاسی بودند و میخواستند تا آنجا که امکانپذیر است از طریق مسالمت و مبارزه سیاسی و پارلمانی در چهارچوب قوانین همین رژیم یعنی با التزام به همین قوانین، آن را اصلاح کنند و تغییر بدهند.
تا دیماه سال ۱۳۵۸، یعنی نزدیک به یک سال بعد از انقلاب، اگر چه در هر یک از روزهای آن، خمینی به یکی از قول و قرارهایی که به مردم داده بود پشت پازده بود، و در اثر افشاگریهای مجاهدین و سایر نیروها، ماهیت آخوندهای حاکم برای مردم کم کم روشن میشد اما فرصتی که مردم بهطور یکپارچه تقابل خود را بهصورت علنی، با او نشان بدهد. در دیماه ۵۸ فرا رسید. نام این فرصت، انتخابات ریاستجمهوری بود.
مهمترین سؤالی که پیش روی همه عناصر و نیروهای سیاسی مترقی قرار گرفته بود این بود که در برابر نیروی مهیبی که همه دستاوردهای انقلاب بهمن را پایمال میکند، چه باید کرد؟
موجی از تقاضا و دعوت نیروهای سیاسی، از اطراف و اکناف کشور، به سوی دفتر مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران روانه شده بود. آنها از مسعود رجوی، دعوت کرده بودند که بهعنوان نماینده نیروهای انقلابی و ترقیخواه، نامزد برای ریاستجمهوری شود.
علت کاندید شدن مسعود رجوی از زبان خودش
مسعود رجوی در یکی از جلسههای کلاس تبیین جهان به تاریخ ۲۸دیماه ۱۳۵۸ در مورد علت کاندیدا شدن خود برای ریاستجمهوری گفت:
«ما برای اینکه شاید بتوانیم تا حدودی در جهت رفع پراکندگیها جنگافروزیها مؤثر باشیم، دست به معرفی کاندیدا زدیم. اولین قدمی که در تحقیق این مطلب انجام دادیم، بررسی لایحه انتخاب اولین رئیسجمهور ایران مصوب شورای انقلاب بود که در تاریخ اول دی در روزنامهها منعکس است. در آنجا مطابق همان قانون ۴شرط پیشنهاد شده بود برای ریاستجمهوری یعنی برای نامزدیش. شیعه ایرانیالاصل بودن، سن بیشتر از سی سال، عدم سوء پیشینه و ماده بعدی مدیر و مدبر و الی آخر. در این قانون به همان ترتیبی که گفتم در هیچ قانون دیگری در هیچ کجای جهان هم، یا لااقل ما خبر نداریم، که بشود اقلیتی را از حقوق مصوب در قانونی که طبعاً اکثریت به آن رأی داده محروم بکنند. هیچ قید و شرط دیگری نبود با این همه ما طی تماسهای متعددی که گرفتیم باز هم بیشتر خاطر جمع شدیم که این امکان برایمان هست. این امکان را هم ما خودمان اینطور میدیدیم به سابقه مجلس خبرگان، طبیعتاًً ما خبرگان نمیخواستیم ما مؤسسان میخواستیم، ولی وقتی ایجاد شد به هرحال میخواستیم تاثیر مثبت و سازنده خودمان را بگذاریم و با خیلی از نیروهای دیگر در آن شرکت کردیم. اینجا هم همینطور. یعنی از همان درصد یا قطره آزادی و دموکراسی هم هست که از کانال آن بشود تاثیر گذاشت طبیعتاًً نمیخواستیم دریغ بکنیم و این چیزی است که طبیعتاًً جناح مقابل خیلی بایستی خواستار آن باشد. بر این اساس به ما گفتند که میتوانید ثبت نام بکنید. ولی برخلاف سایر کاندیداها خودمان به هیچوجه اعلام نکردیم برای اینکه به فرض اگر اشکال قانونی هست باز هم بررسی بشود.»
مسعود رجوی در همین جلسه کلاس تبیین جهان فتوکپی نامهیی را که سازمان مجاهدین خلق ایران به وزارت کشور نوشته بود به حضار نشان داد؛
«وزارت محترم کشور
سازمان مجاهدین خلق ایران بدینوسیله برادر مجاهد مسعود رجوی را بهعنوان کاندید ریاستجمهوری معرفی و مدارک مربوطه را نیز به پیوست تقدیم میدارد -با تشکر مجاهدین خلق ایران».
مسعود رجوی نامهیی را که به معاون وزارت کشور نوشته بود را نیز قرائت کرد:
«وزارت محترم کشور
جناب آقای دکتر میرسلیم
ضمن اعلام آمادگی برای نامزدی ریاستجمهوری تقاضا میکنم تا اطلاع ثانوی از اعلام نام اینجانب بهویژه در مطبوعات کشور خودداری فرمائید. بهخصوص اینکه با توجه به مطالبی که جناب آقای فلانی که عمداً اسم را نمیگویم در جریانش هستند هرلحظه امکان صرفنظر کردن از کاندیداتوری وجود دارد».
مسعود رجوی سپس گفت:
«این را منضم کردم به آن و فرستادم. منظور ما این بود که مطالعه بکنند چون قصد خیری داشتیم و در صورتی که به هرحال وضعیت اقتضا نمیکند قانون که وضعیتش روشنه و اعلام نکنند».
اعلام رسمی کاندیداتوری مسعود رجوی
روز شنبه پانزدهم دیماه ۵۸ مسعود رجوی رسماً بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری از طرف سازمان مجاهدین خلق ایران معرفی شد.
به این ترتیب مجاهدین با اعلام کاندیداتوری مسعود رجوی برای انتخابات ریاستجمهوری در روز پانزدهم دیماه ۱۳۵۸ وارد یک کارزار سیاسی جدید شدند.
استقبال عمومی از کاندیداتوری مسعود رجوی
اعلان کاندیداتوری مسعود رجوی، ناگهان فضای جامعه را دگرگون کرد. بهخصوص هموطنانی که در رژیم آخوندی بهعنوان اقلیت قومی یا مذهبی تلقی میشدند، استقبال بسیار نمایان و پرشوری از آن کردند.
مسعود رجوی با اعلام یک برنامهٔ سیاسی ـ اجتماعی کامل که مورد توافق کلیه نیروها و جریانهای سیاسی مترقی و آزادیخواه بود، وارد میدان مبارزات انتخاباتی شد.
مسعود رجوی بهعنوان کانون و تجسم وحدت تمامی نیروهای مترقی و آزادیخواه و همه تنوعات ملی، قومی و مذهبی و فکری، بهخصوص زنان که در دستگاه ارتجاعی خمینی درجه۲تلقی شده و از ابتداییترین حقوق خود محروم بودند، مورد استقبال قرار گرفت.
یکی از ایدههای مهم مسعود رجوی از همان ابتدا عبارت بود از وحدت نیروهای آزادیخواه در مقابل نیروی خمینی که یک نیروی انحصارطلب و مرتجع کامل بود. هدف مسعود رجوی این بود که بتواند ائتلافی آزادیخواه و مترقی بهوجود بیاورد. در پاسخ به این نیاز، سازمانهای مترقی، همه شخصیتها، همه اقوام و همینطور ملیتها و مذاهب از کاندیداتوری ریاستجمهوری مسعود رجوی استقبال کرده و او را بهعنوان کاندید خودشان معرفی کردند.
حمایت گسترده از مسعود رجوی در انتخابات
گروهها، انجمنها، سازمانها و احزاب حمایتکننده از کاندیداتوری مسعود رجوی
جبهه دموکراتیک ملی ایران
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
جامعه سوسیالیستهای ایران
حزب دموکرات کردستان ایران
سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان (کومله)
کانون سیاسی خلق ترکمن
سازمان اسلامی شورا (ساش)
گروه مشترک اقلیتهای ارامنه، زرتشتی و کلیمی
گروه بررسی مسایل ارامنه
مرکز کانون ناشران و کتابفروشان مسلمان
کانون پژوهشگران ملیگرا
انجمن مادران مسلمان
بخشی از جنبش مبارزان خلق عرب
هیئت نمایندگی خلق کرد
هیئت جوانان آشوری
سازمان همیاری ملی
برخی از انجمنها و کانونهای معلمان
نزدیک به ۸۰انجمن و کانون دانشجویی و چند صد انجمن دانش آموزی در سراسر ایران
نزدیک به ۱۵۰کانون و تشکل کارگری
۵۰۰نفر از اعضای هیأت علمی دانشگاههای ایران و تعداد قابل توجهی از استادان دانشگاهها
حمایت احزاب و گروهها و... از مسعود رجوی
کارزار میلیشیا مجاهد خلق برای معرفی کاندیداتوری مسعود رجوی
با کاندیداتوری مسعود رجوی، زمان به میدان آمدن میلیشیا فرا رسید. دختران و پسران دانشآموز و دانشجو، کارگران انقلابی و دیگر اقشار آگاه مردم با تمام قوا برای معرفی برنامهٔ مسعود رجوی و جلب حمایت مردم از کاندیدای نسل انقلاب بپا خاستند.
کاندیداتوری مسعود رجوی، یکی از مهمترین فرازهای رویارویی سیاسی مجاهدین با رژیم خمینی در دو سال و نیم اول حکومت خمینی بود. این خود منشأء بسیاری فعل و انفعالات در صحنه سیاسی ایران شد، با اعلام نامزدی مسعود رجوی در انتخابات ریاستجمهوری یک شور انقلابی فضای سیاسی جامعه را در برگرفت در فاصله بسیار کوتاهی جبههبندی وسیعی شکل گرفت و بسیاری از شخصیتهای سیاسی و اجتماعی با ارسال تلگراف با موضعگیری سیاسی حمایت خودشان را از کاندیداتوری مسعود رجوی برای انتخابات ریاستجمهوری اعلام کردند
وقتی کاندیداتوری مسعود رجوی مطرح شد سازمان مجاهدین با ازدیاد نیروها در بخش اجتماعی مواجه شد و مجبور گردید در بخشی از قسمتها سازماندهیها را تغییر دهد.
کاندیدا شدن مسعود رجوی آیا بهخاطر جاه و مقام بود؟
سردار خیابانی در بخشی از سخنرانی خود بهمناسبت معرفی مسعود رجوی برای کاندیداتوری به این سؤال پاسخ میدهد:
«... طبیعی است که ما برحسب مسئولیتها و وظایفمان وارد این صحنه شدهایم و نه از روی جاهطلبی. ما اگر اهل جاهطلبی بودیم، درها به روی ما بسته نبود. ما اگر اهل جاهطلبی بودیم، اکنون این همه منافق نثار ما نمیشد».
سردار خیابانی در قسمت دیگری از این سخنرانی خود گفت:
«مسعود رجوی تنها باقیمانده کادر مرکزی سازمان پیش از سال ۵۰ است. بهلحاظ ایدئولوژیک که رسالت ویژه سازمان ما بود، یک فرد صاحبنظر مکتبی است. در گروه ایدئولوژی سازمان در کنار شهید حنیفنژاد، به کار تحقیق و تدوین ایدئولوژی مشغول بود و بعد از سال۵۰ ضمن ۷سال و نیم تحمل شکنجه و زندان رسالت مبارزاتی خود را در زندان دنبال نموده است. در این سالها میتوانم بهجرأت بگویم که بیشترین فشارها را تحمل کرده و بهخصوص بعد از سال ۵۳ بعد از ضربه اپورتونیستها بیشترین فشارها و سختیها را تحمل کرده تا از میراث ایدئولوژی سازمان که در معرض تهدید و خطر قرار گرفته بود حراست کند».
بخشی از سخنان مسعود رجوی در میتینگ معرفی کاندیدای مجاهدین برای ریاستجمهوری
مسعود رجوی ـ که بعد از موسی خیابانی سخنرانی کردـ هدف از کاندیداتوری خود را دفاع از آزادی عنوان کرد:
«خواهران، برادران، هممیهنان عزیز، امروز به اینجا نیامدهایم که برای انتخاب یک فرد یا یک سازمان، تبلیغات بکنیم و رأی بهدست بیاوریم، نه، مسأله در اساس اصلاً این نیست. مسأله ما بردن و برنده شدن در انتخابات نیست. بلکه تجمع امروز ما اساساً یادآوری و تذکار فلسفه انقلاب، یعنی آزادی است.»
مسعود رجوی در این سخنرانی بهروشنی صورت مسأله اصلی ایران را، که همانا رویارویی انقلاب و ضد انقلاب، بر سر آزادی بود، مشخص کرد.
«بهخاطر پایان دادن به جنگافروزیها، تفرقهها و تمایلات انحرافی و واپسگرا، در این انتخابات شرکت میکنم. و به همین دلیل ضرورت شرکت هر چه فعالتر نیروهای انقلابی را بهخاطر منظورهایی که گفتم طرح میکنم»
مسعود رجوی در کارزار انتخابات ریاست جمهوری
مسعود رجوی در بخشی دیگر از این سخنرانی گفت:
«به این ترتیب این نه رأی دادن به یک فرد یا سازمان بلکه اساساً تأیید یک برنامه انقلابی و بلکه یک جبهه انقلابی و بل کل انقلاب رهاییبخش است. اگر غیراز این بود جنبش انقلابی به دور از هر گونه شائبه جاهطلبی و مقامپرستی در صحنه حاضر نمیشد. و هرگز شرکت نمیکرد. آیا جز این است که انقلاب را انقلابیونش بایستی اداره بکنند».
مسعود رجوی همچنین سوگند خورد که به برنامهاش جامه عمل بپوشاند.
«من اینجا در مقابل محراب مقدس خلق و میهن بایستی تصریح بکنم و سوگند بخورم که بهدلیل سوابق خونبار عملی جریان پرافتخاری که در طول تمام سالهای اختناق افتخار همگامی با آن را داشتم برعهده میگیرم که همه برنامهها و حرفها کلام به کلام و حرف به حرف جامه عمل بپوشم. من وسایل ضروری تحقق این برنامه را ـ که در رأسش اتکا به یک سازمان متشکل انقلابی است ـ در اختیار دارم و به آن پشتگرم هستم.».
میلیشیا دیوار شهرها را پر از اسم مسعود رجوی کرد
مسعود رجوی کاندیدای نسل انقلاب
ارتجاع و چماق به دستانش به اوج رسیده بود. روزی نبود که در شهرهای سراسر کشور به دختران و پسران فداکار میلیشیا، این پیکها و پرستوهای آزادی حمله نکنند و آنها را با چوب و چماق و دشنه در هم نکوبند. اما با این حال آنان با تلاش وقفهناپذیر به کار خود ادامه داده و تمامی دیوار شهرها را حتی در دور افتادهترین محلها مملو از اسم مسعود رجوی کردند. این شعارها آنقدر گسترده بود که بهرغم تلاش رژیم و مزدورانش برای پاک کردن آنها، هنوز پس از گذشت سالها بر دیوار شهرها میتوان آن شعارها را دید. تلویزیون ابوظبی روز ۳خرداد سال ۸۰ضمن گزارش مصوری از دیوارهای شهرها که در آن اسم مسعود رجوی نقش بسته بود، گفت: «رویارویی با مجاهدین خلق مانع آن نشده که نام مسعود رجوی از دیوارهای شهرهای ایران محو شود. شعارها در خصوص مسعود رجوی به زمان آغازین انقلاب اسلامی ایران و اولین انتخابات ریاستجمهوری این کشور برمیگردد. در این شعارها خواسته شده است که مسعود رجوی بهعنوان رئیس جمهور ایران انتخاب شود».
مسعود رجوی کاندیدای نسل انقلاب
مسعود رجوی نقطه تلاقی همه آرزوها و آرمانهای اقشار آگاه و همه کسانی شد که به نوعی خودشان را در معرض تهدید ارتجاع خمینی میدیدند، پیروان مذاهب گوناگون، زنان، روشنفکران، هموطنان کرد و ترکمن و عرب و خلاصه همه کسانی که بهنحوی حقوقشان توسط ارتجاع تضییع شده بود، پاسخ ستمها و اجحافاتی را که به آنها میشد در مسعود رجوی بهعنوان کاندیدای نسل انقلاب جستجو میکردند.
آیا خمینی اجازه میداد مسعود رجوی رئیسجمهور شود؟
یک خون پاشیده شده بر صحن خیابان، به ما میگوید: نه! این خون، خون کارگر شهید عباس عمانی است که برای تشویق مردم برای رأی دادن به کاندیدای م محبوبش، مسعود رجوی به فعالیت تبلیغاتی پرداخته بود.
نیروهای چماقدار رژیم، باندهای سیاه ارتجاعی، دستاندرکار بودند و میخواستند با ضرب چماق، تا آنجا که میتوانند جلوی پیشرفت فعالیتهای تبلیغاتی مجاهدین را بگیرند و در واقع در این مسیر بود که مجاهدین اولین شهید خود، عباس عمانی را تقدیم خلق قهرمان ایران کردند.
برآوردها میگفتند مسعود رجوی پیروز احتمالی انتخابات خواهد بود
بسیاری حدس میزدند که در صورتی که انتخابات برگزار شود، نام مسعود رجوی از صندوقها بیرون خواهد آمد؛ حتی مخالفان و رقبای مسعود رجوی نیز به یقین میگفتند که ۶الی۷میلیون رأی خواهد آورد. این در آن روزگار بهمثابه سر برداشتن یک آلترناتیو و یک تهدید جدی برای رژیم بود. برخی هم بر آن بودند که در صورت شرکت مسعود رجوی انتخابات به مرحله دوم کشیده خواهد شد که باز هم خطرناکتر است.
مسعود رجوی ـ به کلیه نیروها و شخصیتهایی که از نامزدی او حمایت کردند
تنگنای خمینی برای مقابله با محبوبیت مسعود رجوی
خمینی اکنون بر سر دو راهی قرار گرفته بود. محبوبیت مسعود رجوی روزبهروز در حال افزایش بود و خمینی چنین چیزی را نمیخواست. از طرف دیگر، بگیر و ببندها و چماق و دشنه و ژ۳کارگر نیفتاده بود، تنها پاسخ مسأله این بود که خمینی پردهها را کنار بزند و با پذیرش یک رسوایی بزرگ اقداماتی انجام دهد. او برای اجرای این منظور، ابتدا هیأت مؤتلفه را جلو انداخت. آنها در یک آگهی رسمی در صفحه اول مطبوعات آن روزگار مسعود رجوی را به ترور تهدید کردند و اینکه حکم اسلام را در مورد او جاری خواهند کرد این تهدید مؤثر نیفتاد.
دخالت خمینی برای حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری
به این ترتیب خمینی که پیش از آن اعلام کرد: «اینجانب بنا ندارم از کسی تأیید نمایم چنانچه بنا ندارم کسی را رد کنم و از تمام احزاب و گروهها میخواهم که از نسبت دادن کاندیدای خود به من که از آن استفاده تأیید و یا تعیین و رد شود، ندهند» مجبور به دخالت شد.
او درست در آستانه برگزاری انتخابات و زمانی که پیشاپیش حمایت وسیع تودههای مردم از مسعود رجوی را دید به صحنه آمد و گفت:
«کسی که به قانون اساسی رژیم رأی نداده، حق شرکت در آن ندارد».
با این موضعگیری عملاً امکان شرکت مسعود رجوی در انتخابات از بین رفت.
این یک نقض عهد آشکار بود؛ زیرا خمینی رک و صریح گفته بود کسی را حذف نخواهیم کرد. البته او قبل از آن با یک جمله عجیب و غریب، نقضعهدها و خیانتهای خود را نهادینه کرده بود:
«امروز ممکن است یک حرفی بزنم و فردا درست عکس آن را بگویم.»
دخالت خمینی در انتخابات ریاستجمهوری و حذف مسعود رجوی
رای ندادن به قانون اساسی بهانه خمینی برای رد کاندیداتوری مسعود رجوی
از آنجا که مجاهدین در همهپرسی قانون اساسی خمینی شرکت نکرده و به آن رأی نداده بودند، بهنظر میرسید که ممکن است ارتجاع همین را بهانه قرار دهد و برای جلوگیری از تشکیل جبهه نیروهای مترقی، در مرحله ثبت نام مسعود رجوی بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری مانع ایجاد کند. از این رو، مجاهدین پیشاپیش این موضوع را هم از شخص خمینی از طریق پسرش احمد خمینی و هم از وزارت کشور سؤال کردند و آنها پاسخ دادند که از نظر قانونی منعی در مورد کاندیدا شدن کسی که به قانون اساسی رأی نداده، وجود ندارد.
مسعود رجوی حتی به این هم اکتفا نکرد و شخصاً موقع ثبت نام، این موضوع را با وزیر کشور وقت (هاشمی رفسنجانی) مطرح کرده و تأکید نموده بود که اگر قانون شما چنین اجازهیی نمیدهد، ما از ورود به این قضیه و ثبت نام بهعنوان کاندیدای ریاستجمهوری صرفنظر میکنیم. رفسنجانی گفته بود که از نظر قانون کسی نمیتواند متعرض کاندیداتوری شما شود و من این مطلب را از موضع مسئولیتی که بهعنوان وزیر کشور دارم میگویم.
فوران خشم مردم از حذف کاندیداتوری مسعود رجوی
بهدنبال دخالت خمینی، خشمی ناشی از احساس توهین و خیانت و ناجوانمردی، همه اقشار، نیروها، گروههای مترقی و جریاناتی که خود را برای رأی دادن به مسعود رجوی آماده کرده بودند فرا گرفت. خشمی که بیم آن میرفت که به ناگاه شعله بکشد و در پاسخ حمله و هجوم چماقداران خمینی به مراکز مجاهدین، به تهاجم تبدیل شود. اما مسعود رجوی، همه را به خویشتنداری فراخواند و بهرغم حمله و هجوم پیاپی چماقداران رژیم به مراکز مجاهدین، به حامیان خود اکیداً توصیه کرد که از نشاندادن هر گونه واکنش تند نسبت به این رویداد بپرهیزند.
انصراف مسعود رجوی از شرکت در انتخابات
روز ۳۰دیماه ۵۸، مسعود رجوی با پیامی انصراف خود از شرکت در انتخابات را اعلام کرد. مسعود رجوی در پایان این کارزار سراسری، خطاب به خلقی که بیدریغ به حمایت از او برخاسته گفت:
«برای نخستین بار در تاریخ سازمانهای انقلابی که دوران طاغوت را با نبرد مسلحانه شهری سر کردهاند، با چنان استقبال مردمی مواجه میشویم که بیش از پیش مبین آمادگی خلقی قهرمان در ارتقاء به مراحل نوین تکامل اجتماعی است و درست در همین نقطه است که بایستی خاضعانه به شما بگویم که اگر این مبارزه انتخاباتی بازندهیی داشته باشد، من نیستم!... ».
مسعود رجوی در بخش دیگری از این پیام گفت:
«پس باز هم بگذارید تأکید کنم که من آگاهم که اعتماد شما نه فقط منوط به یک فرد یا گروه، بلکه اساساً متوجه برنامهییست که بگونهیی عملی و راستین بهروزی و مروت و انصاف را نوید میدهد.».
اگر مسعود رجوی از انتخابات حذف نمیشد
ناظران سیاسی در همان زمان بر این نظر بودند که اگر مسعود رجوی حذف نشده بود، بهطور قطع انتخابات ریاستجمهوری به دور دوم کشیده میشد. یقینا در آن صورت خمینی با هر ترفند و نیرنگی مانع انتخاب مسعود رجوی میشد. اما نفس اینکه انتخابات به دور دوم کشیده میشد، جایگاه سیاسی مجاهدین و نیروهای ترقیخواه، بهعنوان یک اپوزیسیون قدرتمند و آلترناتیو خمینی به ثبت میرسید. ترس خمینی هم به این خاطر بود و همین چشمانداز را میدید.
مسعود رجوی و انتخابات ریاست جمهوری
انتخابات مجلس و دست بردن خمینی در میزان آرای مسعود رجوی
با اینکه نام مسعود رجوی از لیست کاندیداهای ریاستجمهوری حذف شد اما مجاهدین برای حفظ فضای مسالمتآمیز سیاسی و پرهیز از خشونت و خونریزی، در اواخر اسفند ۱۳۵۸ در انتخابات دور اول مجلس شورای ملی، [که هنوز توسط خمینی به مجلس شورای اسلامی تغییر نام پیدا نکرده بود]، شرکت کردند.
وزارت کشور رژیم به هنگام شمارش نتیجه آرای مجلس شورای ملی در خاتمه انتخابات، مسعود رجوی را تا ۲روز در رادیو و تلویزیون و مطبوعات در ردیف اول تهران نام میبرد اما در پایان انتخابات او را با اعلام ۵۳۲۰۰۰رأی به ردیف کسانی برد که باید در مرحله دوم شرکت کنند.
مسعود رجوی ـ انتخابات مجلس
در مورد پایگاه وسیع اجتماعی سازمان مجاهدین و استقبال مردم از برنامههای سازمان مجاهدین خلق ایران و بهخصوص از مسعود رجوی یک هموطن روز ۲۳اسفند ۸۳ در تماسی با رادیو آمریکا در مورد اولین انتخابات مجلس و رأی مسعود رجوی گفت: «همون موقع که رأی آقای رجوی را که ۲میلیون رأی آورد، بنده چون دوستان من در مرکز آمار بودن میدونم، رأی آورد ولی آقای خلخالی آمد اونجا، اینها را کرد رجایی».
میتینگها
آینده انقلاب ـ سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ دانشگاه تهران
در تاریخ ۱۰بهمن۵۸(۱۰روز پس از حذف نام مسعود رجوی از کاندیداتوری ریاست جمهوری) مجاهدین میتینگ دیگری در دانشگاه تهران برگزار کردند. در این میتینگ مسعود رجوی در سخنرانی خود ـ که به «آینده انقلاب» معروف است ـ گفت:
«امروز، برای بزرگداشت شهدایی بس والا قدر و پر ارج و شأن جمع شدهایم، شهید اولین احمد، چه سمبل پر معنایی، نارنجک را کشید، خودش را قطعه قطعه کرد، به دشمن هیچ نداد نه سلاح، نه اطلاعات و نه حتی جسم خودش، آخر او یک مجاهد خلق بود، مظهری از اراده شکست ناپذیر خلقی قهرمان نسبت به غلبه بر ظلمات جهل و اسارت؛ و چنین بود که اینان بهقول پدر طالقانی راه جهاد گشودند، البته اونروز نه کسی احمد و نظایرش را منافق خواند و نه از شکیات و سهویات آنها سؤال کرد و نه آنها را التقاطی قلمداد کرد، آخر آنروزها، فقط بحث رزم و میدان بود، طاغوت آنقدر سخت گرفته بود که مرز جنبش و ضد جنبش، مرز انقلاب و ضد انقلاب بهمعنی حقیقی کلمه و نه بهمعنی ابتذالیش واقعاً نمیتوانست مخدوش بشه...».
مسعود رجوی ـ آینده انقلاب
مسعود رجوی در بخشی از سخنان خود گفت:
«عدهیی دیگر از ما میپرسیدند چطور که کاندیدای ما بایستی حذف بشود ولی تیمساران شاهنشاهی بر جا بمانند باز هم من گفتم نمیدانم ولی آرامش را باید حفظ بکنیم. خوب این از اخلاق و انضباط انقلابی ما. فردای انتخابات، مسلحانه به ما حمله کردند، باران دشنام و باران گلولههای ژ۳، این هم مظهر دیگری از اخلاقیات آنچنانی در پشت مارک اسلام با برگ مأموریت».
مسعود رجوی در این سخنرانی با ارتجاع و خمینی اتمامحجت نمود:
«پس کجائید ای مسلمانها؟ مگر نمیبینید چه به روز ما و هوادارانمان و خانوادههایمان میآورند؟ مگر دائماًً تکرار نمیکردید از قول رسول خدا مَنْ سَمِعَ رَجُلًا یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَیْسَ بِمُسْلِم در گوشه و کنار دنیا اگر کسی مسلمانها را به کمک بطلبد و اجابت نکنند مسلمان نیستند. یا یَا لَلْمُسْلِمِینَ پس کجائید؟ چرا صدایتان در نمیآید؟ الله و اکبر
مگر نمیبینید که چطور طرفداران ما را سر میبرند در نظام جمهوری اسلامی. پس چرا سکوت پیشه کردهاید؟
مگر گناه ما چیست؟ ای کسانی که گوش دارید؟ مگر ما چه کردیم جز تحمل رنج و اسارت. ولی بگذارید تأکید بکنیم، وای به روزی که تصمیم بگیریم مشت را با مشت و گلوله را با گلوله پاسخ بدهیم.».
مسعود رجوی ـ دانشگاه تهران
مسعود رجوی در این سخنرانی تصریح کرد که آینده انقلاب برای مجاهدین اهمیت دارد. او همچنین خواستها و انتظارات حداقل مجاهدین را به این ترتیب بیان کرد:
«شوراهای مردمی، استقلال، تمامیت ارضی و حاکمیت مردم، آزادی کامل احزاب، عقاید و مطبوعات حقوق ملیتها؛ بهخصوص در مورد کردستان، یک نکته بسیار باریکتر از مو هست که نبایستی ازش بگذریم و آن کلمه خودمختاری است، این کلمه برای مردم آنجا مقدس شده، سالهای سال بهشون ستم شده بود، ما بایستی موضع خودمان را روشن بکنیم، آیا نسبت به کلمات حساسیم، آیا باید جنگ کلمات راه انداخت، اگر برای مردم این کلمه مقدس است. بایستی مفهوم و چارچوبش را روشن کرد و بهشون گفت و داد؛ و بعد مسأله برابری زن و مرد، هرچقدر میخواین، از حقوق مادر و اهمیت مادر و احترام به مادر صحبت بکنین، همهاش درست؛ ولی بیاین یک مقداری هم حقوق مساوی سیاسی و اجتماعی زن را بهش بدین تا درجه دوم تلقی نشه، بعد مساوات اسلامی تشیع و تسنن بود، ماده نهم، زمین برای دهقان و کار برای کارگر بود، و ماده دهم مسکن، بهداشت، و تحصیلات برای همه، اینها را برای این میخوانم که ما روش هستیم و خواهیم بود. یازده: مبازره با هرج و مرج بود و تأمین آسایش اجتماعی برای تمام مردم»
مسعود رجوی در دانشگاه تهران ـ ۱۰بهمن ۵۸
سخنرانی مسعود رجوی در ۲ اسفند ۵۸ در دانشگاه تهران
در این سخنرانی نزدیک به ۲۵۰هزار نفر در آن شرکت داشتند. مسعود رجوی باز هم به بسته شدن راههای مبارزه مسالمتآمیز اعتراض نمود و گفت:
«پس بیائید پیدا کنیم، کدامین جماعت از ما بود که در سوگندش نیرنگ نهفته بود. نیرنگ انحصار و فزون طلبی. «إِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ» اینها همهاش آزمایش است. باز هم به روایت قرآن وقتی رشتهها و پیوندها شکسته میشود، آن طبقات و گروههایی روی کار میآیند که دوباره جامعه را میبرند به سمت طبقات فرادست و طبقات فرودست...
همان نظام قبلی، همان مسیر تدریجی بجانب طاغوتهای زمان و طاغوتهای جهان، درست به همین دلیل بود که من پارسال در همینجا و در همین زمین اعتراض کردم، سوگندها را در برابر یکی دیگر از آخرین شهداء یادآور شدم، و پرسیدم چرا؟ چرا؟
همان روز گفتم که اگر جهاد یک مجاهد را خوار بدارید، توی سرش بزنید، از نیروهای واقعاً انقلابی خلع ید و قطع ید کنند، تهمت و برچسب بزنند، اتهام مارکسیست ـ اسلامی را بگونهیی دیگر تکرار بکنید؛ و مسألهیی نظیر کردستان را بهجای حل اصولی با برچسب تجزیه طلبی به قهر و تعارض بکشانید. لاجرم مجدداً طبقهیی را رشد خواهید داد که «هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّةٍ» فزودهتر و برتر در میان طبقات خلق خواهد شد».
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی مردم رشت
در این میتینگ (که در تاریخ ۱۴ اسفند۵۸ برگزار شد ـ دستههایی از گل از سوی مدرسههای رشت به مسعود رجوی و نیز عزیز، مادر رضائیها تقدیم شد. در این میتنیگ مردم رشت با احساساتی پاک چشم انتظار دیدن مسعود رجوی بودند. در بیرون استادیوم جوانی کر و لال پاکتی در دست داشت، پر از عکسهای پدر طالقانی و هزار تومان پول، و به زحمت به اطرافیانش میفهماند که باید اینها را با دست خودش به مسعود رجوی بدهد. او اصرار داشت بفهماند تمامی این پول را با کارکردن تهیه کرده است.
دانشآموزان و تیمهای میلیشیا میگفتند تا مسعود را از نزدیک نبینند از آنجا نخواهند رفت. قطعه شعری که مسعود رجوی به لهجه گیلکی خواند بر چشمهای بسیاری از مردم رشت، اشک شوق جاری ساخت.
این میتینگ در حالی پایان گرفت که خاطرهیی به یاد ماندنی بر ذهن مردم گیلان باقی گذاشت. انبوه جمعیت، خشنود و سبکبال، با خاطرهیی گرم و زیبا از مجاهدین خلق استادیوم را ترک نمودند.
مسعود رجوی ـ بر سر مزار میرزا
مسعود رجوی طی در این میتینگ گفت:
«آخر ما همان نسلی هستیم که تفنگ و آرمان سردار را به دوش کشیدیم، نسلی که در آرمان و تفنگ سردار زنده شدیم و باز هم او در ما زنده خواهد شد».
در جای دیگر مسعود رجوی با یادآوری یک ترانه محلی شمالی افزود:
«این صدای خوش الحان خود میرزاست و بعد هم حلقومهای خلق که در ترانههای محلی شما پاسخ میدهند، بگذارید خودش را بخوانم:
چقد جنگل خوسی....
ملت واسی....
خستانبوسی....
میجانیجانانا....
توراگوما....
میرزاکویچک خانا....
خدادانه که من نتانم خفتن....
از ترس دشمن.....
میدیلآویزانا....
میجانیجانانا....
توراگومامیرزاکوچی کخانا....(جمعیت درود بر رجوی)
چیره زودترنائی....
تندترنائی.....
تنها بنانی......
(ابراز احساسات جمعیت)
و بیچاره آنهایی که میخواستند از مجاهدین جنگل اثری نباشد، حالا کجایند که ببینند این سراسر یک خلق است که مجاهد شده و به مجاهدت قیام کرده».
مسعود رجوی همچنین در حضور جمعیت بر ادامهٔ راه سرداران آزادی ایران پای فشرد:
«ولی مگر ما در مسیر احقاق حقوق خلقمان از پا مینشینیم؟ مگر پرچم سرداران، پرچم کوچکخان و مصدق را فرو میگذاریم؟ مگر میخواهیم لعنت بشویم؟ نه، ما سوگند خوردهایم که راه را ادامه بدهیم (جمعیت: الله و اکبر ـ درود بر رجوی)
در این تردیدی نیست (۲بار) که نسل به خون شسته ما، نسل به خون تطهیر شده ما که اعتقاداتش، مکتبش و رویه سیاسیاش را از میان شکنجهگاهها و از میان میدانهای اعدام به دست آورده، مشعل کوچکخان و مشعل مصدق را هر چه محکمتر در دست خواهد فشرد و هیهات، هیهات بر آنهایی که فکر میکنند با این فشارها میتوانند مشعل سرداران را از دست ما بیرون بیاورند. نه به خدا نه، ما وفاداریم».
مسعود رجوی در رشت ـ ۱۴اسفند ۵۸
سخنرانی مسعود رجوی در میتینگ انتخاباتی مجاهدین در تبریز
مسعود رجوی در این سخنرانی پرشور که ۲۰ اسفند ۵۸ برگزار شد و مدام با ابراز احساسات جمعیت قطع میگردید، از تبریز بهعنوان زادگاه عقیدتی مجاهدین نام برد.
مسعود رجوی در تشریح تبریز به مثابه زادگاه تاریخی و سیاسی ـ عقیدتی مجاهدین گفت:
«اصل و نسب تاریخی ما به مجاهدین صدر مشروطه میرسد، به ستار و باقر. تفنگ سردار را بوسیدیم و به دوش انداختیم. از حیث عقیده و مرام هم ما ادامه کمال یافته همان اسلامی هستیم که در غریو گلولههای سردار نطفه بست، وقتی که پرچمهای سفید ننگ و تسلیم را از هم میدرید و پرچم سرخ حسینی را بر در خانههای تبریز به اهتزاز در میآورد، اسلامی که در غریو تفنگهای مجاهدین، همه محلات تبریز را از ارتجاع و استبداد تهی کرد».
مسعود رجوی ـ معرفی موسی خیابانی در تبریز
مسعود رجوی در این سخنرانی همچنین دست سردار خیابانی را بلند کرد و در معرفی او بهعنوان کاندیدای مجاهدین از تبریز برای مجلس شورای ملی گفت:
«برای شما و برای تبریز، بهخاطر اهمیتش، بهخاطر آن که گفتم زادگاه عقیدتی ـ سیاسی ـ تشکیلاتی ماست. بهترین خودمان را، برادر مجاهدم موسی را انتخاب کردیم و به شما هم پیشنهاد میکنم. و من امروز محور و لنگر تشکیلاتیمان را به شما پیشنهاد میکنیم. بارها از برادر شهید و بنیانگذارمان شنیدم که گفته بود، [در دورانی که ما زندان بودیم و هم مدت کوتاهی که او هنوز در بیرون بود]. جزو کسانی که نام میبرد که تا آخر در این راه خواهند ایستاد. در صدرشان موسی بود».
مسعود رجوی در تبریز ـ ۲۰اسفند ۵۸
مسعود رجوی ـ «چه بایدکرد؟»
در سخنرانی شورانگیز و ماندگار مسعود رجوی که با عنوان «چه باید کرد» ۲۴خرداد ۵۹ در امجدیه برگزار شد، مسعود رجوی پس از خواندن آیاتی از سوره تکویر گفت:
هر شب ستارهیی به زمین میکشند و باز این آسمان غم زده غرق ستاره هاست...
مادرها، پدرها، خواهران و برادران- جمع شدیم برای یادبود تازهترین شهدای خلق... ضمناً آمدهایم بپرسیم که دیگر حالا چرا؟ در نظام جمهوری اسلامی چرا؟ و اینکه تکلیف ما با این اوضاع چیست و خلاصه چه بایستی بکنیم؟»
مسعود رجوی در قسمتی دیگر از سخنرانی خود گفت:
«ستارگان ما برآنند تا در فلک اجتماعی و سیاسی این میهن طرحی نو، در اندازند، طرحی عاری از طبقات، عاری از بهره کشی، عاری از جهل، نادانی، اختناق و زنجیر».
این سخنرانی در شرایطی برگزار شد که صدای گلوله چماقداران در محیط سخنرانی طنین میانداخت و فضا آکنده از گاز اشکآور بود. قسمت اوج این سخنرانی جایی بود که مسعود رجوی شهادتین گفت:
«علمای شریعت، رجال دولت! وکلای مجلس، اصناف، بازاری ها! مطبوعات! رادیوتلویزیون! که میگوئید در خط انقلاب هستید، آخر چرا ساکت هستید؟ مگر همین قانون اساسی، آزادی بیان و آزادی انجمنها و گروهها را تضمین نکرده؟پس گلوله و گاز اشکآور برای چیست؟ [کف زدن جمعیت] و به خدا قسم اگر کسی فکر کند که ما از گلوله و گاز اشکآور میترسیم هیهات! هیهات! هیهات! پس چرا جلوی چماق داری را نمیگیرید، مگر چماق داری از سایر مفاسدی که جزایش اعدام است، کمتر است؟ وانگهی ما که دهها بار، صدها بار گفتیم که یکی از سرچشمههای اصلی چماق داری را شناسایی کردیم که با جزئیاتش میدانیم. برنامه بدهید که در رادیو تلویزیون ما افشاء کنیم. آقای رادیو تلویزیون بحث آزاد! بفرمائید این بحث آزاد»
مسعود رجوی در میتینگ امجدیه تهران
صدای کف زدن جمعیت هم نتوانست مسعود رجوی را متوقف کند. جمعیت شعار میداد و مسعود رجوی پرشور ادامه داد:
«ما که صدبار گفتیم، اگر شما امکانات ندارید، ما به قدر تواناییمان در اولین فرصت این پدیده ضد انقلابی مسموم را از ریشه برخواهیم کند. این پدیده ضدخلقی، ضد انقلابی ضداسلامی، کانال نفوذ ساواک و ایادی سیا است. مدرک داریم و سند داریم. [کف زدن جمعیت] آهای کجا هستند آنهایی که میگفتند و میگویید پیشوای ما علی است؟ اگر منظور شما از علی، امیرالمؤمنین علی است که وقتی شنید گوشواره را از گوش زن غیرمسلمان درآوردند. فریاد زد، وقتی شنید آن زن نمیتوانسته از خود دفاع کند و صدا به اعتراض و دادخواهی بلند میکرده و پاسخی نمیشنیده، و وقتی شنید که آن مهاجمین بهخصوص در مقابل این بدکاریشان زخمی هم نشده و جزایشان را نپرداختهاند فریاد زد:
فلوأنّ امرءاً مسلماً مات من بعد هذا أسَفاً ، ما کان به مَلوماً
اگر مرد مسلمانی از شنیدن این خبر از اسف و اندوه بمیرد، ملامتی بر او نیست سزاوار است که بمیرد. بل کان به عندی جدیراً ... در نزد من سزاوار است. اگر آن غیرتی در جامعه نیست که جلوی این کار را بگیرد، مرگ سزاوارتر است.»
مسعود رجوی در میان شور و تشویق و اشتیاق جمعیت ادامه داد:
«فیا عجبا! عجبا! عجبا! والله یمیت القلب و یحلب الهم… به خدا قلب آدم میمیرد از اندوه. تازه گوشواره را از گوش دختر غیرمسلمان درآوردند. ولی شما چطور است، چطور است که چشم دختر مسلمان را از حدقه در میآورند، دست مادر شهید مسلمان را میشکنند، دم بر نمیآورید! آخه تا کی، دم زدن صوری از اسلام تاکی! مگر حضرت علی فقط به کلام میگفت اسلام و قسط فیا عجبا! عجبا! میگوئید ما مسلمان نیستیم، آخر علامت اسلام چیست؟ جز شهادتین؟ مگر،
اشهد ان لا اله الا الله، محمداً رسولالله [تشویق جمعیت].
میگوئید ما مسلمان نیستیم، آخر علامت اسلام چیست؟ جز شهادتین؟ پس اشهد ان لا اله الا الله، محمداً رسولالله و اشهد ان امیرالمومنین علیاً حجت الله.
کف نزنید، فیا عجبا! عجبا! مجاهد خلق باید بیاید، و شهادتین بگوید. باز هم بگوئید اشهد ان لا اله الا الله ـ اشهد ان محمداً رسولالله ـ اشهد ان امیرالمومنین علی حجت الله.»
جمعیت داخل امجدیه یکپارچه و با صدای بلند شهادتین میگفتند و مسعود رجوی از مردم میخواست تا بلندتر بگویند:
«بگذارید بشنوند همه، بلندتر بگوئید [شهادتین جمعیت]. ها چه شد گلولهها!؟ [کف زدن جمعیت]. فیا عجبا! عجبا! اگر کسانی که بهقول پدر طالقانی راه جهاد اسلام را گشودند و دلداده مکتب قرآن بودند، مسلمان نیستند، پس بیائید مسلمانی را تعریف کنید. گو اینکه قسط و عدالت در اسلام که مسلمان و غیرمسلمان نمیشناسد. ولی باشد، باشد، میگوئید مسلمان نیستیم، باشد، لااقل بر ذمه اسلام هم نیستیم! فیا عجبا! عجبا!»
مسعود رجوی در امجدیه تهران ـ ۲۴خرداد ۵۹
مسعود رجوی ـ مصاحبههای افشاگرانه
با مروری بر میتینگها و سخنرانیهای مسعود رجوی در تهران و تبریز و رشت و سایر تحرکات سیاسی و اجتماعی مجاهدین، دیدیم که مجاهدین بهرغم همه ترفندها و توطئههای خمینی با اقبال گسترده عمومی روبهرو بودند و با همه عربده و سرکوب مزدوران و چماقداران خمینی، نسل جوان و آگاه جامعه روزبهروز تمایل و گرایش بیشتری به مجاهدین نشان میدادند.
مسعود رجوی ـ مصاحبههای افشاگرانه
در آن ایام تیراژ روزنامه جمهوری اسلامی که رسانه اصلی حزب حاکم بود ۱۸هزار و نشریه مجاهد که با امکانات محدود و مخفیانه در ۳۰نقطه تولید و منتشر میشد بیش از ۶۰۰هزار نسخه بود. همین اختلاف فاحش گواه روشنی بر تمایل، کشش و کوشش نسل جوان به سمت مجاهدین بود.
در این شرایط خمینی دست به فتنه جدید زد و تلاش کرد با ایجاد انحراف در فضای جامعه و بهکارگیری برخی از جریانهای مدعی، راه را بر مجاهدین ببندد.
به همین علت بود که مسعود رجوی در اواخر سال ۵۹، سلسله مصاحبههایی با نشریه مجاهد انجام داد و در این مصاحبهها ضمن افشای ماهیت رژیم خمینی و جریانهای مختلفی که با رژیم خمینی متحد بودند، جایگاه و مواضع هر کدام از آنها را بیان کرد.
در مصاحبه مسعود رجوی با نشریه مجاهد که در شماره ۱۰۹این نشریه به تاریخ ۲۳بهمن سال ۵۹ منتشر شد آمده است:
« اگر دقت کرده باشید، سازمان جز در مواردی که وظیفهٔ مبرم انقلابیاش ایجاب بکند و یا در رابطه با اتهام یا اغفال گروه زیادی از مردم توسط یک سمپاشی و عوامفریبی بخصوص، احساس ضرورت بکند و یا در مواردی که طرف مقابل ازحد خود بسیار فراتر رفته باشد، معمولاً سکوت را ترجیح میدهد و به همین دلیل هم اگر در تاریخچهٔ موضعگیریهای مجاهدین دقت کنید، از روزنامه جمهوری گرفته تا روزنامه امت و حزب توده و جناح راست منشعب از چریکهای فدایی و امثالهم، فاصلهٔ زمانی چشم گیری میان اولین سنگ اندازیهای آنها و نخستین پاسخهای صریح ما وجود دارد. البته نیازی به تذکر نیست که منظور از این فاصلهٔ زمانی، پذیرش نوعی نرمش و سازش با سیاستهای غیراصولی، طی فاصلهی مورد بحثی که هنوز رسماًً و به نام علیه ما حرف نزدهاند، نیست بلکه منظورم خودداری از پاسخگویی به نام و مشخص بهمنظور مشتبه نکردن بیشتر فضای سیاسی است و الا ما در مسیر حرکتی که خودمان درست میدانیم طبعاً سیاستهای نادرست را برملا میکنیم و زیر علامت سؤال میبریم. لیکن با این همه چنانکه در موضعگیریهای سازمان دیدهاید، فرق است میان محکوم کردن سیاست اپورتونیستی راست با نام بردن صریح و مشخص از مظهر و مصداق عینی و عملی آن، که همانا حزب توده بوده و میباشد، کما اینکه به گواهی برخی شمارههای "مجاهد" تمایل به راست منشعبین فدایی را که پیوسته در راستای پیوستن آن به حزب توده انتقاد کردهایم.»
مسعود رجوی مصاحبه با نشریه مجاهد
آن مصاحبهها بسیار روشنگرانه و بهلحاظ تئوریک غنی بود. حتی بسیاری از نیروهای خارج از مجاهدین و مخالف مجاهدین هم که اوضاع سیاسی و عملکرد جریانهای مختلف را نقد میکردند از سلسله مصاحبههای مسعود رجوی بهشدت استقبال کردند زیرا مسعود رجوی با همان افشاگریها توانست چشم فتنههایی که توسط خمینی و متحدانش ایجاد شده بود را کور کند.
بهدنبال انتشار مصاحبههای مسعود رجوی، شهید شکرالله پاکنژاد در نامهیی به تاثیر عمیق مصاحبهها و نقش راهگشایانه آن در مسیر ایجاد یک جبهه مردمی اشاره کرد. شکرالله پاکنژاد که از رهبران سابقهدار مارکسیست و مؤسس جبهه دموکراتیک ملی بود، بود ضمن تأیید حرکتهای دقیق و حسابشده مجاهدین به نقش رهبریکننده مسعود رجوی تأکید کرده و گفته بود قدر مسعود رجوی را بدانید؛ من میدانم که مسعود چه رسالتی دارد. در آینده شما نقش مسعود رجوی را خواهید فهمید. برایم مسلم است که آینده از آن شماست.
به این ترتیب مسعود رجوی که تا این نقطه توانسته بود مبارزه علیه ارتجاع حاکم و استبداد مذهبی خمینی را به بهترین و مؤثرترین صورت به پیش ببرد، از این پس با روشنگری و راهگشاییهایی که در این سلسله از مصاحبههایش داشت، بیش از هر زمان در مرکز نیروهای ترقیخواه قرار گرفت تا راه جنبش را به پیش بگشاید.
مسعود رجوی ـ ۳۰خرداد و آغاز مبارزه سراسری
از خلال مواضع و سخنرانیهای مسعود رجوی بهخوبی میشود فهمید که چماقداران و قداره بندان خمینی تا کجا با هدف حذف مجاهدین از صحنه کوشیدند و مسعود رجوی در منتهای شکیبایی تلاش کرد این جنگ ناگزیر و پیکار رودرو را به عقب اندازد. خمینی وقتی مطمئن شد مسعود رجوی تن به هژمونی ولایت مطلقه نمیدهد و سرسوزنی از آزادی و حقوق مردم کوتاه نمیآید، چماقداران و لباسشخصیهایش را به جان جوانان و دانشآموزان هوادار مجاهدین انداخت تا با دشنه و ساطور و زندان و شکنجه هر چه زودتر مجاهدین را وادار به مقابله به مثل کرده و با یک فتوا نسل مجاهدین را بردارد. اما در مقابل مسعود رجوی تلاش کرد از هر قطره شرایط باز و آزادی استفاده کند و این رودرویی را تا آنجا که ممکن است عقب اندازد.
مسعود رجوی ـ کشتار مجاهدین در ۳۰خرداد
عباس داوری از اعضای سازمان مجاهدین در توصیف این شرایط میگوید:
«مجاهدین طی دو سال و نیم، تمامی راههای مسالمتآمیز رو طی کردند تا از آزادیهای مردم حفاظت کنند. فعالیتهایی برای تضمین حقوق زنان، فعالیت علیه مجازاتهای ضدانسانی مثل اعدام و یا شلاقزدن تحت نام اسلام، فعالیت برای تضمین آزادی مطبوعات و در همه زمینههای حقوق اقشار مردم. اما به این خواستها که واقعاً حداقل حقوق مردم ایران بود، متأسفانه هیچ پاسخ مثبتی داده نشد. هیچکدوم از شکایتهای مجاهدین مورد توجه و رسیدگی قرار نگرفت. و به راهحلهایی که ارائه میدادند اعتنایی نشد. کارگران و دهقانها همچنان محروم بودند و شوراهاشون هم ازشون گرفته شده بود؛ خمینی کشور رو وارد یک جنگ خانمانسوز و ضدمیهنی کرده بود و بچههای مردم رو در جبههها به کشتن میداد تا بتونه از این طریق، بر اختناق و سرکوب آزادیها سرپوش بگذاره و حکومت استبدادیاش رو تثبیت کنه. همین هم باعث شده بود، وضعیت اقتصادی کشور هر چی خرابتر بشه.»
در این شرایط یک جنگ پنهان بین مسعود رجوی و سران و مزدوران خمینی در جریان بود. خمینی با فتوای «منافقین از کفار بدترند» در ۴تیر ۵۹ و تجهیز و تشویق چماقدارانش تلاش میکرد مسعود رجوی و یارانش را کامل حذف کند تا بتواند خیز خلافت ۵۰۰ساله فقیه را بردارد و مسعود رجوی تلاش میکرد تا آنجا که میتواند مانع از رودرویی تمامعیار شود. دیدیم که حزب جمهوری اسلامی که به حزب چماق بهدستان معروف شد، چگونه با تشکیل دستههای چماقدار در سراسر کشور به مراکز گروههای سیاسی و مجاهدین و انجمنهای هوادار آنان حمله کرده و به ضرب و جرح و کشتار هوادارن مجاهدین پرداختند. در اثر این کشتارها، تا پیش از سی خرداد بیش از پنجاه تن مجاهد، شهید و هزاران تن مجروح شدند. هدف تلاش برای وادار کردن مجاهدین به قهر و رودرویی و سرانجام سرکوب و نسلکشی بود. طرحی که مسعود رجوی با فرمان خویشتنداری و شکیبایی به هواداران مجاهدین، مانع از اجرای آن تا ۳۰خرداد ۶۰ شد.
چند اعتراف تاریخی
-
مهدی خزعلی که در آن ایام از یاران خمینی و شاهد نزدیک ماجرا بود و در دوران ریاستجمهوری خامنهای و رفسنجانی هم با نهاد ریاستجمهوری همکاری داشت میگوید: در شورای مرکزی حزب جمهوری تصویب شد که کاری کنیم که مجاهدین خلق دست به سلاح ببرند تا سرکوبشان کنیم! بعد هم برای اینکه خون مجاهدین فقط روی دست یک جناح نماند بهروشنی میگوید: آقایون اصلاح طلبها شما خشونت طلبان دهه ۶۰بودید انکار نکنید!
-
اسداله بادامچیان از رهبران حزب جمهوری اسلامی خمینی در مصاحبه با تسنیم روز ۷تیر ۹۴ گفت: «آنروز یعنی روز سی خرداد ۶۰ وقتی که تظاهرات مردم و مجاهدین را سرکوب کردیم و کار تمام شد و ملت پراکنده شده بودند یک مرتبه آقا هادی [غفاری] پرید پشت تیربار و شروع کرد به زدن و حالا نزن و کی بزن».
-
حسن غفوری فرد از دستاندرکاران سرکوب که به وزارت رسید ۱۳ اردیبهشت ۹۵ طی مصاحبهیی با خبرگزاری پاسداران موسوم به فارس گفت: در جمع دوستان و جمع خصوصی خود میگفتیم یک به یک آنها [مجاهدین خلق] را بکشیم مملکت درست میشود!
-
بهزاد نبوی وزیر و سخنگوی دولت رجایی به نشریه وکیل ملت ۹شهریور ۹۵ گفت: دوستان میگفتند چون مجاهدین را از زندان میشناسیم پس آنها را پخ پخ کنیم!
-
هادی غفاری ۲۸شهریور ۹۴ در مصاحبه با ایسنا گفت: روز سی خرداد سال ۶۰ که مجاهدین تظاهرات سراسری داشتند من با سرعت با فیات آبی رنگی قدیمی که داشتم وارد خیابان شدم، با سرعت تمام به وسط جمعیت زدم!
مسعود رجوی ـ تصمیم ۳۰خرداد
مسعود رجوی در توصیف شرایط تصمیمگیری برای تظاهرات ۳۰خرداد مینویسد:
«در تیر ۵۹، وقتیکه خمینی مجاهدین رو بدتر از کافر اعلام کرد ما ستادهامونو تعطیل کردیم و دور زدیم چون نمیخواستیم درگیری پیش بیاد. اما یکسال بعد، در سی خرداد سال۶۰ باید تصمیم نهایی رو میگرفتیم، زمان تصمیمگیری قطعی فرا رسیده بود، در برابر ارتجاع مهیب و قهاری که میرفت خودش رو یکپارچه و یک پایه و بهصورت مطلقه مستقر بکنه چون جای هیچ مانور و تحرک سیاسی باقی نمونده بود؛ یا باید تسلیم میشدیم و به حیات خفیف و خائِنانه رضا میدادیم و فیالمثل مثل حزب توده در کودتای ۲۸مرداد به مسئولیتمون پشت میکردیم و در تاریخ ایران نفرین میشدیم و یا میباید با سنگینترین بهای ممکن با الهام از سید الشهداء حسین ابن علی(ع) به طرزی عاشوراگونه از شرف خودمونو خلق در زنجیرمون نگهبانی میکردیم و این نسل این راه را برگزید.»
مسعود رجوی ـ ۳۰خرداد روز مرزبندی
مسعود رجوی ـ ۳۰خرداد و بهیاد سردار
موسی خیابانی در توصیف لبریز شدن صبر مجاهدین بعد از آتش و رگبار بیرحمانه پاسداران به سمت تظاهرات مسالمتآمیز مردم در سی خرداد میگوید:
«تا این جا وضع ما در برابر خمینی به تعبیر یکی از برادران، همچون جوان نجیب، سربهزیر و سربهراهی بود که خمینی با قلدری و بیرحمی تمام سر این جوان را در بغل گرفته و مرتب مشت و سیلی بر سر و صورت او مینواخت. اما این جوان که در عین مظلومیت و نجابت، زیرک و هشیار هم بود، ناگهان در لحظهای از جای جست و چنان سیلی محکمی به گوش خمینی نواخت که برق از چشمان خمینی پرید، کلهاش سوت کشید و سرش گیج رفت و شروع به چرخیدن به دور خود کرد. از آن زمان تا کنون، بهخصوص با سیلیهای دیگری که به گوش این جلاد شیاد خونآشام نواختهایم، همچنان به دور خود میچرخد، تا بالاخره با سر به زمین بخورد و مغز پوسیده و فاسد و تبهکارش متلاشی شود». (صدای سردار)
مسعود رجوی ـ تأسیس شورای ملی مقاومت ایران
پس از اینکه تظاهرات مسالمتآمیز ـ پانصدهزار نفره ـ مردم در ۳۰خرداد ۶۰با فرمان صریح خمینی به خاک و خون کشیده شد و پاسداران دختران دانشآموز هوادار مجاهدین را شبانه ـ بدون اینکه اسمشان را بدانند ـ اعدام کردند، مبارزه سراسری و انقلاب علیه رژیم خمینی آغاز شد. با شروع مبارزه سراسری، شکل دادن به یک جایگزین دموکراتیک و مردمی در برابر رژیم خمینی، در دستور کار مقاومت انقلابی قرار گرفت و ۳۰تیرماه سال۶۰، مسعود رجوی تأسیس شورای ملی مقاومت را در تهران اعلام کرد. این ائتلاف که برخی جریانهای و شخصیتهای سیاسی به عضویت آن درآمدند در ادامه گسترش بیشتری یافت.
مسعود رجوی پیش از آن نیز تلاش گستردهیی برای متحد کردن نیروهای دموکراتیک و مخالفان جمهوری اسلامی آغاز کرده بود و نشریه مجاهد که پر تیراژترین روزنامه آن زمان بود بخشی از صفحات خود را تحت نام شورا به سایر گروهها و شخصیتها اختصاص میداد تا نظراتشان را بیان کنند
مسعود رجوی در تاریخ ۷مرداد ۶۰ بهمنظور معرفی و پیشبرد امر آلترناتیو از قلب پایگاه یکم شکاری دشمن در مهرآباد تهران به پاریس پرواز کرد و اینگونه جبهه بزرگ نبرد سیاسی و بینالمللی علیه خمینی گشوده شد. انتشار خبر تشکیل شورای مقاومت، عملیات بزرگ پرواز و آغاز سلسله مصاحبههای مسعود رجوی با رسانههای مختلف، میخ تثبیت آلترناتیو قدرتمند سیاسی را کوبید و ارکان نظام ولایت فقیه را لرزاند.
تأسیس شورای ملی مقاومت توسط مسعود رجوی
مسعود رجوی در بیانیهٔ نخستین سال تأسیس شورای ملی مقاومت گفت:
«تأسیس شورای ملی مقاومت دقیقاً "در فضا و شرایطی که رژیم خمینی با تمام توان به وحشیانهترین سرکوب هر گونه مخالفت و مقاومت برخاسته بود، صورت گرفت. او بر آن بود تا با سرکوب هر گونه آزادیخواهی ماهیت دموکراتیک و استقلال طلبانهی انقلاب ما را قلب نموده و به گور بسپارد. اما مقاومت آتشین رشیدترین فرزندان خلق همراه با تأسیس بلافصل آلترناتیو سیاسی (شورا) به تمامی جهانیان ثابت نمود که انقلاب عظیم ما نه مرده و نه خاکستر شده بلکه دقیقاً " برخلاف منویات پلید خمینی در مسیر حقیقی و بر دوش وراث واقعی خود همچنان به پیش میرود.»
مسعود رجوی ضمن تأکید بر نقش و جایگاه شورا افزود: «از این حیث بهویژه باید بر اهمیت و ارزش ملی و مردمی این شورا تأکید نموده و وظایف همهٔ نیروهای ترقیخواه و میهنی را در تثبیت و تقویت آن خاطرنشان کنم. به عبارت دیگر در شرایط داخلی و بینالمللی حاضر پشتیبانی و تقویت شورای ملی مقاومت از مبرمترین وظایف هر نیرو یا عنصر انقلابی و ملی بهشمار میرود. بهنحوی که همهٔ مرتجعین، ضد انقلابیون و فرصتطلبانی که به این وظیفه پشت پا زده و در متلاشی کردن این شورا قدم و قلم میزنند اکیداً در برابر تاریخ و مردم ایران مسئول، حرمان زده و تا ابد شرمسار خواهند بود.»
رژیم آخوندی از همان تاریخ تلاش کرد با انواع روشهای تهدیدآمیز و تفرقهافکنانه و انواع توطئه مانع گسترش، اتحاد و اعتلای نیروها و جریانهای مختلف در شورا گردد اما مسعود رجوی در رأس شورای شورای ملی مقاومت مقاومت ایران توانست ضمن تضمین بیآیندگی رژیم ضدبشری، با افشای جنایتهای رژیم آخوندی در عرصههای مختلف تروریسم، حقوقبشر، اتمی و... جایگاه شورای ملی مقاومت را بهعنوان دیرپاترین ائتلاف سیاسی در تاریخ ایران تثبیت نماید.
در سی و هفتمین سالروز تأسیس شورا که در ۱۴تیر ۱۳۹۷ برگزار گردید، مریم رجوی با یادآوری مبارزات شورا در پهنههای گوناگون افزود: از افشای نقض حقوقبشر در ایران تا بمبسازی و برنامه مخفیانه اتمی و از صدور ارتجاع و بنیادگرایی تا افشای تروریسم و نیروی تروریستی قدس و برنامههای موشکی رژیم، شورای ملی مقاومت ایران مبتکر، آغازگر و پرچمدار بوده و شرایطِ بهدام افتادن دشمن مردم ایران را در این میدانها فراهم کرده است.
مسعود رجوی ـ پرواز بزرگ و تثبیت آلترناتیو
روز هفتم مرداد ۱۳۶۰ مسعود رجوی، طی یک عملیات بزرگ و قهرمانانه با یک پرواز بسیار پرریسک و خطر از قلب پایگاه یکم شکاری تهران به پاریس پرواز کرد. این پرواز چند روز پس از اعلام تأسیس شورای ملی مقاومت در تهران توسط مسعود رجوی صورت گرفت. پروازی بهمنظور معرفی و تثبیت شورای ملی مقاومت بهمثابه تنها جایگزین دموکراتیک برای رژیم ضدبشری خمینی و تضمین انقلاب نوین ایران.
هدایت پرواز هواپیمای نظامی بوئینگ ۷۴۷متعلق به نیروی هوایی ایران، بر عهده سرهنگ خلبان بهزاد معزی بود.
پرواز بزرگ مسعود رجوی از تهران به پاریس
این پرواز پیروزمندانه، در حالی صورت گرفت که رژیم خمینی با استفاده ازتمام توان هوایی خود، هواپیما را از تهران تا رشت و تبریز و تا خروج از فضای هوایی ایران مورد تعقیب قرار داد تا بتواند آن را هدف موشکهای فونیکس قرار دهد.
مهدی ابریشمچی در اهمیت و ضرورت این عملیات میگوید:
«این پرواز کار بسیار پر ریسک و پرخطر بود و با تمامی تصمیمگیری عادی ما فرق داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتن درباره آن بسیار مشکل و حتی غیرممکن بهنظر میاومد... واقعیت این هستش که ما نمیتونستیم تصمیم نهایی را بگیریم. بررسیها انجام شده بود و ریسکها، نقاط قوت و نقاط آسیبپذیر همه بررسی شده بود. اما ما نمیتوانستیم تصمیمبگیریم. چرا برای اینکه اگر جوابِ منفی میدادیم، برامون کاملاًً واضح و روشن بود که مصلحت عالیه راهگشایی سیاسی که نتیجه بالفعل این پرواز بزرگ تاریخی بود را از دست میدادیم، خوب مگر میشد اینطوری تصمیم گرفت. اگر جواب مثبت میدادیم، جواب مثبت چیزی نبود غیر از ریسک روی جان مسعود رجوی. خوب چهکسی میتونست این ریسک را بپذیرد؟ ببینید قرار گرفتن بین دو مسأله بسیار بسیار حیاتی بسیار بسیار اساسی. از یکطرف جان مسعود رجوی و از طرف دیگر عالیترین مصلحت سیاسی سازمان یعنی راهگشایی سیاسی. بههمین علت تمامی مرکزیت سازمان از مسعود رجوی خواست که بهخاطر صعوبت این تصمیمگیری، هم از نظر ایدئولوژیک و هم بهلحاظ سیاسی، حرف آخر را خودش بزند و البته طبیعی بود که او طبق سنت معموله، مسعود تصمیمی را اتخاذ میکرد که ریسک روی جان خودش بود به نفع مصالحه عالیه سازمان و جنبش و مقاومت برای آزادی به این ترتیب تصمیم نهایی به عهده مسعود رجوی گذاشته شد و بار دیگر به یمن فداکاری و پذیرش خطر از سوی بالاترین نقطه رهبری یعنی از خودش در یکی از نقاط و سرفصلهای حساس مقاومت ایران گامی بزرگ در جهت تثبیت، معرفی و ارتقاء جنبش برداشته شد.
وقتی تصمیم به پرواز قطعی شد، یک سلسله عملیات پیچیده و صرف انرژی بسیار ـ که خود مسعود رجوی در هدایت و فرماندهی آنها مستقیماًً نقش تعیینکننده داشت ـ صورت گرفت تا نهایتاً آن پرواز بزرگ و تاریخی خوشبختانه با موفقیت کامل انجام گرفت.
مسعود رجوی و سرهنگ بهزاد معزی
پرواز مسعود رجوی از تهران به پاریس
مسعود رجوی ـ کارزار بزرگ افشاگری
مسعود رجوی پس از این پرواز خطیر و تاریخساز با تمام قوا به افشای جنایتهای خمینی و بیان حماسههای بینظیر مقاومت پرداخت. در این کارزار بزرگ و میهنی برای نخستین بار چشم جهانیان به پدیده شوم خمینی و جنایتهای پاسداران باز شد.
مروری کوتاه بر برخی از مصاحبههای مسعود رجوی با نشریات و رسانههای معتبر جهان.
مصاحبه روزنامه گاردین با مسعود رجوی
روزنامه گاردین در تاریخ ۱۳ژانویه ۸۲(۲۶دی ماه۶۰) طی مصاحبهیی با مسعود رجوی نوشت:
«امروز سازمان مجاهدین خلق ایران قویترین گروه از نیروهای اپوزیسیون رژیم سنتی خمینی است. در ضمن این چند ماه هزاران نفر از اعضایش کشته شدهاند ولی مقاومت و مبارزه همچنان ادامه دارد».
مسعود رجوی ـ کارزار بزرگ افشاگری
مصاحبه مسعود رجوی با نشریه سوئدی پرولتر
مسعود رجوی در مهر سال۶۰در پاسخ به نشریه سوئدی پرولتر که پرسید چرا مجاهدین خط صلح جویانه سیاسی را عوض کرده و مبارزه مسلحانه را شروع کردهاند؟» گفت:
« تا هنگامی که حداقل دموکراسی وجود دارد و کار سیاسی کردن ممکن است هیچ گروه انقلابی مجبور نیست که از روش نظامی استفاده کند. ولی وقتی که پاسداران و چماقداران خمینی یک تظاهرات مسالمتآمیز هواداران ما را در (۲۰ژوئن) بخون کشیدند و۲۳نفر را کشتند، برای ما مسلم شد که ارتجاع و دیکتاتوری یک واقعیت است. بهشهادت تمام رسوم سیاسی و بهشهادت حقوق سیاسی تاریخی ما حق داریم که از خود آنطور که خلقمان میخواهد دفاع کنیم و این تنها راه خروجی است که خمینی به اپوزیسیون داد. خمینی یک گروه بزرگ از اوباش را جمع کرد و به دروغ آنها را حزبالله نامید. آنها سعی میکنند که ما انقلابیون و عاشقان آزادی را نابود کنند.... اگر انسان نخواهد به خمینی که خود را نماینده خدا میداند تعظیم کند باید این قیمت را بپردازد».
مصاحبه مسعود رجوی با نشریه LINKS آلمان
مسعود رجوی در دیماه ۶۰مصاحبهیی با نشریه LINKS آلمان انجام داد. در این مصاحبه سؤالهای متعددی مطرح شد. مسعود رجوی در پاسخ سؤالی حول دپیلماسی انقلابی و رابطه با کشورهای خارجی گفت:
«در برنامهیی که دادیم گفتیم که ما نمیخواهیم روابطمان را با این کشورها رد بکنیم. ما در این دنیا تنها نیستیم و نمیخواهیم که جدا از بقیه دنیا زندگی کنیم ولی چیزی که بهطور مطلق رد میکنیم روابط استعماری است. بهخصوص ما چیزهایی را که باعث یک تحرک فرهنگی، تکنولوژی و هنری بشوند را رد نمیکنیم، ما فقط بر ضد روابط نامساوی هستیم. ما نمایندگی ارتجاع خمینی را نمیکنیم که یکبار گفت اگر او قدرتش را داشت یک دیوار به دور تمام کشور میکشید تا آن را از نفوذ خارجی محفوظ بدارد. یک چنین چیزی غیرممکن است. ما به دنیا احتیاج داریم همانطوری که دنیا به ما احتیاج دارد.
مصاحبه مسعود رجوی با روزنامه لیبراسیون
این مصاحبه قبل از شهادت اشرف رجوی و موسی خیابانی در ۱۹بهمن۶۰ انجام شد اما بعد از ۱۹بهمن در روزنامه لیبراسیون منعکس گردید. در قسمتی از این مصاحبه که با تیتر «صبح دور نیست» برجسته شده، از مسعود رجوی چنین نقلقول میکند:
«ایران دموکراتیک به صلح، آزادی، امنیت قضایی و توسعه اقتصادی نیازمند است».
مسعود رجوی در قسمتی از این مصاحبه گفت:
«اگر منظور شما از شرایط عینی سقوط خمینی، ناسازگاری عمیق و آنتاگونیسم میان رژیم خمینی و مناسبات مستقر شده به وسیله او از یک طرف و مبرمترین خواستها و ضروریات بقاء و رشد اقتصادی ـ اجتماعی ایران از طرف دیگر است، جواب مثبت است»
پیام مسعود رجوی در اولین سالگرد شهادت اشرف رجوی و موسی خیابانی
مسعود رجوی در تاریخ ۱۹بهمن ۶۱در اولین سالگرد حماسه ۱۹بهمن ۶۰ پیامی فرستاد که بخشی از آن در اینجا درج شده است:
«با سرفرازی و خشنودی انقلابی اعلام میکنم که تا این تاریخ در قبال هر موسی و هر اشرف و هر آذری که از ما به خاک افتاده، صدها و هزاران اشرف و موسای دیگر از مزار سمبل و سردارشان که همانا سینه و دامان خلق است جوانه زده و سرسبز و بالنده و رویان در جنگل مقاومت ملت ایران قد میکشند. اگرچه تا آنجا که به شخص موسی و اشرف مربوط میشود:
ای دریغا صبح ظلمت سوز من ای دریغا نور روزافزون من
ای دریغا مرغ خوش پرواز من زانتها بپریده تا آغاز من
این سخن پایان ندارد هین بتاز سوی آن دو یار پاک پاکباز
تلگراف مسئول مسعود رجوی به ایندیرا گاندی
مسعود رجوی در تاریخ ۱۳ اسفند ۶۱طی تلگرامی به ایندیرا گاندی رئیس هفتمین کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد، مقاومت ایران را بخش جداییناپذیر نهضت عدم تعهد دانست و نوشت:
«شورای ملی مقاومت ایران که با برخورداری از حمایت اکثریت قاطع مردم ایران، و عضویت احزاب، سازمانها و شخصیتهای مردمی، استقلال طلب سراسر کشور، تنها آلترناتیو دموکراتیک و مردمی برای رژیم نامشروع خمینی در ایران را نمایندگی میکند، بدینوسیله به اطلاع شما و هفتمین کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد میرساند، که نمایندگان رژیم خمینی واجد هیچگونه مشروعیت و صلاحیت نمایندگی از جانب ملت ایران نیستند».
مسعود رجوی از این کنفرانس خواستار اخراج نمایندگان رژیم خمینی از سازمان کشورهای غیرمتعهد شد و خواست که مفاد تلگرام به اطلاع تمامی هیأتهای شرکت کننده در کنفرانس رسانده شود.
مسعود رجوی ـ طرح صلح شورای ملی مقاومت
در آخرین روز تابستان ۱۳۵۹ با تهاجم هوایی عراق جنگی آغاز شد که ۲میلیون کشته و معلول داشت، ۵۰شهر ویران شد، ۴میلیون آواره گشتند و بیش از هزار میلیارد دلار خسارت بهجا گذاشت. جنگی خمینی زمینهساز و منتظرش بود تا در پوش آن هر صدای مخالفی را در نطقه خفه کند.
خمینی ۵ماه قبل، در تاریخ ۱۹فروردین ۵۹ ضمن فرمان جهاد به مردم عراق برای سرنگون کردن رژیم صدام حسین به ارتش تحتامرش فراخوان داد و در همان ایام با تلاش برای ترور وزیر خارجه عراق و دخالتهای مرزی زمینههای حمله را فراهم کرد و آن را یک نعمت الهی نامید.
با شروع جنگ، نیروهای مجاهدین برای اخراج اشغالگر و تهاجم خارجی به میدان جنگ شتافته و با ممانعت و مزاحمت و آزار و دستگیری از جانب پاسداران روبهرو شدند. در این میان تعدادی در جبهه بهشهادت رسیدند و تعدادی دستگیر شدند. اسیرانی که پس از ۸سال تحمل زندان و شکنجه در زندانهای اهواز و اوین و گوهردشت، در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ حلقآویز شدند.
در خرداد ۱۳۶۱ با آزاد خرمشهر نیروهای عراقی به پشت مرزهای شناخته شده بینالمللی عقبنشینی کرده و دولت عراق خواهان آتشبس شد. از این تاریخ مجاهدین ادامه جنگ را نامشروع دانستند. مجمع عمومی ملل متّحد، در روز ۲۲اکتبر۱۹۸۲(۳۰مهر۶۱)، قطعنامهیی را مبنی بر آتشبس فوری جنگ بین ایران و عراق و عقبنشینی نیروها تا مرزهای بینالمللی به تصویب رساند، اما خمینی که جنگ را سرپوش بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اهرمی برای سرکوب و اختناق ساخته بود، نپذیرفت.
هفت ماه پس از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران در روز ۱۹دیماه ۱۳۶۱، مسعود رجوی با طارق عزیز نایب نخستوزیر عراق در اور سور اواز بیانیهیی را که به بیانیه صلح مشهور شد، امضاء کرد. مفاد این بیانیه «بر استقرار صلح عادلانه و حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات دو کشور از طریق مذاکرات مستقیم بر اساس تمامیت ارضی، استقلال کامل، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، احترام به اراده آزاد دو ملت ایران و عراق، روابط حسن همجواری و همکاری متقابل در خدمت آزادی، صلح و ترقی و ثبات منطقه» تأکید کرده بود.
مسعود رجوی ـ طرح صلح شورای ملی مقاومت
دو ماه بعد از ابتکار مسعود رجوی و ملاقات صلح، شورای ملی مقاومت در ۲۲اسفند ۱۳۶۱ طرح صلحی را به اتفاق آراء به تصویب رساند که «قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر و مرزهای زمینی و رودخانهای مندرج در این قرارداد را مبنی صلح عادلانه و پایدار اعلام» میکرد.
مهدی ابریشمچی در تشریح علت مخالف خمینی با آتشبس میگوید:
رژیم آخوندی از همان لحظه روی کارآمدنش، در پی جنگ خارجی بود و هنوز هم این خواستهاش، ادامه دارد. چرا که رژیم این جنگ را برای سرپوش سرکوب داخلی میخواست و اینکه بتواند سرکوب را ادامه دهد. هیچ چاره دیگری هم نداشت و تجارب کافی هم از رژیم سلطنتی گرفته بود. البته رژیمهای دیکتاتوری همیشه همینطور هستند. چرا که وقتی رژیمی به مردم متکی نیست، باید به سرکوب متکی باشد.
مسعود رجوی نیز علت اصرار خمینی در ادامه جنگ را اینگونه توضیح میدهد:
«در مورد ادامه جنگ با عراق، آخر کدام رژیمی میآید مسأله جنگ را (در حالی که چنین دشمن داخلی هم دارد) اینقدر طولانی میکند؟ مگر عقلش کم شده؟ مگر نیست که هر آدم عاقلی ترجیح میدهد در یک جبهه بجنگد تا در دوجبهه؟ خوب، پس چرا نباید رژیم هر چه زودتر مسأله جنگ با عراق را فیصله میداد تا بیشتر به ما بپردازد؟ مگر در صلح و سازش و حتی وطنفروشی و خیانت، دست خمینی بسته بود؟ مگر صد بار وطنفروشتر از شاه نیست؟ مگر از قرارداد گروگانها گرفته تا قیمت نفت، خمینی حد و مرزی در خیانت میشناسد؟ وانگهی مگر بهطور غریزی و حسی هم شده، منافع خودش را نمیفهمد؟»
مسعود رجوی با اثبات اینکه مسأله خمینی صلح نیست و از جنگ اهداف دیگری را دنبال میکند افزود:
«اما مسألهٔ خمینی اینها نیست. مسأله اصلی او این است که بایستی برای ترور و برای کشتار و اختناق داخلی و سرکوب ما، بهانهٔ اجتماعی و سیاسی بتراشد و لذا از جنگ خارجی استقبال میکند. یعنی ترور و خفقان و کشتار را بایستی با کشتار و ویرانی و خرابی بیشتر در مرزها، برای بقاء سلطهٔ ننگین خودش، استمرار بدهد والا در حکومت نخواهد ماند. والا نخواهد توانست شما را ستون پنجم و عامل امپریالیسم و امثالهم خطاب کند».
به همین علت مسعود رجوی با برافراشتن پرچم صلح یک کارزار بزرگ بینالمللی علیه سیاست جنگطلبی خمینی به راه انداخت. اما در اینجا هم متوقف نشد و با عزیمت به عراق و پذیرفتن هزار مارک و تهمت و شیطانسازی وارد میدان شد.
مسعود رجوی در ضرورت جنگیدن برای صلح و گام برداشتن در این مسیر گفت:
«هر آنکس که بهراستی از جنگ و سرکوب و کشتار متنفر است، هر آنکس که وطنش را و مردم میهنش را دوست دارد و مدعی خدمت به آنهاست و هر آنکس که در قبال ایران و ایرانیان و در قبال صلح و آزادی و در قبال هزاران هزار اطفال یتیم و زنان بیوه و خانوادههای داغدار و آواره احساس مسئولیت میکند، ابتدا باید از کرسی جنت مکانی به زیر بیاید. باید که خطر کند. باید که چاره عملی و واقعی بیندیشد. آن رهبری و آن نیروی سیاسی که در مقابل تضادها و مسائل مشخص، از ارائهٔ راهحلهای مشخص عاجز است، به طرز دردناکی محکوم به خفت و شکست است.
تاریخ هیچگاه نسبت به آنهایی که در برابر بلایا و مصیبتهای سیاسی و اجتماعی، دست روی دست میگذارند یا دست در جیب میکنند و فیلسوفانه نظاره میفرمایند و یا فقط از آنها که در کشش و کوششند، بل میگیرند، مهربان نیست. تاریخ جدیست و این پا و آن پا نمیکند. تنها به آه و افسوس از جنایات خمینی یا سر تکان دادن در برابر رقم شگفتیآفرین کشتهها و مجروحان جنگ قانع نیست!... »
مسعود رجوی در بخش دیگر به روشهای پراتیک و کنار گذاشتن محاسبات بازاری و کاسبکارانه و نترسیدن از تهمتهای خمینی ساخته اشاره کرد و گفت:
«باید برای برخورد با مسائل جنگ و اختناق، راهحلها و روشها و تاکتیکها و استراتژی مشخص داشت.
اگه جنگ ضدمردمی است، باید جلوی آن ایستاد! به هرقیمت! مجاهدین، این کار را کردند و از هیچ تهمت و افترایی هم نترسیدند!» (جعبه سیاه جنگ ایران و عراق)
سرانجام پس از تشکیل ارتش آزادیبخش و یک صد رشته عملیات و فتح شهر مهران توسط مجاهدین خمینی جامزهر آتشبس را سرکشید و جنگی که تمام سرمایه و امکانات مردم و کشور را با نابودی کشاند و میرفت تا آخرین خشت و خانه میهن را نابود کند به همت و ارادهٔ مسعود رجوی پایان یافت و خمینی پذیرش آن را تلختر از زهر نامید.
مسعود رجوی و انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین
پس از جمعبندی ۳ساله مقاومت در سال ۱۳۶۳ یک سؤال اساسی مطرح شد. سؤالی که راه به شناسایی یک حفره ایدئولوژیک و حلقه مفقوده در تشکیلات برد و کشف آن آغاز یک جهش و تحول بزرگ سیاسی و ایدئولوژیک در درون سازمان شد.
سؤال این بود: آیا رده تشکیلاتی و سازمانی زنان در سازمان مجاهدین با میزان مسئولیتپذیری و قیمتی که در این مسیر پرداختهاند همخوان است؟
جواب منفی بود. مجاهدین در همین جمعبندی به این نتیجه رسیدند که این نابرابری آثار خودبخودی و شائبههای مردسالاری است که اینچنین نمود پیدا کرده است. مجاهدین معتقد بودند با توجه به اینکه خصلت اصلی و بارز جمهوری اسلامی و اندیشه خمینی «زن ستیزی» است، آنها باید در این رابطه در نقطه مقابل قرار داشته و هیچوجه اشتراکی با وی نداشته باشند.
از سویی مرکزیت مجاهدین به این نتیجه رسید که این مشکل تنها با ارتقاء رده تشکیلاتی برخی از زنان در این سازمان برطرف نخواهد شد و معتقد بودند زنان باید به مدار رهبری در این سازمان راه یابند.
در آن زمان مسعود رجوی مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران بود و در همین راستا مریم رجوی بهعنوان یکی از نمونههای برجسته و شاخصههای روشن در میان زنان مجاهد در این سازمان بهعنوان همردیف مسئول اول انتخاب شد.
این مقدمه انقلابی بود که مسعود رجوی آن را شورشی علیه نظام مردسالار و استبداد مذهبی نامید.
مسعود رجوی هدف غایی انقلاب را رهایی از دوگانگی انسان در نظام فکری جنسیت و تمرکز قوا در مسیر پیکار با دشمن ضدبشری دانست و در همان ایام زمان را بهترین گواه صحتوسقم انقلاب دانست.
مسعود رجوی در مراسم ۳۰خرداد سال ۶۴ ضمن برشمردن شمهای از آثار انقلاب ایدئولوژیک گفت:
«اینها شمهای از آثار درون تشکیلاتی این انقلاب ایدئولوژیک بود، که در اطلاعیهٔ شورای مرکزی هم به آنها اشاره شده است. بهلحاظ منطقی هم اگر کسی مؤثر را نمیبیند، باید بتواند از اثرها پی به مؤثر ببرد. مؤثر، انقلاب و جهش ایدئولوژیکی است و اثر هم به اختصار گفته شده، اگر مؤثر فاسد میبود، بخدا محال بود که اثرش پاک و طیب باشد. همه جا را آلوده میکرد. همه جا را پر فضیحت میکرد. اما آثار بیرون تشکیلاتی این انقلاب در مبارزه با خمینی ظاهر میشود.»
البته تجربه سالهای بعد بهروشنی نشان داد که برخلاف انتظار و آرزوی دشمن، انقلاب ایدئولوژیک نه تنها موجب گسست و فروپاشی سازمان و رزمآوران ارتش آزادیبخش نشد، بلکه همانطور که مسعود رجوی گفت «آثار بیرونی تشکیلاتی این انقلاب در مبارزه با خمینی ظاهر شد» در کنفرانس بینالمللی روز جهانی زن.
نزدیک به سهدهه بعد از آن تاریخ، مریم رجوی در کنفرانس بینالمللی روز جهانی زن، ضرورت و مفهوم انقلاب ایدئولوژیک را برای زنان و سایر مهمانان و شرکت کنندگان تشریح کرد و ضمن یادآوری شرایط طاقتفرسای ابتدای دهه شصت، در زمانی که دیو خمینی تنوره میکشید، گفت:
دو راه در مقابل ما بود:
یکی اینکه در برابر تعادلقوای بهشدت نابرابر سرخم کنیم که معنیش دست کشیدن از مبارزه و دادن امکان بقای تاریخی به رژیم بود.
و راه دیگر، پایداری و مقاومت در مقابل این تعادل نابرابر از طریق انقلاب و دگرگونی.
انقلابی که بتواند انرژی بیکرانی از زنان و مردان آزاد کند و نبرد را برای سرنگونی فاشیسم دینی گسترش دهد.
و ما راه دوم را برگزیدیم که البته راهی بس دشوار بود.
مسعود رجوی، مفهوم این دگرگونی را مرزبندی با دنیای آخوندی و ارتجاع توصیف کرده و تصریح میکند که هدف آن «کنار زدن عامل استثمار جنسی است که سمبلش ملایان و پاسداران آنها هستند».
همین اندیشه بود که راه مبارزات برابری طلبانه زنان را هموار کرد. من از جنبشی صحبت میکنم که در دهه ۶۰ از پیشرفتهترین مناسبات بین زن و مرد در درون خود برخوردار بود. با این حال زنان بهرغم حضور فعالشان در مقاومت، هنوز تا برابری کامل و رهبری جنبش فاصله زیادی داشتند. این انقلاب برای پر کردن همین فاصله و آزاد کردن انرژیهای انسانی بود.
مجاهدین به این کشف مهم رسیدند که اگر بخواهند در مقابل استبداد مذهبی بایستند، باید با نظام مردسالار و ارتجاعی مبارزه کنند یعنی با ایدئولوژی جنسیت.
انقلاب ایدئولوژیک، نشأت گرفته از دیدگاه انسانشناسانه مجاهدین است که سراپا با دیدگاه ارتجاع خمینی متضاد است.
در این دیدگاه، انسانها، مرد یا زن به دنیا میآیند و از نظر فیزیولوژیک متفاوتند، اما از نظر انسانی برابر هستند.
اما در ایدئولوژی جنسیت اصالت با برتری جنس مرد بر زن است. و این نظرگاهی است ساخته تاریخ و فرهنگ ستم و بهره کشی که عامل به بند کشیدن زن و مرد و کل جامعه است.
بنابراین ایدئولوژی جنسیت، غریزه آدمی نیست، جنس و طبیعت زن و مرد نیست؛ بلکه رفتار، ذهنیت و فرهنگی است که ساخته ستم و بهرهکشی است... در این ایدئولوژی، همچنین، زنان، تحت سلطه بودن و اتکا به مردان و درجه دو بودن خود را منطقی و طبیعی میدانند.
در نتیجه زن، خصلتی جدا از انسانیتش مییابد. خصلت شیئی که با فایده کالاییاش برای دیگران سنجیده میشود. به عبارت دیگر، زن نیز در اسارت همین نگرشی است که به خودش دارد.
آنچنان که سیمون دوبوار گفته است: «زنان، زنزاده نمیشوند، بلکه به زن تبدیل میشوند».
در حقیقت، رابطه زن و مرد از طبیعت انسانی آنها اکیداً فاصله میگیرد.
یعنی، نه زن خود را انسانی برابر میبیند نه مرد زن را انسانی برابر میداند.
حاصل این نگرش، اصالت دادن به ویژگیهای ژنتیک و موروثی انسان است. مانند جنس، شکل، ملیت، نژاد و زبان و این یعنی پذیرش یک سرنوشت کور. در حالی که در نظرگاه ما انسانیت و شخصیت انسان را، انتخاب و عمل خودش میسازد.
هرگاه انسان قادر شود این ساخت اجتماعی و تاریخی را کنار بزند، آزادی بهمعنی حقیقی آن، برای همه،اعم از زن و مرد فراهم میشود.
ما تشخیص دادیم که ایدئولوژی جنسیت یعنی همان نظرگاه ارتجاعی آخوندی به انسان، مانع بارز شدن تواناییهای انسان است.
وقتی که این مانع در نتیجه یک مبارزه جمعی و طولانی در جنبش ما کنار زده شد، زنان به جای کنش پذیری و مسئولیتگریزی، مسئولیتپذیر شده و در سراسر جنبش کلیدیترین نقشها را برعهده گرفتند و بعد از آن مردان نیز توانستند بینش و درک ارتجاعی از زن را از خود دور سازند و در عمل، مدافع آرمان برابری شوند.
بله؛ این زنان هستند که باید ابتدا، قیمت آزادی و رهایی و باور به خود را بپردازند و بعد از این است که راه برای تغییر و رهایی مردان باز میشود. آری؛ شورش علیه این اندیشه ارتجاعی و شورش علیه این قید و بند برده ساز بود که مانند تبدیل ماده به انرژی با قانون E=MC۲ انرژی انسانی جوشانی را از درون این جنبش آزاد کرد که منشأ پایداری آنها در مقابل رژیم ضدبشری و دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران است.
این پروسه که بزرگترین تجربه زندگی من است، دیدگاه من نسبت به انسان را در صحنه عمل ثابت کرد. یعنی که همه افراد توانایی احیای جو هر انسانی خود را دارند. و در من امید و ایمان به تغییر انسان را صدچندان کرد.
تجلی این دیدگاه در مورد انسان، شعارِ «میتوان و باید» است. یعنی انسان باید آن شود که میتوانسته باشد. و در انسان دریایی از تواناییهاست که میتواند هر غیرممکنی را محقق کند». (کنفرانس بینالمللی روز جهانی زن ـ توضیح درباره انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین ـ۲۰اسفند ۱۳۹۱)
پرواز مسعود رجوی از فرانسه به عراق
در روز ۱۷خرداد سال ۱۳۶۵ مسعود رجوی در سفری تاریخساز از فرانسه به عراق رفت. هواپیمای حامل مسعود رجوی که چند سرنشین بیشتر نداشت فرودگاه اورو در پاریس را به مقصد بغداد ترک کرد. این پرواز پس از یک سلسله حوادث ۱۰روزه رخ داد.
در بیانیه شورای ملی مقاومت در این رابطه آمده است:
«شورای ملی مقاومت با اشاره به توطئههای پنهان و آشکار رژیم خمینی و حامیان بینالمللیاش که با استفاده از آلتدستهای «ایرانی» خود، علیه مقاومت حقطلبانه و خونین مردم ایران انجام میشود، و با اشاره به شیوههای رایج رژیم خمینی «از جمله گروگانگیری و شانتاژ سیاسی برای فلج کردن جنبش» مقاومت آمده است: «در واقع آنچه شورای ملی مقاومت را برای دشمنان رهایی ایران غیرقابلتحمل میکند، وفاداری شورا به اصل استقلال و سرسختی و پافشاریش در دفاع از این آرمان والاست. نظربه همه این ملاحظات، برای خنثیکردن توطئههای دشمن از یکسو و پاسخگویی به الزامهای مرحله جدید تدارک قیام از سویدیگر، محل اقامت آقای مسعود رجوی مسئول شورا، از اروپا به خاک کشور عراق منتقل میشود».
۱۳فروردین همان سال بمبی در چند صد متری اقامتگاه مسعود رجوی منفجر شد. در روز ۲۶فروردین، روزنامه اطلاعات در ایران خطاب بهدولت فرانسه تصریح نمود:
«اگر فرانسویها میخواهند در رابطه با ایران تجدیدنظر کنند، پایگاههای منافقین را برچینند. چرا فرانسویها اسیر آمریکاییها بشوند؟ شما منافقین را از کشورتان اخراج کنید، آمریکا خودش میداند آنها را کجا ببرد، بختیار و بنیصدر مال شما؛ در چنین صورتی است که مردم ما باور خواهند کرد که فرانسه یک کشور دوست است».
عملیات تروریستی علیه مسعود رجوی در فرانسه
پیش از سفر مسعود رجوی به عراق، حاکمیت آخوندی یک کارزار فشار روی دولت فرانسه بهدلیل اقامت مسعود رجوی در این کشور را آغاز کرده بود. همچنین تلاشهایی برای انجام عملیات تروریستی در این کشور علیه جان مسعود رجوی صورت گرفت. در روز ۲۶دیماه ۱۳۶۴ هفتهنامه VSD در مقالهیی تحت عنوان «تهران خواستههایش را افزایش میدهد، بهای هولانگیز گروگانهای فرانسوی در لبنان» نوشت:
«فعالیتهای سیاسی تبعیدیان محدود خواهد شد و حتی برخی از آنها قربانی خواهند گردید. بهعنوان مثال، مسعود رجوی، رهبر مجاهدین خلق، که تا بهحال توسط دو اسکادران ژاندارم در محل اقامتش در اورسوراواز حفاظتشدهاست، این خطر وجود دارد که یکی از نخستین کسانی باشد که بدون دفاع میماند».
در سال ۲۰۰۰ کتابی پرفروش به نام «جاسوس خدا» در فرانسه توسط «پاتریک راپیه» نویسنده و سردبیر هفتهنامه فرانسوی ژورنال دودیمانش با همکاری دو مأمور سرویس ضدجاسوسی فرانسه منتشر شد. در این کتاب ماجرای دست داشتن آخوندها را در چند عملیات تروریستی در پاریس در سالهای ۱۹۸۵و ۱۹۸۶ با ذکر جزئیات افشا کرد. در این کتاب علاوه بر آن پرده از یک طرح تروریستی علیه شخص مسعود رجوی برداشته شد. همچنین رولان ژاکار، نویسنده فرانسوی در کتابش به نام «قاتلان بدون مرزـ چاپ ۱۹۸۵ در پاریس» از دیگر طرحهای تروریستی دیکتاتوری ولایت فقیه برای از میان برداشتن مسعود رجوی خبر داد.
در چنین شرایطی بود که مسعود رجوی به گفته شورای ملی مقاومت برای خنثی کردن این طرحها و از طرفی برای سازمان دادن به بخش بزرگی از نیروهای نظامی مجاهدین که در مرزهای ایران و عراق حضور داشتند، تصمیم گرفت به این کشور نقل مکان کند.
سازمان مجاهدین قصد خود برای این سفر را به دولت فرانسه اطلاع دادند. اما دولت فرانسه بدلایل نامشخصی آن را نپذیرفت. دولت فرانسه همچنین یک کشور ثالث را به مسعود رجوی معرفی کرد که مورد موافقت مجاهدین قرار نگرفت.
ملاقات مسعود رجوی با فرستاده پادشاه مراکش
در اثنای مذاکرات سازمان مجاهدین خلق با دولت فرانسه بر سر نقل مکان مسعود رجوی به عراق، نیمهشب فرستادهای از طرف حسن دوم، پادشاه مراکش به اقامتگاه مسعود رجوی مراجعه کرد. او از طرف حسن دوم، پادشاه مراکش پیامی برای مسعود رجوی داشت. فرستاده حسن دوم در این دیدار از مسعود رجوی دعوت کرد که بهعنوان مهمان ویژه به آن کشور سفر کند. این دعوت از طرف سازمان مجاهدین مورد قبول قرار نگرفت.
مسعود رجوی و درخواست سفر به سوئیس
پس از آن که دولت فرانسه با سفر مسعود رجوی به عراق مخالفت کرد او در نامهیی به دولت فرانسه اطلاع داد که با استفاده از حقوق قانونی خود قصد دارد به خانه برادر خود دکتر کاظم رجوی در سوئیس برود. از طرفی پیش از این حزب سوسیالیست سوئیس نیز مسعود رجوی را برای دیدار به این کشور دعوت کرده بود. دولت فرانسه موافقت خود با این سفر را اعلام کرد و همآهنگیها با حضور سفیر سوئیس در فرانسه انجام شد. با این همه ۴۸ساعت پیش از حرکت، استاندار والدواز فرانسه با چندین ماشین اسکورت و اسکورت موتوری به محل اقامت مسعود رجوی آمد و اطلاع داد آقای رجوی هماکنون باید بلادرنگ برای امر بسیار مهمی در دفتر وزیر کشور حضور بههم برساند. مسعود رجوی برای ملاقات با وزیر کشور حرکت کرد و در آنجا به وی اطلاع داده شد که حاکمیت آخوندی قصد دارد در سوئیس او را از طریق فشار بر روی انترپل دستگیر و به ایران استرداد کند. به این ترتیب سفر مسعود رجوی به خانه برادرش نیز ملغی شد.
پرواز مسعود رجوی به عراق
پس از الغای سفر مسعود رجوی به سوئیس سرانجام دولت فرانسه با سفر او به عراق موافقت کرد. او در روز ۱۷خرداد ۱۳۶۵ با یک پرواز اختصاصی پاریس را به مقصد بغداد ترک کرد.
قسمتی از پیام مسعود رجوی قبل از سفر به عراق:
«من فردا از اینجا، از فرانسه، خواهم رفت. البته این سفری است فوقالعاده خطیر و سرنوشتساز، پر از خطر، خطرهای مختلف. قرار بود ۷ـ ۸ـ۱۰روز پیش بروم. اما نشد، یعنی نگذاشتند. چند روزی خودم را به مثابه گروگانی یافته بودم اما بههرحال فردا خواهم رفت. اگر بپرسید برای چه میروی، در یک کلام میگویم که برفروزم آتشها بر کوهستانها».
مسعود رجوی از فرودگاه بغداد مستقیماً به زیارت کربلا و نجف رفت. او در آنجا نیز طی پیامی خود را پناهنده امام حسین اعلام کرد.
آثار عزیمت مسعود رجوی از فرانسه به عراق
عزیمت مسعود رجوی از فرانسه به عراق زمینهساز تأسیس ارتش آزادیبخش و شکستن طلسم جنگطلبی خمینی شد. تنها دو سال بعد از پرواز صلح و آزادی ماشین جنگی رژیم درهم شکست، خمینی جامزهر آتشبس را سرکشید و سال بعد نیز خود در اثر آن رهسپار گورستان گردید.
مسعود رجوی و تأسیس ارتش آزادیبخش ـ پاسخی به رؤیای مصدق
امروزه ضرورت وجود ارتشی به نام ارتش آزادیبخش ملی ایران، در جنگ با رژیم ولایت فقیه بر هیچ ایرانی شرافتمند پوشیده نیست اما این ارتش چرا تشکیل شد؟
شاید همه چیز به آن یادداشت کوتاهی برگردد که پیشوای ملی ایران، دکتر محمد مصدق بر حاشیه کتاب «الجزایر و مردان مجاهد»، نوشته بود:
«باری، حرف زیاد است و مستمعِ به تمام معنی فداکار کم. چه میشود کرد، بلکه خدا بخواهد که این نقیصه در ما رفع شود و ما هم بتوانیم بگوییم مملکت و وطنی داریم و در راه آزادی و استقلال آن، از همه چیز میگذریم».
مسعود رجوی ضرورت بنیانگذاری این ارتش را در جریان گذار خونبار از خلال یک مبارزه سیاسی بهاصطلاح مسالمتآمیزِ دو و نیم ساله، با تقدیم بیش از ۵۰شهید، و نیز پیش از آن ـ همانطور که اشاره شد ـ با تمام وجود، حس کرده بود.
بنیانگذاری این ارتش از سوی مسعود رجوی در حقیقت جواب به رژیمی بود که هرگز تظاهرات مسالمتآمیز را بر نتابید و هر حرکت مردمی را به خون کشید. ارتش آزادی نه تنها بر پایهٔ تجارب ۶سال مبارزه مسلحانه انقلابی بنا شد، بلکه برآیند تمامی آرزوهای سرکوب شده مردم ایران در بیش از یکصد سال اخیر است. ارتشی که حاصل تمامی حماسههای ایرانیان از رزم ستارخان و میرزا، تا خیابانی و پسیان، و از مصدق و فاطمی تا حنیفنژاد و دیگر سرداران پاکباز مبارزه مسلحانه همچون پاک نژاد و پویان است.
اعلام تأسیس ارتش آزادیبخش ملی از سوی مسعود رجوی
در ۳۰خرداد۱۳۶۶ مسعود رجوی طی یک اطلاعیهٔ رسمی، تأسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران را اعلام نمود.
در بخشی از این اطلاعیه چنین آمده است:
«تأسیس ارتش آزادیبخش ملی بهمثابه بازوی استوار و پراقتدار خلق از دیرباز در صدر آرزوهای عموم وطندوستان و آزادیخواهان این مرز و بوم و همه مشتاقان استقلال بوده و کمبود آن یکی از مهمترین حلقههای مفقود در تاریخ جنبشهای رهائیبخش مردم ایران در دوران معاصر است. از مجاهدان آزادیستان صدر مشروطه تا مصدق فقید پیشوای نهضت ضداستعماری مردم ایران تنها بدینوسیله میتوانستند از سلطه مجدد دشمنان آزادی و استقلال میهن ممانعت نموده و پیروزی پایدار ملت را تضمین کنند. اگر مبارزات مسلحانه انقلابی بر ضددیکتاتوری دستنشانده شاه نیز فرصت مییافت به بلوغی در حد یک ارتش رهائیبخش ملی و مردمی نایل شود، خمینی دجال و ضدبشر هرگز نمیتوانست بر امواج انقلاب ضدسلطنتی سوار شده و رهبری آن را به سرقت ببرد».
مسعود رجوی ـ تأسیس ارتش آزادبیخش ملی ایران
ارتش آزادیبخش و سلسله عملیات آن
آمارِ عملیات گردانهای ارتش تازه تأسیس آزادیبخش ملی ایران، تا پاییز ۶۶ به بیش از یکصد رشته عملیات رسید.
از پاییز ۶۶ تیپهای رزمی ارتش آزادیبخش شکل گرفته و جانشین گردانهای قبلی شدند. ارتش آزادیبخش به سرعت در حال گسترش بود. نقطه اوج عملیات تیپها، آذرماه ۶۶ بود: ۵عملیات پیروزمند طی ۱۰روز. به این ترتیب، قوای دشمن در تمامی طول نوار مرزی ۱۳۰۰کیلومتری، آماج حملات غافلگیرانه ارتش آزادیبخش قرار گرفتند.
ارتش آزادیبخش در مسیر تکامل و ارتقا خود، شاهد دو تحول مهم بود. یکی تأسیس یکانهای رزمی زنان رزمنده و دیگری تأسیس یکانهای زرهی. این هر دو، تقریباً همزمان با هم در سال ۱۳۶۷ روی داد. البته پیش از آن هم زنان مجاهد خلق در سمتهای فرماندهی و ستادی ارتش آزادیبخش حضور داشتند، اما تأسیس یکانهای رزمی زنان، که آنان را در ابعاد بزرگ، وارد سازمان رزم میکرد، فراتر از یک تحول و یک جهش در ارتش آزادیبخش، بر فرضیه موهوم و ارتجاعی ضعیف زن، مهر ابطال قطعی زد و افقهای نوینی را نه فقط پیشِ روی زنان ایران و زنان مسلمان، بلکه زنان تمامی جهان گشود.
این دو تحول مهم، شرایطی را ایجاد میکرد تا ارتش آزادیبخش آمادهٔ کارزاری عظیم شود. عملیاتی که ضربه آن، بر ماشین جنگی خمینی و حتی تمامی پیکره نظام او، وارد آمد.
در عملیات بزرگ آفتاب که فروردین۶۷ انجام شد، دو تیپ جدید زنان و همچنین یکانهای جدید زرهی وارد نبرد شدند. این اولین نبردی بود که تحت فرماندهی مستقیم فرمانده کل ارتش آزادیبخش انجام شد. در این عملیات ۹گردان زبده لشگر ۷۷خراساًن، به کلی منهدم شدند و ۵۰۸تن نیز خود را تسلیم رزمندگان آزادی کردند.
ارتش آزادی در تاریخ ۲۸خرداد ۶۷ و در عملیات بزرگ چلچراغ در منطقه عمومی مهران، لشگر ۱۶زرهی قزوین و لشگر ۱۱سپاه پاسداران را همراه با یک گردان کامل کاتیوشا و چندین گردان کمکی یکانهای تکاور خمینی تار و مار کرد و به دو میلیارد دلار غنایم ذیقیمت جنگی دست یافت.
در این عملیات عظیم، ۱۵۰۰تن از نیروهای تحتامر خمینی، خود را تسلیم رزم آوران آزادی کردند. معتبرترین خبرگزاریهای جهان، متوجه تغییر تعادلقوا بین خمینی و مقاومت و چرخش آن به سود ارتش آزادیبخش ملی ایران شدند.
این عملیات، کمر ماشین جنگی خمینی را در هم شکست. دجال، بیدرنگ جامزهر آتشبس را سرکشید و ارتش آزادیبخش ملی ایران به یکی از دو هدف تعیین شده خود که پایان دادن به جنگ خانمانسوزِ خمینی بود، رسید.
این، یک دستاورد بزرگ تاریخی برای مردم و مقاومتشان بود.
پس از مرگ خمینی و سالها بعد، نزدیکان وی به زبانهای گوناگون اعتراف کردند که ضربه ارتش آزادییخش ملی ایران به فرماندهی مسعود رجوی به خمینی در قطع جنگ ضدمیهنی، عامل اصلی سرکشیدن جامزهر آتشبس از سوی خمینی و نهایتاً مهمترین عامل مرگ شیطان جماران بود.
مسعود رجوی و تصمیم برای عملیات فروغ جاویدان
خمینی که طی ۸سال، صلح را به منزله دفن رژیم و جنگ را نعمت الهی توصیف میکرد و بارها گفته بود که تا خراب شدن آخرین خانه در تهران به جنگ ادامه خواهد داد، ناگهان با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در ۲۷تیر۶۷ به آتشبس تن داد. خمینی در ۲۹تیر پذیرش آتشبس را به نوشیدن «جامزهر» تعبیر کرد اما دلیل پذیرش آتشبس را نگفت.
او همزمان با اوجگیری عملیات مرزی ارتش آزادیبخش و بالغ شدن آن بهعملیات آفتاب و نیز چلچراغ (عملیات فتح شهر مهران)، از ترس سرنگونی تن به آتشبس داد. خمینی با این اقدام بر آن بود ارتش آزادیبخش ملی را قفل کند و چنین جلوه دهد که مقاومتی برای سرنگونی رژیمش وجود ندارد و هر چه هست در چارچوب جنگ رژیم با عراق خلاصه میشود و بس. در مقابل، ارتش آزادیبخش ملی به فرماندهی مسعود رجوی میبایست دست به کاری میزد که با قویترین صدا و رساترین پیام، نیرنگ دشمن را درهم بشکند و نشان دهد که آنچه اصالت دارد، مقاومت و جنگ سازشناپذیر مردم ایران و ارتش آزادیبخش ملی ایران با رژیم خمینی است و تا سرنگونی این رژیم ضدبشری ادامه دارد.
در آن شرایط خطیر ارتش آزادیبخش ملی یا باید مات میشد و با دستاویز قرار دادن مسائلی مانند پیچیدگی شرایط و عدم آمادگی و…، دست روی دست میگذاشت و یا با قاطعیتی بیمانند و جسارتی فوق تصور، دفتر حسابهای ارتجاعیـ استعماری را در هم میپیچید و بساط تازه پهنشده خمینی را با همه کاسه و کوزههای آن بر سر همین رژیم ضدبشری خراب مینمود. در چنین شرایطی مسعود رجوی با تصمیمگیری برای عملیات کبیر فروغ جاویدان فاصله مابین دو منتهیالیه متفاوت در دو طرف طیف تحولات را در این سرفصل سرنوشتساز با رزم و خون رشیدترین فرزندان ایرانزمین پر نمود و آینده انقلاب نوین ایران را تضمین کرد؛ فاصله بین «نخستین قربانی» و «نخستین برنده»ی استراتژیک در صفحه شطرنج بسیار بغرنج بینالمللی و منطقهیی را.
آری، مقاومت انقلابی به یمن رهبری مسعود رجوی و پاکبازی رزمندگانش، بر توطئههای ارتجاعی و استعماری فائق آمد و راهحل مردمی و انقلابی را در برابر هر تحول مفروض، سرفرازانه بیمه کرد.
صدور فرمان آمادهباش عملیاتی از سوی مسعود رجوی
ارتش آزادی در پی دریافت فرمان آمادهباش از سوی مسعود رجوی در دوشنبه شب ۲۷تیرماه۶۷ بهحالت آمادهباش درآمد و پس از یک هفته کار فشرده و طاقتفرسا برای کسب آمادگی، به عملیات فروغ جاویدان مبادرت کرد. این عملیات چهار روز تمام به درازا کشید و در آن ارتش آزادیبخش با تمامیت رژیم آخوندی روبهرو گردید. ارتش آزادیبخش در عملیات فروغ جاویدان توانست ـ در همان روز اول عملیات ـ شهرهای کرند و اسلامآباد را به تصرف درآورده و تا دروازههای کرمانشاه پیش برود. طبق گزارش نهایی ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش، ۵۵هزار تن از نیروهای زبده خمینی در عملیات فروغ جاویدان از پای درآمدند و ارتش آزادیبخش نیز ۱۳۰۴تن از قهرمانان ملت ایران را به پیشگاه فرشته خونین بال آزادی تقدیم کرد. عکسها، اسامی و مشخصات این قهرمانان در کتاب دوم فروغ جاویدان درج شده است.
عملیات فروغ جاویدان آنچنان لرزه سرنگونی در ارکان رژیم انداخت که بعد از گذشت بیش از نیمقرن، هر ساله در سالگرد آن روضه «مرصاد» میخواند، جشن سرنگون نشدیم و همایش و نمایشگاه برپا میکند.
گزینهیی از صحبتهای مسعود رجوی در نشست توجیه عملیات فروغ جاویدان
مسعود رجوی ـ عملیات فروغ جاویدان
مسعود رجوی در نشست توجیه عملیات فروغ جاویدان سخنان شورانگیزی ایراد کرد؛ از جمله گفت:
«تصمیمگرفتن برای چنین عملیاتی، البته کار سهل و سادهیی نبود. زیرا که میباید تمام دار و ندار را در طبق اخلاص نهاد و به خلق قهرمان ایران تقدیم کرد. بهخصوص که این تصمیمگیری، دارای بالاترین ریسک و خطر نیز هست و باید یکبار دیگر تمامی سازمان، آلترناتیو، ارتش آزادیبخش و همه چیز را مایه گذاشت».
مسعود رجوی در جایی دیگر با تأکید بر این واقعیت که رشیدترین، پاکبازترین، جانانترین، شکوفاترین و آگاهترین فرزندان خلق ایران را بهسادگی پیدا نکرده و باید در این تصمیمگیری تاریخی یک بار دیگر از آنها بگذرد، گفت:
«... بنابراین فقط یک جمله میگویم و میگذرم. نه خطاب به شما، خطاب به خدا، و خطاب به خلق و تاریخ، که بار خدایا، شاهد باش، شاهد باش که تمامی سرمایهمان را که محصول ربع قرن رزم و رنج مستمر هست، تقدیم تو و خلقت کردیم. انک انت السمیع العلیم».
مسعود رجوی ـ کارزار مقابله با قتلعام زندانیان سیاسی
چند روز پس از شروع قتلعام زندانیان سیاسی در مرداد ۶۷ مسعود رجوی در تاریخ ۱۲و ۲۶مرداد، طی نامه و اطلاعیهیی، موضوع اعدامهای جمعی در زندانها و شهرهای مرزی را مطرح کرد و خواستار پیگری و توقف اعدامها شد.
بهدنبال آن در سوم شهریور ۶۷ مسعود رجوی طی نامهیی به دبیرکل مللمتحد نوشت:
آقای پرز دو کوئیلار دبیرکل محترم ملل ـ ژنو
دیکتاتوری قرونوسطایی خمینی که سوابق ننگین آن در نقض حقوقبشر و شکنجه و تیرباران مستمر در هیچکس پوشیده نیست، اخیراً با سوءاستفاده از توجه افکار عمومی به مذاکرات صلح از آنجا که به گفته شخص خمینی صلح را برای تمامیت رژیمش «زهر کشنده» تلقی میکند به دستگیریهای انبوه و اعدام گسترده زندانیان سیاسی مبادرت ورزیده است. در ایام اخیر مسئولان این رژیم نیز بهکرات از ضرورت اعدام بدون محاکمه هواداران مقاومت عادلانه مردم ایران برای صلح و آزادی علناً و رسماً سخن گفتهاند.
مسعود رجوی در ادامه با ارائه آمار و اطلاعات مشخص از قتلعام زندانیان افزود:
بر طبق اطلاعات موثق خمینی چند هفته پیش طی حکمی به خط خودش دستور اعدام زندانیان سیاسی مجاهد خلق را صادر کرده و متعاقباً موج گسترده دستگیریهای سیاسی در شهرهای مختلف ایران که بیش از دههزار نفر را شامل میشود همزمان با اعدامهای دستجمعی زندانیان سیاسی که بسیاری از آنان دوران محکومیتشان پایانیافته، آغاز گردیده است. بهعنوان مثال فقط در روزهای ۲۳-۲۴و ۲۵مردادماه سال ۶۰،هشت جسد از زندانیان سیاسی اعدامشده از زندان اوین تهران به گورستان بهشتزهرا انتقال داده شده و قبل از آن نیز در ۶مرداد ۲۰۰زندانی سیاسی هوادار مجاهدین در سالن مرکزی زندان اوین قتلعام گردیدهاند.
مسعود رجوی در پایان با یادآوری مسئولیت دبیرکل در توقف سریع جنایت خواستار دخالت شخص دبیرکل برای رسیدگی و تلاش برای ممانعت از ادامه جنایت شد و تأکید کرد:
مسئولیت شما در مقام دبیرکل مللمتحد قویاً ایجاب میکند تا هر چه سریعتر هیأتی را برای رسیدگی به موارد یاد شده و بازدید از زندانهای رژیم خمینی و ممانعت از روند شتابان کشتارها در ایران اعزام دارید. نمایندگان مقاومت ایران برای ارائه اطلاعات لازم و همکاری با هیأت شما آمادگی دارند.
مسعود رجوی ـ مسئول شورای ملی مقاومت ـ ۳/ شهریور / ۶۷
تلگرام مسعود رجوی به دبیرکل مللمتحد برای کشتار زندانیان سیاسی
بهدنبال این اطلاعیه و فراخوان برای شرکت در تحصن و اعتصاب سراسری کشورهای مختلف، یک کارزار بینالمللی برای مقابله با جنایت در زندانهای سراسر کشور تشکیل شد.
مسعود رجوی در چهارم آذر ۶۷ مجدداً برای دبیرکل مللمتحد نوشت:
آقای دبیرکل؛
موج فزایندهٔ اعدامها در ایران به دستور شخص خمینی همچنان ادامه دارد. هماکنون خبر چند هزار اعدام جدید را دریافت کردم. در میان اعدامشدگان اسامی مادران سالخورده، بیماران و بسیاری زندانیان سیاسی که از ۷سال پیش بهاصطلاح محاکمه شده و دوران محکومیت خود را سپری میکردند، بچشم میخورد. همچنین موارد متعددی از کشتار اعضای یک خانواده و بستگان زندانیان و اعضای مقاومت وجود دارد. بسیاری از اعدامشدگان زندانیانی بودهاند که دوران محکومیتشان تمام شده بود و بسیاری دیگر کسانی که بهتازگی دستگیر شده و همچنانکه رئیس قوهٔ قضاییهٔ رژیم رسماًً اعلام کرد، بدون هر گونه محاکمهای حلقآویز یا تیرباران شدهاند. در برخی شهرها زنان زندانی هم در ملأ عام بدار آویخته میشوند.
در حالیکه ملاقات زندانیان از ۴ماه پیش اساساً قطع شده است، هزاران تن از اعضای خانوادههای داغدار هر روز در برابر شکنجهگاههای خمینی در شهرهای مختلف ایران به انتظار مطلعشدن از سرنوشت فرزندان خود صف میکشند.
مسعود رجوی در ادامه همین نامه با اشاره به سکوت و بیعملی ارگانها و مراجع ذیربط بینالمللی در قبال نسلکشی در زندانها افزود:
آیا زمان یک اقدام جدی بینالمللی بهمنظور ممانعت از این خونریزیهای مستمر فرا نرسیده است؟ و آیا وجدان بشریت معاصر یک دفاع مؤثر از میثاق مللمتحد و اعلامیهٔ جهانی حقوقبشر را در مقابل رژیم ضدانسانی خمینی هنوز هم ضروری نمییابد؟
همزمان با بررسی مسألهٔ نقض حقوقبشر در ایران در مجمع عمومی ملل متحد، پیشنهاد میکنم که، با در نظر گرفتن محکومیت مکرر رژیم خمینی از سوی این مجمع در سالهای اخیر، اخراج رژیم خمینی از سازمان مللمتحد بهعنوان یک اقدام عملی در دستور کار قرار گیرد، بهخصوص که طی ۷سال گذشته این رژیم به هیچیک از محکومیتهای بینالمللی وقعی نگذاشته و تقاضاهای مکرر مجامع و هیئتهای بینالمللی را برای بازدید از زندانهایش رد کرده است.
مسعود رجوی ـ مسئول شورای ملی مقاومت ایران ـ ۴/آذر/۱۳۶۷
مسعود رجوی و عبور دادن ارتش آزادیبخش از کورههای مختلف
اما مسعود رجوی، ارتش آزادیبخش ملی را در مسیر رشد و تکامل خود باید در کورههای دیگری عبور میداد. گذار موفقیت آمیز از مقطع آتشبس و بهایی که برای اثبات استقلال خود پرداخت، عملیات کبیر فروغ جاویدان را به سند افتخار و بیمه نامه حیات ارتش تبدیل کرد.
ابتلای بزرگتر اما با اشغال کویت و دو جنگ بزرگ آمریکا و عراق در برابر ارتش آزادیبخش قرار گرفت. فرصتهایی که رژیم کوشید از آنها برای نابودی ارتش آزادیبخش بهرهبرداری کند:
در جنگ اول، رژیم خمینی که با فروپاشی ارتش عراق، راه خود را در این کشور باز میدید، با دهها تیپ و گردان، به سوی قرارگاههای ارتش آزادی سرازیر شد. این در حالی بود که ارتش آزادی از مدتها قبل، زندگی سنگری اتخاذ کرده بود. در حالت پراکندگی بود؛ اما در همان حال در عملیات دفاعی مروارید چنان درسی به رژیم آخوندی داد که سرکرده وقت سپاه، پاسدار محسن رضایی آن را چنین جمعبندی کرد: «ما میخواستیم از دیواری بلندتر از قد خودمان بالا برویم!».
مسعود رجوی و افشای فتنه خاتمی
بعد از شکست سیاست «سردار سازندگی» و پایان دوران رفسنجانی: (۶۸تا ۷۶)، خرداد ۱۳۷۶ با بیرون آمدن آخوند شیاد محمد خاتمی از صندوق و نمایش انتخابات، موج تازهیی از اصلاحات و دود و دم مدرهنمایی بهراه افتاد. نمایشی که با هزینه مزدوران و همت پاسداران سیاسی و لابیهای انگلیسی و آمریکایی باعث انحراف برخی جوانان و مدعیان در داخل و خارج کشور گردید.
مسعود رجوی بلافاصله بعد از اعلام نتیجه نمایش انتخابات طی اطلاعیهیی ضمن افشای نمایش و بنبست رژیم به صراحت تأکید کرد افعی هرگز کبوتر نمیزاید و موضوع اصلاحات در حاکمیت ولایت فقیه سرابی بیش نیست.
مسعود رجوی حضور خاتمی را آغاز بحران جدید ۳سرگی و جامزهر جدید نظام معرفی کرد که خامنهای تلاش میکند از آن بهعنوان جرعه حیات در نظامش استفاده کند.
مسعود رجوی در مراسمی که به مناسب سالروز مقاومت سراسری در ۳۰خرداد تشکیل شده بود، ضمن افشای نقشه رژیم برای خروج از بنبستهای سیاسی و اجتماعی ـ با آخوند خاتمی ـ، به تشریح سابقه و ماهیت شیخ شیاد پرداخت و گفت:
مگر او نبود که میگفت حج «بهترین موقعیت برای حضور انقلاب اسلامی» و «بزرگترین بلندگوی انقلاب اسلامی» است؟ (کیهان، ۱۶مرداد۶۲). مگر نمیگفت که «بههیچروی در برابر ظلم بزرگ [دولت عربستان] آرام نخواهیم نشست و از تمامی جهان اسلام میخواهیم به وظیفه شرعی و تاریخی خود… عمل کنند»؟ (کیهان، ۷مرداد ۶۴). آیا همین فرد نبود که میگفت «جمهوری اسلامی با ایجاد ۳۰پایگاه فرهنگی در ۱۷کشور جهان، هستههای اولیه فرهنگ اسلامی را انتقال داده است» (کیهان، ۸شهریور۶۵). مگر درباره سلمان رشدی تصریح نمیکرد که «باید براساس حکم شرعی حضرت امام خمینی اعدام شود و هیچ راهی برای گریز وی از اجرای این حکم نیست» (کیهان، ۱۶اسفند۶۷) درباره ماهواره مگر نمیگفت که «یکی از روزنهها و منفذهاست برای القای فرهنگ بیگانه» و مگر نمیگفت «ما ویدئو را بهمراتب خطرناکتر از مواد مخدر میدانیم…» (اطلاعات، ۱۹تیر۷۰).
آیا همین فرد نبود که بهعنوان نماینده خمینی روزنامه و مؤسسه کیهان را بهطور نهایی و کامل بهقول خودشان «پاکسازی» یعنی قلع و قمع کرد؟ مگر نمیگفت «هنر و ادبیات در خدمت جنگ» (کیهان، ۲بهمن۶۵)... حالا با توجه به مواضع اعلامشده و عملکرد شناختهشده آخوند خاتمی در مؤسسه کیهان و در مقام وزیر تبلیغات و ارشاد رژیم، چه شده که چنین فردی میانهرو و روشنفکر و طرفدار آزادی و حقوقبشر قلمداد میشود؟ لابد اینها هم از معجزات همان خم رنگرزی است که از بعد از مرگ خمینی شروع بهکار کرده و درازگوش را هم یکشبه آیتالله و ولیفقیه میکند و یک آخوند بساز و بفروش و پاچهورمالیده را هم سردار سازندگی! بههرحال، برعهده رئیسجمهور جدید ارتجاع است که ولو بهاندازه یک قطره آزادی و قانون و حقوقبشر در رژیم ولایت وارد نماید و از اعدام و شکنجه و زندان و قلمشکستن و لبدوختن و دستبریدن و چشم از حدقه درآوردن فقط یکقدم عقب بنشیند، تا ببیند مردم چه بهروز «نظام مقدس جمهوری اسلامی» میآورند… « ۳۰خرداد ۷۶ـ مسعود رجوی »
مسعود رجوی ـ خاتمی و جلاد اوین
یک سال بعد، وقتی در اول شهریور ۷۷ اسدالله لاجوردی جلاد اوین به دست یک جوان ۲۰ساله مجازات شد، آخوند خاتمی عبای سفید اصلاحات را زمین گذاشت و ضمن تعریف و تمجید از سرجلاد اوین، او را فردی دلسوز و خدمتگذار معرفی کرد. مسعود رجوی طی مصاحبهیی، ضمن تشریح وضعیت موجود، آمادگی مردم و ضرورت فدا و جانبازی برای خلاصی از رژیم گفت:
سمبلها و قهرمانهای ملی یک خلق، مثل علیاکبر اکبری، راهحل را نشان میدهند، با نثار خو نشان و هستیشان…
در مورد رزمآوران ارتش آزادیبخش ملی ایران هم همینطور است. رزمآور ارتش آزادی در وجود و عملکرد خود چه چیزی را نشان میدهد؟ او راهحل خلاصی از دست این رژیم و سرنگونی حاکمیتش را که لازمه استقرار آزادی و حاکمیت مردم است، نشان میدهد.
لحظاتی هستند، مقاطعی هستند که همان مردمی که آخوندها فکر میکنند بهطور کامل سرخوردهاند، منفعلند، ازپاافتادهاند، دیگر نفس ندارند؛ بهناگهان، مثل رعد در آسمان بیابر، به خروش میآیند و مثل برق چشمها را خیره میکنند و دشمن و دم و دنبالچههای آن را در همهجا میخکوب مینمایند. دیدید که پاسداران سیاسی رژیم با همه دهاندریدگی و رجالهگری و لئامتی که از خمینی به ارث بردهاند، اینبار چگونه در برابر مجاهدین و در برابر عملیات مقاومت انگشت به دهان ماندند و بهگفته خودشان «آچمز» شدند؟.. استحالهچیها ابتدا فکر میکردند که بهضرب آمار و ارقام تقلبی، و ادعای اینکه ۹۰درصد مردم در انتخابات شرکت کردند، ۳۰میلیون رأی دادند و پشتسرش بهضرب شکنجه، اعدام، سرکوب، سنگسار، همراه با برچسب منافق، تروریست و… کارشان پیش میرود. اما ناگهان با این انفجار سراسری مواجه شدند. یک موج شادمانی ملی که هیچ خانهیی در ایران از آن ـ بهجز مزدوران خلص رژیم ـ بری نبوده و نیست.
مسعود رجوی در ادامه خطاب به آنان که با آخوند خاتمی بیعت کرده و مجاهدین را تروریست معرفی میکنند گفت:
حالا بگذارید ارتجاع و استعمار، بگویند تروریست، بگویند منافق! از پاسداران سیاسی رژیم و سربازان بدنام اطلاعات آخوندی در خارجه نیز دعوت و تقاضا میکنم آنقدر این عناوین را فریاد کنند تا جانشان از گلویشان بهدرآید! لکن اینرا بدانید که نمیگذاریم هیچ حراملقمهیی آخرین تحفه رژیم ولایتفقیه را (منظورم حاجی خاتمی است) بهعنوان رئیسجمهور منتخب ملت ایران ـ برضد حق حاکمیت ملت ایران ـ جابیندازد! اگر بیعت ننگین با خاتمی، در چارچوب ولایتفقیه، از دید اینان دموکراسی محسوب میشود، مجاهدین و شورای ملی مقاومت و ارتش آزادیبخش ملی به آن تف کردهاند. سرفروکردن در «میانه» رژیم آخوندی با شعار «البته خمینی» (و «البته خاتمی») نیز فایده ندارد و نخواهیم گذاشت که اراذل و اوباش مربوطه خردهگیری از مقاومت ایران را سکوی شیرجه ننگین خود بهدامن رژیم بکنند. تردیدی نکنید که اینان رسوای دو عالم خواهند شد. در برخورد با موضوع لاجوردی دیدید که چنین شد.
مسعود رجوی در بخش دیگری از همین مصاحبه ضمن تشریح دعوای اصلی مردم و افشای ماهیت کسانی که ژست اصلاحات میگیرند گفت:
پس این دعواها، مثلاً دعوای خبرگان، دعوای ملت ایران نیست. دعوای خودشان با خودشان است. دعوای ملت ایران این نیست که چه سهمی از قدرت یا ثروت دست علی خامنهای باشد یا دست محمد خاتمی. آنچه به مردم ایران ربط دارد این است که حاکمیت دست آخوندها نباشد، دست ملت باشد. دارایی ملت دست خودش باشد، نه دست آنها.
یک گام برویم جلوتر، اصلاً خاتمی کی گفته که من با سنگسار مخالفم. او همیشه از سؤالهای اساسی طفره رفته یا صاف و ساده جواب ضدمردمی و ضدانسانی داده است.
حق حاکمیت از آن کیست؟ خاتمی با صراحت میگوید از آن ولایتفقیه.
آیا سنگسار یک مجازات اسلامی و انسانی است یا ضداسلامی و ضدانسانی؟ خاتمی و وزیر ارشادش جواب میدهند که سنگسار اسلامی است، فقط در جمع محدودی انجام بدهند که فیلمش را به خارج نبرند و ما را رسوا کنند!
این آخوند حتی تا امروز نیامده لفظاً هم بگوید که من اعلامیه جهانی حقوقبشر را قبول دارم و به آن التزام میدهم. برعکس، میگوید «با توجه به تفاوت تمدنها، فرهنگها و ارزشها…» بگذارید ما جنایتهای خودمان را پیش ببریم. ای خاک بر سر استحالهچیانی که این همه علیه مقاومت و مجاهدین فحاشی میکنند، اما از فرط بیبوتهگی و سالوس سیاسی، از رهبرشان (آخوند خاتمی) که آستان بیعتش را لیس میزنند، حتی نمیخواهند پای اعلامیه جهانی حقوقبشر و میثاقهای بینالمللی مربوط به آن، مثل آزادی بیان و عقیده و مطبوعات، امضا بگذارد. هکذا غیرت و جرأت ندارند در جوف آنهمه دریوزگی و چاکرمنشی و حلواحلوا کردنهای ۲۰میلیونی، از رئیسجمهور منتخبشان حاجآقا خاتمی بخواهند که مخالفت صریح خود را با سنگسار و فتوای قتل نویسنده انگلیسی بیان کند!
پیام مسعود رجوی پس از آزادی مریم رجوی از زندان فرانسه
روز ۱۷ژوئن ۲۰۰۳ برابر با ۲۷خرداد ۱۳۸۲ بیش از هزار تن از نیروهای پلیس فرانسه در یک یورش گسترده به مقر شورای ملی مقاومت ایران در حومه پاریس مریم رجوی و ۱۶۵نفر از اعضا و یاران مقاومت را دستگیر کردند. بهدنبال این واقعه بسیاری از شخصیتهای فرانسوی، اروپایی، آمریکایی و آسیایی نسبت به زدوبند دولت فرانسه با رژیم آخوندی اعتراض کرده و خواستار آزادی بلادرنگ مریم رجوی شدند. ۱۷روز بعد از این واقعه مریم رجوی از زندان آزاد شد.
مسعود رجوی پس از آزادی مریم رجوی از زندان فرانسه طی پیامی به تاریخ ۱۲تیر۸۲ نوشت:
«یک شب آتش در نیستانی فتاد
در این جریان و در این ایام، من تلاش کردم که با حداکثر خویشتنداری، کلمهیی و عبارتی نگویم که این اعتراضهای برحق و مقدس بالا و بالاتر بگیرد.
میترسیدم که حتی با یک کلمه و یک عبارت، بغض فرو خفته در هزاران و هزاران تن از هموطنانمان و مجاهدان آزادیستان مشتعل و منفجر گردد و دیگر نتوان کسی را کنترل کرد.
بدون هیچ مبالغه، از صدها خودسوزی دیگر با پیام مریم، و با خواهش و التماس و استدعا از راه دور و از نزدیک، هم مستقیم و هم غیرمستقیم، ممانعت گردید و از مسئولان سازمان مجاهدین که در این خصوص بهغایت همکاری و تفاهم داشتند، سپاسگزارم.
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که برجانی فتاد
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نییی شمع مزار خویش شد»
مسعود رجوی در بخش پایانی پیام با یاد عشقهای فروزان آزادی ندا حسنی و صدیقه مجاوری گفت:
«بهراستی آنان وجود خود را به شمعهای فروزان آزادی و مشعلهای جاودان مقاومت و تاریخ این میهن تبدیل کردند.
سلام بر «ذبح عظیم» ملت ایران در آستان فرشته آزادی که خلق اسیرمان از یکصد سال پیش سر به پایش نهاده است. آزادی، خجسته آزادی »...
پیام مسعود رجوی پس از آزادی مریم رجوی
موضعگیری هوشمندانه مسعود رجوی در جنگ دوم آمریکا ـ عراق
موضعگیری ملی و هوشمندانه فرماندهی کل ارتش آزادیبخش، مسعود رجوی و انضباط پولادین رزمندگان آگاه ارتش آزادیبخش در قبال جنگ دوم آمریکا ـ عراق و اشغال عراق، مستحکمترین تکیهگاه ِ ایستادگی ارتش آزادیبخش بر مواضع ملی و مردمی خود در میانه مهیبترین جنگهای پایانی قرن بیستم و در سرزمینی جنگزده شد که اینک به اشغال مضاعف آمریکا و پاسداران خمینی در آمده بود.
به این ترتیب بزرگترین نیروی رزمنده مقاومت ایران، وارد دورانی شد که باید برای حفظ حضورش در جوار خاک میهن، یا قانون صاحب خانه جدید را در نظر میگرفت، یا آن سرزمین را ترک میکرد. ارتش آزادی البته سختترین گزینه را انتخاب کرد: ادامهٔ مسیر بدون سلاح! آنهم بعد از تحمل مرگبارترین بمبارانهای تاریخ معاصر از طرف ۱۰کشورِ مؤتلف و تهاجمهای زمینی نیروهای رژیم و مزدوران محلیاش.
شاهکار مسعود رجوی، حفظ ارتشی بدون سلاح در قلب بحرانها
آری، ماندگاری ارتشِ بدون سلاح و حفظ روحیه جنگاوری رزمندگان در عالیترین سطح، در محاصره کامل دشمن در سالهای اخیر که با انبوه توطئههای روزمره دشمن و با قتلعامهای مرداد ۸۸ و فروردین ۹۰ همراه بود، تجربه منحصربهفرد ارتش آزادیبخش در میان همه ارتشها و جنبشهای آزادیبخش جهان است؛ آزمونی با نتایجی خیرهکننده که بزرگترین استراتژیستها و نظامیان جنگ آزموده جهان هم از آن ابراز شگفتی کردند، برگ زرین دیگری بر دفتر افتخارات ارتش آزادیبخش است که بهعنوان بازوی استوار و پر اقتدار خلق قهرمان ایران، این حقیقت را که عنصر اصلی در هر پیکار، عنصر انسانی است و نه سلاح، مهر تأیید زد. و این چنین است که این ارتش اکنون بزرگترین منبع الهام و امید و انگیزه برای مردم ایران و مقاومت ایرانیان، و بزرگترین منشأ ترس برای دیکتاتور است.
ارتشی که به اتکاء همین عنصر انسانی و به یمن رهبری انقلابیاش، مسعود رجوی، جریان رشد خود را از یک نیروی نیمه وقت میلیشیا تا یک ارتش کارآمد زرهی، به سرعت و با موفقیت، در کوتاهترین زمان ممکن طی کرد و در گام اول با درهم شکستن ماشین جنگ خمینی، اولین بند از شعار استراتژیک خود یعنی صلح را محقق کرد و اکنون میرود تا در تحقق بند دیگر این شعار، دروازههای آزادی را به روی مردم ایران بگشاید.
اینک بهنظر میرسد نقش انگیزاننده و الهامبخش ارتش آزادیبخش از مرزهای ایران فراتر رفته است.
و به این ترتیب، همانگونه که ایرانیان یکبار با انقلاب مشروطه و بار دیگر با نهضت ملی، پیشتاز، انگیزاننده و الهامبخش ملل منطقه بودند، اکنون نیز با برخورداری از مقاومت سترگی که به مدار یک ارتش آزادیبخش فناناپذیر ارتقا یافته، همچنان برای خلقهای تحت ستم که برای رهایی از قید دیکتاتوری و استبداد به پاخاستهاند، درس آموز و انگیزاننده است.
بدین گونه مسعود رجوی آرزوی دیرینه پیشوای ملی ایران، دکتر محمد مصدق و دیگر آزادیخواهان میهنمان را جامه عمل پوشید. این ارتش اکنون سلسله جنبان و محرک اصلی قیامها در داخل ایران با کانونهای شورشی و شوراهای مقاومت است.
مسعود رجوی ـ جنگ یا صلح با فاشیسم مذهبی؟
مسعود رجوی در تاریخ ۷آبان ۸۶در مورد ثبت نام اولیهٔ وزرات دفاع و سپاه پاسداران در لیست تسلیحات هستهیی و ثبت نام نیروی قدس در لیست موجودیتهای تروریسم جهانی، پیامی فرستاد که در قسمتی از آن گفته شد:
«اگر شیرزنان و کوهمردان اشرف عزم صبر و پایداری نکرده بودند،
اگر بیش از ۸۰سلسله افشاگری و روشنگریهای وقفهناپذیر بینالمللی درباره تسلیحات کشتار جمعی این رژیم نبود، اگر شورای ملی مقاومت ایران، بهرغم همه فشارها، بر مواضع اصولی خود علیه استبداد مذهبی پای نمیفشرد،
اگر حدود ۳۷۰۰فقره دخالتها و جنایتهای این رژیم در عراق طی ۴سال گذشته برملا نمیشد (از لیست ۳۲هزار مزدور گرفته تا ۵۳مؤسسه خیریه پوششی رژیم و از لیست ۸۳۳۱عراقی که توسط نیروی قدس برای ترور شناسایی شدند تا ۶۹۲ نفر از اعضای شبکههای ترور نیروی قدس و وزارت اطلاعات رژیم و لیست ۴۹۷ نمایندگی ولیفقیه در عراق و ۵۳مقام ارشدی که رژیم ایران در دولت عراق کاشته است)،
براستی وضعیت چگونه بود؟»
«مسعود رجوی پس از طرح این سؤال در پاسخ گفت:
«شیخکان سرکنگبین هستهیی را با عراق سر کشیده و لابد اکنون در شاخ آفریقا مستقر بودند و با بمب اتمی شاخ و شانه میکشیدند. مهمتر اینکه تسمههای ستم شیخی بر گُرده مردم ایران محکم میشد و چشمانداز سرنگونی روشن نبود.
خوشا مجاهدینی که تا امروز به عهدشان وفا کردهاند و بیسلاح بیشتر و بیشتر با این رژیم اهریمنی چنگ در چنگ شدند و جنگیدند.آری، اشرف ایستاد و جهانی به ایستادگی برخاست.».
مسعود رجوی ـ تأکید بر تغییر رژیم و صورت مسأله اصلی
در بخشی دیگر از این پیام مسعود رجوی همچنین تأکید کرد:
«گفتهایم و تکرار میکنیم که تغییر و سرنگون کردن فاشیسم مذهبی، در آینده نیز مانند گذشته، به پای هیچکس جز مردم و مقاومت ایران نوشته نشده است. یعنی که در هر حال، سرنگونی و تغییر دموکراتیک در ایران، منحصراً در ظرفیت و صلاحیت و توانمندی مردم و مقاومت ایران است.
در عینحال خاطرنشان میکنیم که امروز صورت مسأله، باز هم سیاست تغییرِ رژیم و بلوغ آن است و نه چیز دیگر.».
پیام تبریک مسعود رجوی بهمناسبت خروج مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا
در قسمتی از پیام مسعود رجوی بهمناسبت خارج شدن نام مجاهدین از لیست تروریستی آمریکا آمده است:
«راستی مگر میشود راه آزادی یک ملت اسیر را تا به ابد با بشکههای نفت سد نمود؟
مگر میشود در برابر عزم و پاکیزگی مریم و در برابر اراده صیقل زده اشرف پایدار که فریاد آزادی ملت ایران را در کانون استراتژیکی نبرد منعکس میکند، به فتنهگری و عناد و لجاجت ادامه داد؟»
مسعود رجوی با اشاره به این جمله ویکتور هوگو که «هیچ چیز قویتر از آنچه زمانش رسیده باشد، نیست» گفت: «زمان درهم شکستن برچسب و راهبندهای آزادی ملت ایران و زمان برخاستن فرا رسیده است. زمستان بهسر رسیده و طلیعه بهاران فتح و پیروزی فرا رسیده است. سیلاب افترا و دروغپردازیهای دیوانه وار رژیم آخوندی اثر نکرد و زنجیره توطئههای رذیلانه درهم شکست. مریم در کارزار عظیم ۷ساله که پهنههای آن چهار گوشه عالم را دربر گرفت پیروز شد...».
در قسمتی دیگر از پیام مسعود رجوی که ۷بهمن ۸۷ منتشر شد آمده است:
«حذف و بطلان برچسب تروریستی توسط اتحادیه اروپا، نه یک پیروزی برای سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران، بلکه یک سرفرازی میهنی و نقطه عطفی در مبارزات آزادیخوانه ملی است. روان مصدق بزرگ شاد باد. همچنانکه او آرزو کرده بود سربازان نهضت، از دادگاه لاهه تا دادگاه عدالت اروپا، راه را با فدای بیکران و کارزاری بیمانند ادامه دادند. نیروی عدالت و وجدان بر بندوبست و بهتان پیروزشد.».
پیام مسعود رجوی در مورد قیام ۸۸
مسعود رجوی در پیامی به تاریخ ۳۰خرداد۸۸ که پاسخ کوبنده مردم تهران و جوانان اشرفنشان به ولیفقیه ارتجاع نام گرفت، گفت:
رود خروشان خون شهیدان در میهن اسیر از ۳۰خرداد۱۳۶۰ تاهمین امروز ۳۰خرداد۱۳۸۸ جریان دارد.
گزارشها تا حوالی نیمهشب در شنبه ۳۰خرداد، حاکی از این است که ولیفقیه ارتجاع بهدنبال خط و نشان کشیدنهای دیروز، به کشتار وسرکوب گسترده روی آورده است.
مسعود رجوی ـ قیام ۱۳۸۸
مسعود رجوی در ادامهٔ این پیام به اشاره به شهادت ندا آقا سلطان گفت:
«امروز اما دنیا، تصویر یک «ندا»ی معصوم و مظلوم دیگر را بر صفحات تلویزیون به چشم دید که در امیرآباد تهران پدرش در آخرین دم، بر بالین دختر به او میگفت: «ندا،نترس!». این با ششمین سالروز پرکشیدن ندا حسنی همزمان بود. مشعلی فروزان و جاویدان، در آستان فرشته آزادی در کودتای ۱۷ژوئن برای سر بریدن مقاومت ایران. انگار که خون شهیدان، تمامی شهیدان و جاودانهفروغهای ۲۸سال گذشته، امروز در خیابانهای تهران و شهرهای دیگر ایران در جوشش است».
مسعود رجوی در فرازی دیگر از پیام خود افزود:
«قیام امروز مردم تهران و جوانان اشرفنشان در سراسر ایران براستی کوبندهترین پاسخ به ولیفقیه ارتجاع در روز گذشته بود.چه کسی گمان میکرد که باز هم، همین مردم و همین جوانان اشرفنشان، در بحبوحه تیغ کشیهای بسیج و سپاه و انتظامی، در حالیکه همه تظاهرات اعلام شده قبلی، صراحتاً لغو شده بود، این چنین سینه سپر کنند و شاخ و شانه کشیدن غول عمامهدار ولایت را این چنین در هم بشکنند. تلویزیون رژیم میگفت «بهرغم لغو تجمعات، عدهیی اغتشاشگر جمع شده بودند که پلیس بهشدت با آنها برخورد کرد». اما جوانان دلیر و پاکباز در مصاف با مزدوران رژیم شعار میدادند: « بسیجی بیغیرت، دشمن خون ملت». « خامنهای حیا کن، سلطنتو رها کن».
مسعود رجوی ـ حماسه فروغ ایران در اشرف
بعد از یورش نیروهای مالکی در ۶و ۷مرداد۸۸ به اشرف، مسعود رجوی خطاب به قهرمانان اشرف پیامی صادر کرد. در این پیام که به تاریخ ۹مرداد ۸۸ تنظیم شده، آمده است:
«ساعت ۳نیمهشب است. اولین فرصتی است که توانستم پیامی برایتان بنویسم. در حقیقت ۳۶ساعت بعد از شروع حمله،. بسیار ضروری میدیدم چند سطری بنویسم اما به تأخیر افتاد.
قبل از هر چیز، حال و احساسات شما را بهخوبی میتوانم بخوانم، بفهمم و با گوشت و پوست حس کنم.
میدانم که چقدر گداخته و در حالت انفجار هستید.
میدانم که تاب تحمل شهادتها و جنایتهایی را که در حق ما روا داشتهاند، ندارید...
میدانم که مثل خود من، با دیدن پیکر شهیدان، با دیدن پدر و مادر و خواهر حنیف شهید یا پدر سیاوش، یا برادران و خواهرانمان که در عین جراحت در تلویزیون به جوانان و مردم ایران دلداری و پیام پیروزی میدهند، هم اشکهایتان سرازیر میشود، و هم قفسه سینههایتان تحمل قلبتان را ندارد و قلبتان میخواهد به بیرون از قفسه سینه پرتاب شود و پرواز کند...».
فروغ ایران - حمله مزدوران مالکی به شهر اشرف
مسعود رجوی در این پیام انگیزاننده و سرشار از عواطف انقلابی با تأکید بر این نکته که فیلمها و تصاویر ارسالی از اشرف هر چند دنیایی را تکان داده است، اما بخدا سوگند بخش ناچیزی از واقعیت صحنهها را منعکس میکند. تنها نوک کوه آهن و پولاد و نوک سلسله جبال عشق و ایمان را بازتاب میکند، نوشته بود:
«راستش را بخواهید، نه عراقیها و نه آمریکاییها و نه هیچکس دیگر، این قسمت از توان و ایمان اشرف و مجاهدین را ندیده بود...
در این پیام مسعود رجوی ایستادگی اشرف در روزهای ۶و ۷مرداد۸۸ را «حماسه فروغ ایران» نامید:
«... میخواهم چند نکته ضروری را با شما در میان بگذارم:
۱- شک نکنید که یورش ارتجاع در اشرف و ایستادگی شگفت شما در این ۳روز، در پیوند با قیام سراسری مردم ایران است. این را باید حماسه فروغ ایران خواند.
۲- این هم یکی دیگر از اشتباهات بزرگ خامنهای بود که دود آن به چشمش و به چشم مزدوران ارتجاع در عراق خواهد رفت. نه او و نه مالکی هرگز گمان این چنین ایستادگی و اینچنین درخشش جهانی نمیکردند.
۳- مالکی سرنوشت سیاسی خود را با ولیفقیه ارتجاع گره زد. به مجاهدین و اشرف کم بها داده بود. هرگز فکر نمیکرد یک ابوغریب مالکی ساخته، تا ابد بر پیشانی او مهر سیاهی و تباهی و جنایت علیه بشریت میزند.».
مسعود رجوی در انتهای پیام به شکستن طلسم ولایت فقیه اشاره کرد و گفت:
«طلسم ولایت فقیه شکسته و سرنگونی استارت خورده است. شما آن را در این ایام به جلو پرتاب کردید و جهش دادید. سلام بر تکتک شما که رنج های این ایام را بر دوش میکشید.».
مسعود رجوی ـ قیام ۱۶ آذر ۸۸
مسعود رجوی در پیام خود به تاریخ ۱۶ آذر۸۸، قیام دانشجویان را جهشی در انقلاب دموکراتیک مردم ایران نامید و نوشت:
«امروز دانشجویان انقلابی قفل ۳۰ساله ولایت سیاه بر دانشگاه را درهم شکستند. در را از جا کندند و در خیابانها جاری شدند. همچون گدازههای آتشفشان. این چنین از جرقههای ۱۶آذر، حریق برخاست و قبای مندرس حاکمیت ارتجاعی را فرا گرفت.»
مسعود رجوی ضمن تأکید بر اهمیت و نقطهعطف قیام دانشجویان افزود:
«این صدای رسای ملت ایران است که اکنون عالمگیر شده است: مرگ بر اصل ولایتفقیه».
مسعود رجوی ـ قیام دیماه ۸۸
مسعود رجوی در پیامی دیگر بهمناسبت قیام۸۸در هشتم دیماه چنین گفت:
«پیام ساده و روشن بود:
-محرم، ماه خون! خامنهای، سرنگون!
-تحجر و جنایت، دو پایه ولایت
-مرگ بر این ولایت یزیدی
خوشا که خلق قهرمان و جوانان اشرفنشان در سراسر ایران، قیام سرخ حسینی و آیینهای پیامبر جاودان آزادی را پس از ۳0سال از چنگ خمینی و خامنهای آزاد و سرور شهیدان را دلشاد کردند.
سلام بر حسین و شهیدانی که در این ایام بهسوی او بال و پر کشیدند و در آستان او فرود آمدند.».
مسعود رجوی با تکیه بر این نکته که این بار خصوصیت ویژه قیام، شعلههای قهر و خشم مقدس خلق علیه ولایت یزیدی بود، گفت:
«اکنون دنیا به چشم میبیند که از جرقه حریق برخاسته و ریش و ریشه دیکتاتوری آخوندی و قبای ولایت سفیانی را در ایران فراگرفته است. جنگی بود که همه دنیا به آن گواهی داد... دست مریزاد! که دفتر حساب و کتابهای رژیم را در هم پیچیدید. فراتر از همه تمهیدات و تشبثات ولیفقیه ارتجاع، فرسایش و ریزش و موارد متعدد تسلیم را در نیروهای انتظامی به او تحمیل کردید.
زنده باد ارتش آزادی!
زنده باد انقلاب دموکراتیک مردم ایران!
زنده باد ارتش بزرگ آزادی مردم ایران!
ارتشی که در سراسر میهن برای آزادی بهپاخاسته، هر چند که مانند مجاهدان اشرف بیسلاح است. اما با دست خالی هم نشان داد که تا کجا میتوان و باید بر فرق رژیم کوبید.».
پیام مسعود رجوی به مجاهدان اشرف در مورد اقدامات اطلاعات آخوندی
بهدنبال تصمیم مجاهدان اشرف برای تحریم ملاقات با تورهای گشتاپوی آخوندی تحت عنوان خانواده، مسعود رجوی در تاریخ ۱۴فروردین۸۹ طی پیامی که عنوان «خانواده مجاهدین یا مزدوران ارتجاع» نام گرفت، نکاتی را خاطرنشان کرد:
«از هفته پیش اجیرشدگان منفور ولیفقیه ارتجاع تحت عنوان «خانوادههای مجاهدین» به پشت در اشرف آمده و در منتهای زبونی به جست و خیز و پارس کردن علیه شهر شرف و مجاهدانش پرداختهاند.
شنیدم که در نشستهای مؤسسان سوم ارتش آزادی تصمیم گرفتهاید دیگر بدون استثنا همه کسانی را که با سازماندهی و تورهای گشتاپوی آخوندی و فاشیسم دینی حاکم بر ایران تحت هر عنوان به اشرف میآیند تحریم کنید.
گفتهاید که ۷سال مدارا و همه سفارشهایی که من در این باره کرده بودم، دیگر کافیست و صبر و تحملتان در این زمینه، به پایان رسیده است.
گفتهاید که دیگر هر قیمتی هم که داشته باشد زیر بار نمیروید و میخواهید درسهای جدیدی در این زمینه هم به لوطی عمامهدار ولایت و عنترش بدهید.
گفتهاید که تراز جدیدی از مرزهای بالابلند ایدئولوژیکی و سیاسی مجاهدین بنا میکنید... تا وقتی که خامنهای و مالکی بهجای خود بنشینند و ناگزیر، مثل بچه آدم، به همان روال دیدارهای خانوادگی سالهای ۸۲تا ۸۷ که نیروهای آمریکایی حفاظت اشرف را برعهده داشتند، تن بدهند. منظورم زمانی است که خانوادهها به داخل اشرف میآمدند و در واحدهای «هتل ایران» مستقر میشدند و هر چند روز که میخواستند میماندند.
در هر حال، بهترین و مناسبترین تصمیم را در بهترین و مناسبترین زمان اتخاذ کردهاید».
مسعود رجوی در ادامه گفت:
«مطمئن باشید که دشمن هیچ غلطی نمیتواند بکند. در سفاهت سیاسی خامنهای و مالکی همین بس که آنچه را در سال ۲۰۰۹ نتوانستند با تیغ و تبر و لودر و بولدزر و زرهپوش و با شلیک و ۱۱شهید و ۵۰۰مجروح (از جمله ۱۳۰نقض عضو) و ۳۶گروگان و ۱۰۰۰مصدوم و مضروب، پیش ببرند اکنون میخواهند با مشتی «خانواده ساندیسی» در پناه مزدوران عراقی و نیروی تروریستی قدس پیش ببرند».
در قسمتی دیگر از این پیام مسعود رجوی خطاب به مجاهدان اشرف گفت:
«رژیم و مزدورانش در عراق باید بدانند که خانواده حقیقی هر مجاهد خلق و هر آنکس که میخواهد مجاهد بماند و مجاهد بمیرد، یا در ارتش آزادی و جبهه مقاومت است و یا در خاوران و یا در مروارید آرمیده است.
از مجاهدین دور باد که پدر یا مادر یا خواهر یا برادر و یا هر قوم و خویش را که مأمور رژیم باشد، خانواده خود بدانند و سرسوزنی اعتنا کنند.
حرف مجاهدین چه با شاه و چه با شیخ و چه با مزدوران عراقی رژیم از ۴۵سال پیش این بوده است که خانواده سیاسی و ایدئولوژیکی خودت را خانواده ما جا نزن. خانواده اجتماعی و سیاسی و تاریخی و آرمانی هر مجاهد خلق، خلق است و بس! بهخصوص مجاهدی که در خاک امام حسین و اشرف باشد».
پیام مسعود رجوی بهمناسبت شهادت جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی
مسعود رجوی در پیامی به تاریخ ۵بهمن ۱۳۸۹ در مورد شهادت جعفر کاظمی و محمدعلی حاجآقایی در زندانهای حاکمیت آخوندی چنین نوشت:
«اَلسَّلامُ عَلَیک وَعَلَی الاْاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِک
سلام بر حسین و بر روانهای مجاهدانی که در اربعین حسینی، بر آستان او سر سائیدند
پرچمداران ِ اشرفنشان ِ قیام، قهرمانان ِ مجاهد خلق، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی،
پیشتازان و پیام آوران ِ «جنگ صد برابر با عزم حداکثر» که یکسال در زیر حکم اعدام، هر روز و هر شب و هر ساعت و هر دقیقه، در آمادهباش کامل، با مرگ پنجه در افکندند و سرانجام آن را با همان رژیم مرگ گُستر و مرگ بِستر، با خون سرخ و جوشان درهم پیچیدند و مغلوب کردند.
فاتحان ۱۱سال و ۷سال زندان و شکنجه، ستارگان درخشان قیام خلق....
این است خانواده مجاهدین...».
پیام مسعود رجوی در شهادت جعفر کاظمی و محمدعلی حاج آقایی
مسعود رجوی ـ خروش بهمن
مسعود رجوی به تاریخ ۹بهمن ۸۹ در پیامی با عنوان «خروش بهمن» به اعتراض و قیام علیه دیکتاتوری فراخوان داد. در این فراخوان آمده بود:
«... ما برآنیم که فلک ارتجاعی حاکم بر میهن اسیر را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم. «می کشیم از دهن گرگ برون - انقلابی که به سرقت بردند».
مسعود رجوی در این پیام برخلاف جنبش بیهزینگی و آنان که مانع از خروش و خیزش جوانان در خیابانها میشوند افزود:
اما خدا روزگار هیچ خلقی را تا آن زمان که خود بر نخیزد و قیمت ندهد، تغییر نمیدهد. آزادی را رایگان به کسی نمیدهند. حق ملت ایران فقط گرفتنی است، کسی آن را در یک سپیده دم رویایی به ما هدیه نخواهد کرد.
در مسیر همین آزادیخواهی و حقطلبی است، در «محاربه» با همین نظم و نظام پلیدی و یزیدیست، در جنگ با دیکتاتوری منفور مذهبی و «دعی بن الدعی» خامنهایست که رشتههای همبستگی و وحدت سرشته میشود، پیوند میخورد و هر چه مستحکمتر میشود.
مسعود رجوی در قسمتی دیگر از این فراخوان فرزندان رشید و اشرفنشان میهن اشغال شده و هموطنان را به قیام فراخواند و نوشت:
«جنگ صد برابر با «بیا، بیا» و عزم حداکثر، کلید پیروزی است.
مرعوب تنوره کشیدن دیو ولایت نشوید. آتش قیام، دیگر بار، میتواند و باید، از زیر خاکستر خیانت، شعله بکشد. بهای آن را هر چه که باشد، باید بپردازیم.».
مسعود رجوی و فروغ اشرف در ۱۹فروردین ۹۰
مزدوران عراقی خامنهای سحرگاه ۱۹فرودرین ۹۰ به قصد اشغال اشرف و قتلعام مجاهدین، با تهاجم وحشیانه و شلیک به سمت مجاهدین، از شمال قرارگاه اشرف وارد شدند. در این نبرد ناعادلانه که یک طرف به انواع سلاحهای مرگبار مجهز بودند و طرف دوم [مجاهدین] با دست خالی در برابرشان مقاوم کردند، بیش از ۵۰مجاهد بهشهادت رسید و صدها تن مجروح شدند.
مسعود رجوی ـ فروغ اشرف
مسعود رجوی یک هفته بعد در تاریخ ۲۷فروردین، بهمناسبت بازگشت شهیدان «فروغ اشرف» خطاب به رزمآوران آزادی گفت:
سلام بر شما که به عهد و سوگند خود در جنگ صد برابر به شگفتترین و خیره کنندهترین صورت، وفا کردید. با دست خالی به یکانهای زرهی دشمن «بیا، بیا» گفتید و در کارزار کبیری که از دو هفته پیش در نیمهشب ۱۴فروردین با ورود یکانهای زرهی به اشرف آغاز شد، درسهای جدیدی به بشریت معاصر عرضه کردید.
درسهایی که در تاریخ تمام جنگهای ملی و میهنی و انقلابی بینظیر است.
درسهایی که ایران و ایرانی، هر چند سوخته جان و جگر سوخته، از آن به خود میبالند.
درسهایی که مردم ایران و مردم عراق و وجدان بشریت را تکان داد و بیدار کرد.
آری میتوان با دست خالی هم در برابر زرهی و تیربارها و چرخ های هامویها صف بست، تهاجم و پیشروی دشمن زبون را متوقف کرد و طرح و برنامه لئیمانه آن را بر سر خودش هم شکست.
این است فِدیه عظیم ما در راه آزادی ایران. هدیه عظیم به مردم عراق و همه خلقهایی که از سوریه تا لیبی زیر سُمّ ستوران سرکوب و دیکتاتوری لگدمال میشوند.
مسعود رجوی ضمن تشریح علت حمله وحشیانه به اشرف گفت:
خمینی رژیمش را پس از« زهر» آتشبس با قتلعام زندانیان ما حفظ کرد. خامنهای و مالکی هم میخواستند «زهر» قیامها و امواج انقلاب دموکراتیک علیه دیکتاتوری در عراق و ایران را با انهدام مجاهدین خنثی کنند.
اما مجاهدان اشرف با سوگند سرنگونی در جنگ صد برابر، با عزم حداکثر و با ریسمان پولادین انقلاب مریم رهایی، همین را به شکست کشاندند.
مسعود رجوی در بخش دیگری از پیامش نتیجه حمله زبونانه دشمن را به زیان مالکی و خامنهای ارزیابی کرد و افزود:
«خوشا که پیشاپیش، همگی سوگند صدق و سرنگونی ادا کردید و به گزینههای ننگ و تسلیم تف کردید. باشد که فرصت شود و روزی گزارش مشروح آن را به اطلاع مردم ایران برسانم...
مبادا در فقدان شهیدان دچار غم و غصه و اندوه شوید.
مبادا از بابت زمینهای شمال قرارگاه یا اموال و اجناس و خودروهای بسرقت رفته حیف و افسوس بگویید.
در جنگ و مقاومت انقلابی، اصل موضوع، نه سلاح و زمین، بلکه عنصر انسانی و پیشرفت مبارزه برای آزادی است.
اینجاست که میگوییم: حتی اگر رژیم و دست نشاندگانش میتوانستند و یا بتوانند اشرف را شبه اوین کنند، باز هم« فتح مبین، فقط همین»!
مسعود رجوی ـ پیام پیروزی پایان پرونده ۱۷ژوئن
مسعود رجوی در ۲۵اردیبهشت ۱۳۹۰ در پیامی بهمناسبت بسته شدن پرونده ۱۷ژوئن و شکست تلاشهای ده ساله رژیم گفت:
«اکنون آخوندها و مزدوران کف بر دهان بور و کور و مات و مبهوت بر جای ماندهاند! یک دهه یاوهگویی و لجن پراکنی و دروغ و دغل و دنائت، بستهبندی شده در دلارها و یوروهای نفتی، افاقه نکرد و مردم ایران پیروز شدند.»
مسعود رجوی ـ پایان پرونده ۱۷ژوئن
مسعود رجوی ضمن یادآوری پروسه کودتای تروریستی در ۱۷ژوئن گفت:
در روز ۲۷خرداد۱۳۸۲(۱۷ژوئن) در بزرگترین لشکرکشی در داخل فرانسه که از ۳۰سال قبل از آن سابقه نداشت از زمین و هوا و از سمت رودخانه حمله کردند. درهم کوبیدند و زدند و بردند...
در سالهای بعد علاوه بر اتهامات و احکام دستگیری روز ۱۷ژوئن یازده کیفرخواست تکمیلی دیگر هم صادر شده است. تار عنکبوتی تنیدند تا مجاهدین و مقاومت ایران هرگز نتوانند از آن خلاصی پیدا کنند. علاوه بر این آقای بروگیر که هیچگاه درصدد بر نیآمد اندک پیگیری در مورد قاتلان کاظم رجوی و شهید نقدی بهعمل بیاورد، تا بخواهید در آمریکا و انگلستان و آلمان و امارات و اردن و ترکیه و بلژیک و سوئیس و دیگر کشورهای اروپایی و آسیایی «نیابت قضایی» صادر کرده بود تا به نیابت از ملایان حاکم بر ایران، مجاهدین و هوادارانشان را با هزار و یک رشته مرئی و نامرئی، طناب پیچ و زمینگیر کنند.
مسعود رجوی در بخش دیگر پیام به نقش جریان موسوم به اصلاحات در زدوبند و جنایت در پشت صحنه اشاره کرد و گفت:
این پروندهسازیها، یک تمامیت و یک کل بهم پیوسته و هدایت شده از سوی بیتالعنکبوت ولیفقیه ارتجاع و رئیس جمهوران ولایت بود که بیدریغ پول نفت را که قرار بود به سفرههای ملت ایران باز گردانند، همراه با خود نفت به آن سوی جهان سرازیر کردند تا شاید با آن مجاهدین و مقاومت ایران را بسوزانند و خاکستر کنند. در زمان خاتمی میگفتند بمباران و موشکباران و کوبیدن مجاهدین "ثواب" دارد و "اصلاحات" را تقویت میکند. در دو سال اخیر، با "خودکار سبز" خامنهای که از آستین آخوند مصلحی بیرون میآید، مینویسند که بسته شدن پروندههای مجاهدین و خارج شدن آنها از لیست تروریستی آمریکا، جنبش سبز را تضعیف میکند!
و ما هنوز هم نفهمیدیم که یک "گروهک" ناچیز تروریستی، سکتاریستی، بعثی، صهیونیستی، امپریالیستی و سوسیال امپریالیستی که بهگفته "عظما" و مقلدان و امداد رسانان غیبی او، هیچ پایه اجتماعی در داخل ایران هم ندارد، چرا باید اینقدر مشغله ذهنی و عینی او و همریشان و هم ریشههای او، باشد!
چرا باید اینقدر اسباب ترس و وحشت باشد؟
چرا باید میلیاردها دلار علیه آن خرج کرد؟ و آن را معیار و ملاک سنجش دوست از دشمن در ایران و عراق و منطقه و در سطح جهان قرار داد.
مسعود رجوی با یادآوری تغییر دوران و علت ناتوانی رژیم و حامیانش در مقابله با مجاهدین افزود:
تفاوت این ایام با دهه ۶۰در این است که آخوندها و پاسدارانشان در آن زمان، مواضع قرونوسطایی و فوق ارتجاعی خود را در قبال مجاهدین در قالب « ضداستکباری» بیان میکردند، اما از وقتی «جنگ قدس از طریق کربلا» به گِل نشست و پاسدار-دژخیمان، به کار "فرهنگی" و "سردبیری" روی آوردند و همگی "دکتر" شدند (از نوع کردان) دیگر بهجای حوزه و روضه و مقنعه، به "ان.جی. او" و "بنیاد فرهنگی" و فعالان بیحجاب " حقوق بشر" روی آوردهاند!
بیچارگان ۳۰سال است خواب متلاشی کردن و انحلال و نابودی مجاهدین را میبینند. مجاهدین اما، هر چه بیشتر در طریق صدق و فدا گام بر میدارند، با تمام توش و توان و روح و روان، با پوست و گوشت و استخوان «بیا، بیا» میگویند و به مقابله و «جنگ صد برابر» برمی خیزند. قیمت آزادی خلقمان را هر چه باشد، باید بدهیم، دادهایم و خواهیم داد.
مسعود رجوی سپس ضمن بیان اهمیت و جایگاه پیروزی اخیر به مهمترین مواد مطرح شده توسط قضات تحقیق اشاره کرد و گفت:
مهمتر از هر چیز، قضات تحقیق بهروشنی اعلام کردهاند:
-ارتش آزادیبخش ملی ایران و عملیات آن مشمول تروریسم نمیشود چرا که عملیات جنگی با استفاده از یک ارتش واقعی، بهنام ارتش آزادیبخش صورت گرفته است.
-تجهیزات و تسلیحات نظامی، بعضاً سنگین، که در اشرف وجود داشت، برای این تهیه نشده بودند که هیچگاه مورد استفاده قرار نگیرند.
-تأسیس یک ارتش بیتردید یک عمل آمادهسازی برای تهاجمات نظامی میباشد. اما این امر اجازه نمیدهد تهاجمات نظامی با اعمال تروریستی یکی محسوب شود.
-در حقوق فرانسه یک تهاجم نظامی که منجر به نبرد مسلحانه میان نظامیان شود، نمیتواند عنوان تروریسم داشته باشد.
مسعود رجوی ـ پیام بهمناسبت حکم دادگاه آمریکا
مسعود رجوی در ۱۹خرداد ۱۳۹۱ در پیامی به مجاهدان لیبرتی ضمن تبریک بهمناسبت حکم دادگاه آمریکا در مورد خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی گفت:
«با حکم دادگاه آمریکا، در حقیقت مریم و اشرف و مجاهدان اشرفی در لیبرتی و یاران اشرفنشان در تمام دنیا بار دیگر، یک غیرممکن را ممکن کردهاند. این گرانبهاترین هدیهای بود که مریم میتوانست به ما بدهد چون خون مجاهدین را ذخیره میکند. شما پس از ۲۰۰سال در تاریخ دادگستری و قضاییه آمریکا یک سنت تاریخی را احیاء کردید. ابلاغ قرار انجام وظیفه از جانب دادگاه به وزارتخارجه آمریکا.»
سپس مسعود رجوی ضمن تشریح روند پیگیریها از مهر ماه ۹۰ تا دادگاهی که در ۱۹ اردیبهشت ۹۱ برگزار شد گفت:
«دادگاه به وزیر خارجه دستور میدهد در مدتی نه بیشتر از ۴ماه از تاریخ صدور این حکم، باید دادخواست سازمان مجاهدین خلق ایران (برای خروج از لیست) را یا رد کند یا بپذیرد.
در صورتیکه وزیر ظرف چهار ماه چنین نکند، درخواست صدور قرار انجام وظیفه برای کنارگذاشتن نام گذاری سازمان تروریستی خارجی پذیرفته خواهد شد.»
مسعود رجوی در پایان نتیجه گرفت:
«وقتی کارزار حقوقی و قضایی به پایان و اوج خود میرسد و همه چیز در عرصه سیاسی روشنتر از روز است، دیگر باکی نیست:
-
خواهد که در این لیست بگذارد یا نگذارد، بگذار ببینیم، تا در انظار ملت ایران خود را بتکاند!
تا آنجا که به ما مربوط میشود دادگاه خودشان بعد از ۲۰۰سال بهنحو بیسابقهای همه حرف را زده است:
این تجربه، در تاریخ ایران بعد از مصدق و بعد از شاه و شیخ بسیار بسیار ضروری است.
دیگر حقانیت مجاهدین و مقاومت مردم ایران به ثبت رسید و اثبات شد.»
مسعود رجوی ـ پیام بهمناسبت خروج از لیست تروریستی
مسعود رجوی ۷مهر ۱۳۹۱ همزمان با اطلاعیه خروج از لیست تروریستی آمریکا در پیامی به مردم و مجاهدان آزادیستان گفت:
اونهایی که هزار روز در برابر وزارتخارجه و کاخ سفید در آمریکا و همچنین در ژنو و جاهای دیگر مشابه اون فریاد زدند علیه رژیم پلید ولایت و سیاست استمالت مشت گره کردند و سرانجام پیروز شدند.
بله امروز روز شادی و پیروزی شگفت ایرانیان روز بهبار نشستن یک دهه مبارزات مریم و اشرف و مجاهدان و آزادگان در ایران و سراسر جهان است.
مجاهدین همیشه و پیوسته سرسخت و استوار در هر شرایطی آمادهٔ کازار و پیکار برای سرنگونی دشمن ضدبشری بودند، هستند و خواهند بود با جنگ صد برابر.
مسعود رجوی ـ پیام بهمناسبت خروج از لیست تروریستی.
مسعود رجوی در بخش دیگر به نقش و کارکرد رزمآوران آزادی پرداخت و گفت:
گفته بودیم که مجاهد همیشه مجاهد است، از اوین تا اشرف، لیبرتی و هرکجای دیگر یک رزمنده آزادی است جزیی از ارتش بزرگ آزادی ملت ایران بادوام و سرسخت و استوار در هر شرایطی در هر زمانی و در هر مکانی بله دشمن ضدبشری آرزوی نابودی و انهدام مجاهدین و ارتش آزادی ملت ایران رو با خودش به گور خواهد برد. این سنت تخلف ناپذیر تکامل و تاریخ است.
پیام مسعود رجوی بعد از نخستین حمله موشکی به لیبرتی
بامداد شنبه ۲۱بهمن ۹۱ پس از شروع حمله موشکی به ساکنان بیدفاع کمپ لیبرتی و شهادت شماری از رزمآوران آزادی، مسعود رجوی طی پیامی فوری به مجاهدان آنان را که فوقالعاده خشمگین و برانگیخته بودند به پرهیز از هر گونه عکسالعمل و به آرامش و انضباط آهنین فراخواند و درخواست کرد هوشیاری و آمادگی کامل خود را کماکان تا طلوع آفتاب و روشن شدن هوا حفظ کنند.
مسعود رجوی و نخستین موشکباران به لیبرتی
در بخشی از پیام مسعود رجوی آمده است:
این است آن امنیت و سلامت و رفاهی که کوبلر در خیانت آشکار به حقوقبشر در مساحتی ۸۰بار کمتر از اشرف به ما وعده میداد. اکنون دنیا میفهمد که حق با شما بود که از قبل، خواهان بازگشت به اشرف بودید که سنگر و سرپناه و ساختمان و وسعت کافی دارد.
شهادتها و جراحتها البته جانگداز است اما تنها اراده رزمنده ما و خلق ما را صیقل میزند و برای جنگ سرنگونی و نبرد صد برابر، شعلهور و آمادهتر میکند.
مسعود رجوی در بخش دیگری از پیام فوری به مجاهدان این اقدام زبونانه را نشانه ورود به مرحله سرنگونی دانست و گفت:
دشمن زبون و ضدبشر، بیشتر و سرختر از این نمیتوانست ورود به مرحله سرنگونی و ترس و وحشت خود از مجاهدین و ارتش آزادی را همزمان با قیام تودههای مردم عراق علیه ارتجاع و استبداد گواهی کند.
مسعود رجوی در بخش پایانی پیام با یاد شهیدان، به اهمیت فدا و پاکبازی مجاهدان در سرفصلهای مختلف اشاره کرد و گفت:
مجاهدین و مقاومت ایران و ارتش آزادی ستان همیشه در این سرفصلها از انقلاب ضدسلطنتی تا ۱۹بهمن و ۶و۷مرداد و ۱۹فروردین، قیمت سنگین و خونین پرداختهاند و باز هم از نثار همه چیز خود برای آزادی خلق در زنجیرشان فروگذار نخواهند کرد. درس فدا و مجاهدت و آزادگی ادامه دارد و روزی در میهن اسیر فراگیر میشود.
سلام بر پوران، یحیی، مهدی، مصطفی، اکبر و هادی، نخستین گروه از شهیدان مؤسسان چهارم، در روزی کهزاده شدند،
در روزی که برای دفاع از خلق و میهن سلاح بهدست گرفتند،
در دهسال رزم و رنج و پایداری پرشکوه در اشرف
و در روزی که با خون خود طومار ترفندها و توطئههای دشمن و مزدوران و همدستان آن در زندان لیبرتی را در هم پیچیدند.
رود خروشان خون شهیدان در پرتو مهر تابان مقاومت و آزادی ایران، ضامن پیروزی محتوم خلق ماست.
پیام مسعود رجوی پس از حمله موشکی به لیبرتی و اعلام نتایج انتخابات در رژیم
۲۵خرداد ۱۳۹۲، چند ساعت پس از موشکباران مجدد مجاهدین در زندان لیبرتی، نتیجه انتخابات ریاستجمهوری رژیم در همان مرحله اول، بهسود آخوند روحانی اعلام شد.
موشکباران به لیبرتی ـ ۲۵خرداد ۹۲
مسعود رجوی طی پیامی بیرون آمدن روحانی را نتیجه عجز و در ماندگی خامنهای در مهندسی انتخابات
در اثر شکستن طلسم ولایت و فروپاشی جبهه خلافت دانست و گفت:
«نشان دادن ضرب شست موشکی به قهرمانان بیدفاع و در زنجیر از یک سو و ادعای مسخره شرکت ۷۲درصد از دارندگان حق رأی در انتخابات رژیم ولایت فقیه، همان «موازنه مثبتِ» مورد نیاز خامنهای در شرایطی است که از ترس قیام و تکرار خیزشهای سال ۱۳۸۸، ناگزیر باید شیخ تحمیلی را به ریاستجمهوری بپذیرد. وضعیتی که بنوعی، زهر آتشبس و حکم قتلعام زندانیان سیاسی ما توسط خمینی را تداعی میکند.»
مسعود رجوی در قسمت دیگری از پیام به تناقض تاریخی رژیم در مورد مجاهدین پرداخت و گفت:
«ما هم البته برای پرداخت بها و خونبهای آزادی خلق و میهن اسیر، تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خون پیمان بستهایم و حاضر میگوییم. هر چند که معلوم نیست رژیمی که میگوید ۷۲درصد از مردم را با خود دارد و شرکت آنها در انتخابات رأی مثبت به این نظام است چرا باید اینچنین از سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران وحشت داشته باشد؟ نکند که تعادل رژیم بسیار شکننده و لرزان است و جایگزین دموکراتیک را، که بهگفته خودش نزدیک شدن به آن خط قرمز اصلی رژیم در تمام روابط داخلی و منطقهای و بینالمللی آن است، بر نمیتابد... در روزی که رژیم میخواست نتیجه انتخابات خود را اعلام کند و برای آن بسیار عجله داشت تا بر وضعیت کنترل داشته باشد و اعتراض و تظاهراتی شکل نگیرد، همگان بار دیگر به چشم دیدند که ایستادگی و نبرد در لیبرتی و اشرف سراپا با کارزار سرنگونی، با شعار سرنگونی و با «رأی من سرنگونی است» پیوند خورده است.»
مسعود رجوی ضمن تشریح وضعیت متزلزل رژیم افزود:
«براستی این انتخابات، آئینه تمام نمایی از ضعف و انزوای ولیفقیه ارتجاع بود. حتی نزدیکترین کسانش ترسیده و در اثر فشارهای داخلی و بینالمللی از او فاصله و زاویه گرفتند.
گفته بودیم که اگر این رژیم در این سالیان حتی با یک درصد از فشارها و ضرباتی که به مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران وارد شد مواجه میشد، بیگمان خاکستر و دود شده بود. از مهیبترین بمبارانها تا ۱۷ژوئن، از لیستگذاری و انواع برچسب ها، و از توطئه و تقلای دوازده دولت و سرویسهای ذیربط تا لجن پراکنی و تروریسم بیوقفهٔ گشتاپوی آخوندی و هم خطّان و مزدوران و سرانگشتان...»
مسعود رجوی در بخش پایانی پیام خطاب به نیروهای آزادیخواه و میهنپرست گفت:
هموطنان،
نیروهای انقلاب دموکراتیک مردم ایران،
مؤسسان چهارم ارتش آزادیبخش ملی،
یاران اشرفنشان،
بر هم خوردن تعادل رژیم منفور ولایت در «بالا» محصول درد و رنج و مقاومت شما و رشیدترین فرزندان شما در «پایین» است. شعار ما «پایینی ها» همیشه این بوده است که «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من». آزادی و حق را به رایگان به کسی نمیدهند. حق گرفتنی است و آزادی بها و خونبهای خود را میطلبد.
در هر فرصت، در هر زمان و در هر مکان برای احقاق حقوق و آزادیهای خود قیام کنید.
هر کس که به واقع خواهان سرنگونی استبداد دینی و آزادی و حاکمیت جمهور مردم و رأی مردم است با ما و ما با او هستیم.
روزی میرسد که آتشفشان خشم خلق فوران میکند، شعله میکشد و این رژیم را خاکستر میکند...»
مسعود رجوی و حماسه خونین اشرف در شهریور ۱۳۹۲
روز دهم شهریور ۱۳۹۲(اول سپتامبر ۲۰۱۳) قرارگاه اشرف هدف یک تهاجم مسلحانه مرگبار و از پیش طراحی شده از سوی مأموران نیروی تروریستی قدس سپاه پاسداران رژیم آخوندی و مزدوران عراقی آن قرار گرفت که طی آن ۵۲تن از مجاهدان بیدفاع بهشهادت رسیدند و ۷تن به گروگان گرفته شدند و میلیونها دلار از داراییهای ساکنان با بیش از ۲۰۰ انفجار تخریب گردید.
این تهاجم توسط نیروهای زبدهٔ مالکی، نخستوزیر وقت عراق، به نام لشکر طلایی که به لشکر کثیف موسوم است، صورت گرفت. آنها مسلح به سلاحهای ویژه بوده و بهخوبی آموزش دیده و برای این عملیات آمادگیهایی زیادی کسب کرده بودند. نیروهای امنیتی عراقی سازماندهی شده در تیمهای چند نفره و ملبس به یونیفرم با پیراهن سبز، جلیقه و شلوار مشکی و کلاه سفید و ماسک سیاه، همراه با تفنگ ای کی ۴۷، حامل صدا خفهکن بودند. آنها در ساعت ۵و ۱۵دقیقه بامداد ۱۰شهریور بهطور همزمان اقدام به شلیک، تخریب، انهدام و آدمربایی کردند. جنایتکاران همچنین حامل مواد منفجره پلاستیکی و انواع نارنجکهای دستی جهت انهدام خودروها، کانتینرها، تانکرهای آب و... بودند.
حماسه پایداری اشرف آوازهٔ اشرف و اشرفیان را بر بام جهان درخشان تر از همیشه به ثبت رساند و مشی رویان و راهبردی هزار اشرف و هزار کانون شورشی را، در مرحله سرنگونی، فراروی مردم و مقاومت ایران قرار داد. نوید پیروزیِ نسلی که جنگید و ایستادگی کرد، در گذر از هفتاد هزار وادی خنجر و خیانت، خون چکان اما، سرشار از یقین و ایمان با گوشت و پوست خود راه را به جلو باز کرد، از پای ننشست و پر خروش و بیامان، از قلهیی به قلهیی دیگر پیروز و پایدار و درخشان ماندگار شد.
خامنهای با الگوبرداری از قتلعام ۶۷ و در میان سکوت ذلتبار طرف حسابهای بینالمللی! به اشرف حمله کرد تا خام خیالانه با قتلعامی دیگر خود را از کابوس قیام در داخل و بحرانی که در سوریه و عراق گریبانگیرش شده بود، خلاص کند اما با شکستن محاصره و تکثیر اشرف نقشههایش باطل گردید.
روز ۲۷شهریور، ۱۷روز پس از تهاجم بزدلانه مزدوران عراقی خامنهای، مسعود رجوی طی پیامی به مردم و رزمآوران آزادی گفت:
«حال ۱۷روز است که رژیم بهدنبال من، و من بهدنبال گروگانها بودم و روشن شد که تا امروز در عراق و در زندان مالکی هستند
در روز جنایت بزرگ و بیسابقه علیه بشریت در اشرف، خواهر مجاهد مریم اکبری همراه با ۱۷برادر مجاهد، همچنین تنها طبیب باقیمانده در اشرف دکتر جواد احمدی همراه با ۳مجاهد خلق دیگر، مجموعاًً ۲۲نفر، در دو نقطه متفاوت و دور از یکدیگر، همگی در زیر آتش و در محاصره و در معرض گروگانگیری بودند. ساعتهایی با تب و تاب و التهاب بسیار طول کشید تا توانستیم آنها را یک به یک از چنگ دشمن بیرون بکشیم و سرانجام همگی با قهرمانی و شجاعت بیمانند، خود را به ۲۰مجاهد باقیمانده برسانند.
اشرف حماسه ماندگار تاریخ معاصر ایران بود. اکنون اسطورة جاودانی تاریخ ایران و خلقهای جهان شد
نمونهای دیگر در سرزمین و در خاک پای پیامبر جاودان آزادی، سیدالشهداء امام حسین علیهالسلام.
سلام بر کهکشان اشرف و شهیدانش، بر لشگر فدایی اشرف، تجسم درخشان جنگ صد برابر با یک صد تن به مدت یک سال در نگاهبانی از اشرف و ارزشهای جاودانه فدا و پایداری و جنگ و ایستادگی در برابر استبداد دینی.»
مسعود رجوی ـ پیام تکثیر اشرف
مسعود رجوی ـ ۱، ۲، ۳، ۱۰۰و ۱۰۰۰ اشرف میسازیم
مسعود رجوی در قسمت دیگری از پیام ضمن اشاره به دلاوری و ارزشهای شهیدان، ناگهان صحبت از پتانسیل و ضرورت «هزار اشرف» در خاک میهن کرد و با تأکید بر ضرورت تکثیر اشرف در مسیر سرنگونی گفت:
«آری ما به سوی آزادی و در مسیر سرنگونی ۳،۲،۱... ۱۰۰ و ۱۰۰۰اشرف دیگر میسازیم.
از خون مجاهدین در اشرف شعلهها و آتشها برمیخیزد و رژیم ضدبشری را خاکستر میکند
ما برای نبردها و جنگهای بنیانکن دیگر آماده و آمادهتر میشویم. حق دفاع از خود برای هر مجاهدی در برابر حمله و یورش دشمن در هر کجا یک حق مشروع و قانونی است. بیمحابا از این حق مشروع و قانونی در هر زمان و در هر مکان استفاده کنید!»
آن زمان معلوم نبود منظور از هزار اشرف، هزار کانون شورشی و مقاومت برای نبرد سرنگونی و هزار اخگر سوزان و شعلههای فروزان بر جان تمامیت رژیم است. خامنهای گمان میکرد با این ضربه لااقل تا مدتی خیالش از بابت مجاهدین راحت است. اما مسعود رجوی با صراحت خبر از تکثیر اشرف و هزار کانون شعلهور مقاومت در میهن اسیر داد و بعدها روشن شد که اشرف در قتلعام دهم شهریور ۹۲نه تنها نابود نشد که در هزار کانون شورشی تقویت و تکثیر گردید.
مسعود رجوی ـ رهنمودهایی برای جوانان ـ مرداد ۱۳۹۳
مسعود رجوی در ماه رمضان (تیر و مرداد) ۱۳۹۳ رهنمودهایی برای جوانان میهن در مسیر مقابله با دشمن ضدبشر مطرح کرد. این آموزش و رهنمود با عنوان مسعود رجوی ـ چند رهنمود برای جوانان انقلابی و مؤسسان چهارم ارتش آزادی در داخل میهن اشغال شده منتشر گردید.
مسعود رجوی برخلاف آنان که رژیم را رو به ثبات و جوانان را بیتفاوت و بیانگیزه میدانستند، رژیم را در مرحله سرنگونی و شرایط عینی را آماده میدانست و از جوانان خواست به با حفظ روحیه انقلابی و سمت دادن به اعتراضات صنفی، شرایط را برای خروش و خیزشهای عمومی و سیاسی مهیا کنند.
مسعود رجوی ـ رهنمود برای جوانان
مسعود رجوی در آستانه عید فطر از جوانان انقلابی میهن خواست:
۱-از هر چیزی که روحیه رزمنده و جنگنده را به سود دشمن تضعیف و خدشهدار کند پرهیز کنید.
۲-در پیرامون خود روحیه رزمنده و امید و شور و نشاط انقلابی ایجاد کنید.
۳-دشمن ضدبشری میخواهد ما را خسته، مرعوب و مأیوس کند. باید از مجاهدان اشرفی در مقابل دشمن درس گرفت و مانند آنها «پرچم فروغ» برافراشت:
-خسته نشوید، دشمن را خسته کنید
-نترسید، دشمن را بترسانید
-مأیوس نشوید، دشمن را مأیوس کنید
۴-در اعتراضات صنفی و اجتماعی شرکت کنید. آنها را دامن بزنید و با شعارهای انقلابی بر ضد رژیم سمت و سو بدهید: «مرگ بر اصل ولایت فقیه!»، «زنده باد ارتش آزادی! »...
۵-در مقابل تجرّی و تعرضهای دشمن به خودتان و هموطنان بهویژه زنان، با استفاده از تمام وسایل و امکانات به دفاع برخیزید و عوامل رژیم را گو شمالی بدهید. ما حق داریم در هر زمان و هر مکان، بیمحابا از حق مشروع و قانونی دفاع از خود و هموطنانمان با همه وسایل لازم استفاده کنیم.
۶-صحنههای نفرتانگیز اعدام در ملأعام را تحمل نکنید. دژخیمان باید در نخستین فرصت به سزای جنایتهای خود برسند.
۷-تیم ها، دستهها و یکانهای ارتش آزادیبخش ملی را با همه الزامات آن تشکیل بدهید و آماده باشید.
فطر آزادی مردم ایران از زنجیرهای استبداد مذهبی نزدیک میشود.
مسعود رجوی ـ زهر اتمی؛ نقطهعطف در سرنوشت دیکتاتوری مذهبی
مسعود رجوی ۲۷تیر ۹۴ در پیام تبریکی بهمناسبت پذیرش جامزهر اتمی، عقبنشینی خامنهای را شکست استراتژی تضمین بقای رژیم با بمب اتمی پس از کارزار ۲۴ساله مقاومت ایران دانست.
مسعود رجوی ضمن انتقاد از سیاست مماشات و افشای سیاست آمریکا، گفت تردیدی نیست که دولت آمریکا تا منتهیالیه کشش تاریخی و بینالمللی و سیاسی خود هوار رژیم را داشته و به آن امتیاز داده است... اما خامنهای، با اتمی، بیاتمی، سرنگون سرنگون...!
مسعود رجوی در بخش دیگری از پیام تأکید کرد که مردم مردم ایران به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم ولایت فقیه و استقرار آزادی و حاکمیت مردم رضایت نمیدهند؛ این هسته مرکزی کارزار ملی و میهنی با این رژیم بوده و خواهد بود. جنگ آزادیبخش و سرنگونی خلافت ارتجاعی، انتخابات آزاد و تدوین قانون اساسی جمهوری جدید در مجلس مؤسسان و قانونگذاری ملی حق مسلم مردم ایران است.
مسعود رجوی در پایان ضمن فراخوان به عموم نیروهای آزادیخواه و استقلال طلب به جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی گفت از نقطهعطف گذشتیم؛ مماشات و دلالی و داعیه اصلاح و اعتدال برای این رژیم دیگر اثر ندارد!
مسعود رجوی در تحلیل برهم خوردن تعادل رژیم و فاز جدید مقاومت گفت:
اما شکست استراتژی تضمین بقای رژیم قرونوسطایی با بمب اتمی، خواه و ناخواه به تضعیف کیفی این رژیم و بر هم خوردن تعادل آن منجر میشود.
اکنون دیگر از یک نقطهعطف در سرنوشت این رژیم گذشتیم. مماشات، دلالی و داعیه اصلاح و اعتدال برای این رژیم دیگر اثر ندارد. ما با یک دشمن زهر خورده و کیفاً ضعیفتر روبهرو هستیم و این چیزی قابل پوشاندن و واژگونه نمایی نیست و به سرعت در میدان عمل به اثبات میرسد.تا آنجا که به رژیم مربوط میشود مرحله «واپس تمرگیدن» تازه شروع کار است و این رشته سر دراز دارد. سر و وضع و حرکات و آشفتگی و پریشانی و درهم شکستگی آشکار خامنهای در این ایام بهوضوح مؤید همین حقیقت است.
بگذریم که حتی اگر رژیم آخوندی به اندازه رژیم شاه هم حمایت کشورهای غربی را میداشت (که ندارد)، حتی اگر به اندازه رژیم شاه هم پول و اعتبار میداشت (که ندارد) باز هم نقطهای در تقدیر است که اینها چارهساز نیست و انقلاب و سرنگونی خود را تحمیل میکند. حالا هم دیگر، رفع تحریم از این رژیم، نه تنها هیچ مسألهای حل نمیکند، بلکه بر ابعاد بحران سرنگونی میافزاید و آن را عمیقتر میکند.
بحرانهای حاد اجتماعی و اقتصادی در اوج خود به بحران سیاسی تبدیل میشوند و راهحل آنها هم راهحل سیاسی یعنی کنار رفتن یا تغییر و سرنگونی رژیم مربوطه است. برای فهم این حقیقت بایستی عینک اکونومیستی را کنار گذاشت و موضوع را در طاق سیاسی و پایه طبقاتی آن بررسی کرد.
اینجاست که روشن میشود، سرمایه اتمی رژیم که بیش از ربع قرن برای آن وقت و انرژی و منابع کلان صرف کرده بود حالا دیگر در بهترین صورت متوقف و منجمد شده و دیگر ضامن بقای آن نیست.
به وضوح پیداست که مردم ایران به چیزی کمتر از سرنگونی رژیم ولایت فقیه و استقرار آزادی و حاکمیت مردم رضایت نمیدهند. این هسته مرکزی کارزار ملی و میهنی با این رژیم بوده و خواهد بود.
در پایان مسعود رجوی ضمن فراخوان به عموم نیروهای آزادیخواه و استقلال طلب به جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی گفت:
جای خوشوقتی است که شورای ملی مقاومت ایران از سال ۱۳۸۱همه نیروهای جمهوریخواه و مشتاق آزادی و استقلال میهن را به همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی فراخوانده است. در همان زمان هم گفتیم که این یک آزمایش تاریخی برای عموم نیروهاست که صرفنظر از اختلافات و دیدگاهها و برنامهها و طرح های خاص مورد نظر خودشان تا کجا به دور از شیخ و شاه از ظرفیت همبستگی برای سرنگونی استبداد مذهبی برخوردارند.
رژیم و مهرههای آن به طرز مضحکی از دوران "پسا مذاکره" صحبت میکنند. منظورشان آمادهسازی رژیم برای عبور از این مرحله است. اما ما درست میخواهیم در همین مرحله "واپس تمرگیدن" برای سرنگونی و گسستن بند از بند رژیم ضدبشری، بهطور مضاعف پیش بتازیم.. به همین مناسبت "کارزار سرنگونی- شماره ۶" را برای یکانهای فدایی، مجاهدان اشرفی، مؤسسان چهارم ارتش آزادی و یاران اشرفنشان در داخل و خارج میهن اشغال شده، اعلام میکنم.
مسعود رجوی ـ حمله به لیبرتی در آستانه عید فطر ۹۵
رژیم آخوندی در وحشت از مجاهدین و نگرانی از روند انتقال به کشور آلبانی، شبانگاه دوشنبه ۱۴تیر (۲۸رمضان) مجدداً به کمپ لیبرتی حمله کرد و مسعود رجوی در پیامی به پرچمداران و پیشتازان ارتش آزادیبخش در رزمگاه لیبرتی گفت:
«مجاهدین در روزهای پایانی رمضان که در عینحال گرمترین و طولانیترین ایام سال است، اینچنین عبادت و مجاهدت را با نقشههای مسیر خود در شبهای قدر، در راه خدا و خلق گره میزنند. آری فطر رهایی و آزادی یک ملت اینچنین با رنج و خون فرزندان رشیدش رقم میخورد...»
مسعود رجوی ضمن تشریح علت نگرانی و وحشت رژیم از مجاهدین افزود:
«اثبات شد که سنگاندازی و اشکال تراشی در جریان انتقال مجاهدین از لیبرتی به آلبانی و به تأخیر انداختن و ممانعت از خروج اسامی و لیستهای مشخص به بهانههای مختلف، همچنانکه مجاهدین و مقاومت ایران پیشاپیش گفتند و نوشتند، چه نقطه عزیمت جنایتکارانهای داشته است.
همچنین اثبات شد که توطئهها و لجن پراکنیهای سیاسی علیه مقاومت که معمولاً قبل از گردهمایی بزرگ سالانه بالا میگیرد، زمینهسازی به همین منظور بوده و دستگاه پلید ولایت راهحلی جز راهحل تروریستی-نظامی در چنته ندارد.»
حمله به لیبرتی ـ ۱۴تیر ۹۵
مسعود رجوی در پایان با یادآوری زبونی و شکست رژیم در این تهاجم موشکی گفت:
«اما خدا را شکر که بهخاطر حداکثر هوشیاری و انضباط پولادین خودتان، بهرغم آتشسوزی گسترده و خسارتهای فراوان، این بار در حمله سهمگین موشکی که دشمن روی آن حساب زیادی باز کرده بود، شهیدی نداشتیم. دشمن زبون یکبار دیگر شکست خورد و بور شد.»
مسعود رجوی ـ قیام دیماه ۱۳۹۶
مسعود رجوی یک روز پس از تظاهرات گرانی در مشهد و گسترش تجمعات اعتراضی به شهرهای دیگر، خیزش شهرهای مشهد و کرمانشاه و اهواز و قوچان را به حریقی تشبیه کرد که تمام شهرهای میهن را روشن میکند.
مسعود رجوی ـ قیام ایران ۱۳۹۶
مسعود رجوی گفت:
«اکنون از جرقه حریق برخاسته و همگان هزار کانون شورشی را در جای جای میهن اسیر و اشغال شده، به چشم میبینند.
دیروز مشهد با دیگر شهرهای خراساًن پیشتاز شد و بر ضد گرانی بپا خاست. امروز کرمانشاه و اهواز فریاد زدند که: آخوندها حیا کنید، مملکت را رها کنید. همچنین از رشت تا قوچان و از همدان تا سبزوار و اصفهان صدای عهد بازگشتناپذیر سرنگونی به اوج رسید که: ایران را از آخوندهای اشغالگر پس میگیریم...»
مسعود رجوی با تأکید بر گسترش و پویایی قیام ارتش بیکاران افزود:
«قیام بالا بلند ملت ایران خجسته و مبارک باد. ارتش بیکاران و محرومان و غارتشدگان بپا میخیزد.
اثبات شده است که افعی کبوتر نمیزاید. اصلاح و اعتدال در رژیم ولایت فقیه یک سراب ارتجاعی و استعماری است.
اثبات شده است که رمز رستگاری ملی، مرگ بر اصل ولایت فقیه و زنده باد ارتش آزادی است.
آری، مشی ما سرنگونی است.»
مسعود رجوی در بخش پایانی پیام ضمن یادآوری کارکردهای مماشات در دولت اوباما و خیانت جریان موسوم به اصلاحات در ایجاد انحراف و... خطاب به جوانان گفت:
۱-از پاتکهای دشمن زبون و زهرخورده و ولایت شاخ شکسته او نترسید و ناامید نشوید. خدا به موسی و هارون هم در برابر فرعون گفت: نترسید من با شما هستم، میشنوم و میبینم(لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی)
۲-آتش قیام را به هر قیمت در هر کجا و در هر فرصت و در هر زمان روشن و پرفروغ نگهدارید. بهطور قانونمند خدا وضعیت هیچ ملتی را جز با جنبش و مجاهدت خود آنها تغییر نمیدهد. ولایتفقیه و سپاه پاسداران ظلمت، گرگ کاغذی هستند.
۳-آمادگی برای دفع شر مزدوران بسیج و لباس شخصی، یک فریضه ملی و انقلابی و مردمی است.
در مقابل تجرّی و تعرض دشمن به هموطنان بهویژه زنان، با استفاده از تمام وسایل و امکانات بدفاع برخیزید و عوامل رژیم را گو شمالی بدهید. ما حق داریم در هر زمان و هر مکان بیمحابا از حق مشروع و قانونی دفاع از خود با همه وسائل لازم، استفاده کنیم.
۴-دستور محوری روز برای جوانان و رزمندگان آزادی و همه نیروهای انقلابی، تشکیل تیم ها، دستهها و یکانهای ارتش آزادیبخشملی در راستای هزار اشرف و کانونهای شورشی برای گسترش قیام است. حق گرفتنی است.
مرگ بر اصل ولایت فقیه-زنده باد آزادی
پیش به سوی سرنگونی دشمن ضدبشری ـ مسعود رجوی ـ ۸دی ۱۳۹۶
مسعود رجوی ـ عمق، گسترش و پشتوانه قیام
همزمان با اوجگیری تظاهرات در تهران، برازجان، کازرون و اعتصاب مجدد کامیونداران و بازار، مسعود رجوی با اشاره به تداوم، سازمانیافتگی و گسترش قیام زحمتکشان، پاسخ واقعی در شعلهور کردن قیام را در جنگ بیشتر و شوریدن بر نظام دانست.
این دهمین پیام مسعود رجوی بعد از قیام سراسری در دیماه ۹۶ بود.
مسعود رجوی در پایان همین پیام گفت:
راستی وقتی دیکتاتوری دینی میزند و حمله میکند و آتش میگشاید چه باید کرد؟
مشت در برابر مشت، حمله در برابر حمله، آتش جواب آتش
مسعود رجوی ـ ۱۱مرداد ۱۳۹۷
مسعود رجوی ـ مجاهدین چه میخواهند؟
مسعود رجوی: در انتخابات ریاستجمهوری سال ۵۸ خمینی گفت هر کی به قانون اساسی رأی نداده صلاحیت ریاستجمهوری رژیم رو ندارد. نیم ساعت بعد من اطلاعیه دادم که خداحافظ شما ما نیستیم. ما اینکاره نیستیم. الآن چه میگویم؟
اول روشن باشه که ما هیچی نمیخوایم؛ هر کی میخواد بیاد روی کار، ما ستادمونو میخوایم و آزادی بیان و آزادی اجتماعات و اینکه شکنجه و اعدام نباشه. هیچی نمیخوایم. هر کی میخواد رئیس بشه هر کی میخواد مرئوس بشه هر کی میخواد انتخاب بشه. خون شهدامون و رنج زندههامون و تاریخچهای که پشت سر گذاشتیم بسا بسا فراتر از این حرفهاست...
مسعود رجوی:.... قرار است خسته بکنیم خسته نشویم. ما مجاهدیم ما که از قبل گفتیم کسی بیشتر مقاومت بکنه از ما جلو این رژیم زانو میزنیم، هژمونیش هم میپذیریم با افتخار هم این کار رو میکنیم. هر کی از پس این آخوندها بر میاد بسمالله. اول روشن باشه من آزادی بیانم رو میخوام و آزادی خلقم. چرا؟
چون که مجاهد خلقم. مگه اومدم که قدرت بگیرم؟ مگه اومدم حکومت کنم؟ مگه اومدم تو مسابقه فرصتطلبی شرکت کنم؟ اول روشن باشد که ما چی هستیم روشن باشد که نسلمون و خطمون و سابقهمون و تاریخچهمون چیه. نمیخوام نمیخوام نمیخوام که جلو بیافتیم. یعنی اینطوری نمیخوام جلو بیافتیم. با صدق و فدا آری...
مسعود رجوی: به ابوسعید ابوالخیر مراجع زمانش گفتند که تو در مقابل ما پشهای بیش نیستی. گفت من همون پشه هم نیستم. ما آقا! اشرفیان پشه هم نیستیم. هیچی نیستیم. بینام و نشان. چند ده نفر بودیم از زندان آزاد شدیم. حرفهای خودمونو زدیم. تف کردیم به ریاستجمهوری خمینی که لازمهاش ولایت فقیه بود و سرکوب خلایق. خوردیم چماق و گلوله و شلاق و یکصد و بیست هزار شهید و آواره شدیم و آواره هم هستیم هیچی نیستیم پشه هم نیستیم اما به خودمون مطمئنیم. دیگه بالای سر مزار شهدامون که میتونیم بنشینیم و حرفمون رو بزنیم. اگر حرف حق است که راه خودش رو باز خواهد کرد...
مسعود رجوی: یادتون باشه قرار ما خاوران محل شهدای قتلعام و اشرف و موسی اونجا چادر میزنیم. هیچی نمیخوایم. هیچی. پس قرار ما خاوران است.
مسعود رجوی ـ مجاهدین چه میخواهند؟
مسعود رجوی ـ سخنی با مجاهدین همراه با یک تعهد مشخص
مسعود رجوی در سلسله آموزش برای نسل جوان در داخل کشور ـ ۳۰دی ۸۸ـ در مطلبی با عنوان «سخنی با مجاهدین همراه با یک تعهد مشخص» چنین میگوید:
«حالا روی سخنم بهویژه با مجاهدین و دیگر اعضای مقاومت ایران و با هواداران و پشتیبانان آنهاست. سپس تعهد مشخص را به دلایلی که خواهم گفت به اطلاع عموم میرسانم:
اصلاً و ابداً از آزمایش درباره هیچکس بیم نداشته باشید. چه خودمان و چه دیگران. بگذارید ما در راستای سرنگونی رژیم ولایت فقیه و در راستای آزادی و حاکمیت مردم و برقراری نظام جمهوری مورد نظر مردم ایران با همه اتمامحجت کنیم. فقط به یک شرط. به شرط اینکه کسی (و اول از همه خود من) در فکر خودش نباشد. به فکر رود خروشان خون شهیدانی همچون اشرف و موسی و شهیدان قتلعام و جاودانه فروغها و شهیدان اشرف و شهیدان قیام، به بار نشاندن و به مقصد رساندن این خونها و این رنج و رزمها باشد.
همه امتحان میدهیم و مردم و تاریخ ایران داوری میکنند. « بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم» چرا که اگر معتقدید، آن داورِ نهایی وجود، که «خَیْرُ الْحَاکِمِینَ» و «أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ» است در روز بازپسین به قضاوتمینشیند، پس دیگر چه جای بیم و باک.
همان که برخلاف خمینی، که هیچ قاعده و قانونی نمیشناخت، خود را متعهد و ملتزم کرده است که حتی به اندازه «رشته میانی هسته خرما» به هیچکس و هیچ چیز ستم نکند وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً... چرا که متاع دنیا گذرا و اندک است و دستاورد آخرت برای آنکس که پرهیزکاری پیشه کند و بر اصول و مرزبندیهای ضروری استوار بماند، بسا بهتر است.
وانگهی مگر مجاهدین حتی به فرزندان خودشان و شهیدانشان نمیگویند که افتخارات و خوب و بد آنها به یکدیگر ربطی ندارد. مگر نمیگویند هر کس تنها صاحب و مالک و پاسخگو و در گرو کردار و عمل خویشتن است...»
مسعود رجوی سپس با یادآوری قسمتی از پیامی که برای اعضا و کاندیداهای عضویت مجاهدین در ماه رمضان سال ۸۶ فرستاده بود، به «تعهد مشخص» اشاره میکند:
مسعود رجوی ـ یک تعهد مشخص
«فراخوان و پیشنهاد و آنچه درباره بازگشت به جبهه مردم ایران گفتم، هر چند به اقتضای وضعیت و آرایش سیاسی موجود با اسامی مشخص همراه بود اما اختصاصی نیست بلکه فراگیر است.
به دیگران هم در این آزمایش تاریخی خوشآمد میگوییم. میگوییم که اگر راست میگویند، گریبان مجاهدین را رها نموده، یقه ملا را بچسبند. این را هم اول به خودمان میگوییم که هرگز و هیچگاه شروع کننده خصومت و ضدیت و تعارض با احدی غیراز دیکتاتوریهای شیخ و شاه نبودهایم. اغلب تا مدتهای مدید فروخوردهایم تا وقتی که طرف مقابل از حد گذرانده باشد، بهنحوی که اگر به جوابگویی نمیپرداختیم، دیگر ضعف و ذلت تلقی میشد. و هیهات منّا الذله...
اما فراتر از این حرفها، من برای اثبات صدقِ عرایضم، باید تعهد مشخصی هم ارائه کنم تا کسی گمان نکند که سودای دیگری جز آزادی و حاکمیت جمهور مردم دارم. از آنجا که به هرحال کسی باید پا پیش بگذارد و امید و اعتماد پرپر شده از سوی خمینی و اعقاب عمامهدار و بیعمامهاش را جبران کند و آب رفته را از این حیث به جویبار وجدانهای خنجر خورده و ضمایر خیانت شده برگرداند، اعلام میکنم که پس از وفای به عهد در آزادی ایرانزمین از چنگ رژیم ولایت فقیه و تشکیل مؤسسان منتخب مردم ایران، از هر گونه مقام و منصب و از هر گونه شرکت در انتخابات و هر دولتی که باشد، تحت هر نام و عنوان، معذورم. عضویت در سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران، چنانچه شایسته آن باقی بمانم، برایم کفایت و کمال مطلوب است.
مسعود رجوی ـ بالاترین خواسته
مسعود رجوی ـ بالاترین خواسته
البته میدانم که خیانت خمینی به عهد و پیمانهایش، مخصوصاً به تعهداتی که قبل از رسیدن به قدرت اعلام کرده بود؛ کلمات را ذبح و مُلوث کرده و جایی برای اعتماد به تعهدات باقی نگذاشته است. اما این هم هست که مجاهدین با دریای خون و سلسله جبال ایستادگی در تاریخ معاصر ایران نشان دادهاند که در سوگندها و تعهدات خود جدی هستند. بنابراین، امیدوارم بتوانم در جریان عمل، در عهدی که با خود و خدای خود از روز۳۰خرداد بستهام و آن را با شما در میان میگذارم، اعتماد کسب کنم.
از روز ۳۰خرداد سال ۱۳۶۰ که بالاترین و شکوهمندترین مقاومت سازمانیافته تاریخ ایران در برابر ارتجاع و دیکتاتوری آغاز شد، و از روز بر خاک افتادن اولین دسته شهیدان آزادی، با خود و خدای خود عهد بستم که حتی اگر به رستگاری شهادت نرسم، چنانچه عمری باقی بود، با تدوین و تکمیل ۴کتاب ناتمامِ تبیین جهان، انسان، تاریخ و شناخت، اینچنین دفتر ایام را با هدیه به نسل جوان ببندم.
در یک کلام، برترین و بالاترین خواسته برای خودم این است که میخواهم "مجاهد" بمانم و "مجاهد" بمیرم. فقط همین. البته با استعانت از خدا و دعای خیر شما.»