نسل «نه»؛ فریادی که سکوت حاکمیت را میشکند
خروش کانونهای شورشی؛ نماد پویایی و زندگی جامعه ایران
در کشوری که نفس کشیدن هم گاهی جرم است، بعضیها راه رفتن را انتخاب نمیکنند؛ میدوند، میخروشند، میسوزانند.
در دل این خفقان خفهکننده، جایی که رژیم ولایت فقیه سایهی ترس را بر کوچهها و خیابانها گسترانده، صدایی بلند شده. نه با بلندگو، نه با رسانههای رسمی؛ با دیوارنوشته، با بنرهای شبانه، با شعلههای آتش و با دستی پر از نور و دلی پر از شور.
این صدا، صدای کانونهای شورشیست. صدایی که امیدوار است، پر از اراده است، استوار است، خشمگین است و البته خشم خود را به آتشی علیه رژیم مبدل میکند.
کانونهای شورشی، متولد دل این مردماند. از قلب دانشآموزانی که دیگر نمیخواهند فقط امتحان بدهند، میخواهند امتحان پس بگیرند. از صدای دانشجویی که نمرهی عدالت را خودش مینویسد. از کارگری که وسط دود و خاک و فقر، هنوز آرزو دارد، هنوز جسارت دارد. از زنان دلیری که دیگر نمیخواهند ستم و تحقیر آخوندی را تحمل کنند.
اما در تعریف نظری میتوان گفت کانون شورشی نیروی منسجمی است که با ضربات خودش به دستگاه حاکمیت آخوندی طلسم ترس و اختناق را میشکند. این نیروی جنگاور، امید میآفریند و راه مبارزه و قیام را میگشاید.
کانونهای شورشی به هر جنایت خامنهای، پاسخ میدهند. هر حکم اعدام، هر شلیک به چشم معترض، هر زنجیر بر دست کارگر، جرقهای میشود که شعلهی یک عملیات تازه را روشن کند. کانونهای شورشی، با عملیات آتشین، پوسترهای خامنهای را میسوزانند، بنرهای دروغ را خاکستر میکنند، اسم شهدا را دوباره بر دیوارها مینویسند، شعارها و امید مردم را بر دیوار شهرها نقش میزنند.
به طور مشخص پایگاههای سرکوب بسیج و سپاه و انتظامی، مراکز قضایی رژیم، حوزههای جهل و جنایات، مراکز غارت مردم همه و همه از اهداف مشروع کانونهای شورشی هستند که هر بار مورد تهاجم آتشین قرار میگیرند.
آنها نمیترسند. چیزی دارند که دیکتاتور ندارد: قلبی پر از ایمان، ارداهای از جنس پولاد و عشق بیپایان به آزادی و رهایی مردم ایران.
رژیم میخواهد همهچیز خاکستری باشد. اما اینها رنگ آتشاند.
میخواهند شب را طولانی کنند، ولی کانونها صبح را نزدیک میکنند.
رژیم میگوید «تمام شد»، ولی اینها فریاد میزنند: «تازه شروع کردیم»
کانونهای شورشی، نه فقط دلیران میدان مبارزهاند، نه فقط آتشاند؛ بلکه آنها فرهنگاند، وجداناند، نسلاند. نسلِ «نه» گفتن. نسل «تا آخر خط رفتن»
در ادامهی سفر ۶۰ سالهمون، امروز کنار کسانی میایستیم که شب را آتش زدند تا روز بردمد.
این سفر ادامه دارد… تا روزی که دیگر دیواری برای شعار نوشتن باقی نماند.