چقدر جنگل خوسی، میلت وسی.
خسته نوبوستی.
می جان جانانا.
تره گمه میرزا کوچیک خانا
خدا دانه که من نتانم خوفتن از ترس دشمن.
می دیل آویزانا.
می جان جانانا.
تره گمه میرزا کوچیک خانا.
سهشنبه ۱۴ اسفند ۵۸ میتینگ پرشکوه و بیسابقه انتخاباتی مجاهدین برای مجلس شورای ملی در رشت، در سالروز فقدان پیشوای نهضت ملی ایران دکتر مصدق برگزار شد. در این روز زادگاه میرزا کوچک خان شاهد عظیمترین اجتماع سیاسی خود بود. از آنجا که پیشتر سخنرانی مسعود رجوی در رشت اعلام شده بود، مردم شهرهای گیلان بیصبرانه منتظر ورود فرزندان مجاهد خود بودند. در ساعت ۱۱/۳۰دقیقه مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی به همراه مادر رضائیهای شهید ابتدا بر مزار میرزا کوچک خان حاضر شدند و با سردار جنگل تجدید میثاق کردند.
آنروز در رشت جنب و جوش بیسابقهای در جریان بود. سیل مشتاق هواداران سازمان از نقاط دور و نزدیک استان گیلان و همینطور مازندران، به سوی استادیوم جهان پهلوان تختی رشت سرازیر بود. در همه جای شهر پلاکاردهایی با مضمون خوشآمد گویی به مجاهدین دیده میشد. انبوه جمعیت به ۳۰۰هزار نفر میرسید که از جمله فریاد برمیآوردند خلق جهان بداند مسعود معلم ماست و درود بر مصدق، سلام بر رجوی.
مراسم در ساعت ۱۴/۳۰دقیقه آغاز شد. نخستین سخنران مراسم مادر رضائیهای شهید بود که از جمله گفت: «جنگلهای گیلان هنوز فریادهای سرخ مجاهدین جنگل را در خود حفظ کرده است». سخنانی که با شعارهای پرشور جمعیت مورد استقبال قرار گرفت. پس از مادر رضائیها نوبت به استاد جلال گنجهای کاندیدای مردم رشت برای نمایندگی مجلس شورای ملی رسید، که جمعیت با شعار درود بر گنجهای از او استقبال کردند. استاد گنجهای در صحبتهایش به چرایی حمایتش از مجاهدین و آرمان آنها اشاره کرد، آنگاه نوبت به دیگر کاندیدای مجاهدین در رشت مجاهد شهید دکتر محمدعلیپور مسأله گو رسید که از جمله در سخنانش مبارزات ضداستعماری دکتر مصدق را راهگشای حرکت خلق ایران توصیف کرد. سخنانی که با تشویق پرشور مردم همراه بود.
سپس مسعود رجوی در مقابل خلق مشتاق ظاهر شد، در حالیکه فریادها و شعارهای پرشور و پرطنین جمعیت، استادیوم را به لرزه درآورده بود.
مسعود رجوی از جمله گفت: «راستی در تاریخچه چه بد نوشتهاند که سردار ما در برفها یخ زد. نه، نه، آنها البته میخواستند سردار یخ بزند. ولی میرزای ما که یخ نزد. او در آرمانش ذوب شد و در رگها و قلبهای تکتک ما جاری شد».
مسعود رجوی در ادامه سخنانش با اشاره به تهمتها، توطئهها و حملات خونین چماقداران و پاسداران ارتجاع خروشید: «مگر ما در مسیر احقاق حقوق خلقمان از پا مینشینیم؟
مگر پرچم سرداران، پرچم کوچک خان و مصدق را فرو میگذاریم؟ مگر میخواهیم لعنت بشویم. نه، ما سوگند خوردیم که راه را ادامه بدهیم.
در این تردیدی نیست، در این تردیدی نیست که نسل به خون شسته ما، نسل به خون تطهیر شده ما، که اعتقاداتش، مکتبش و رویه سیاسیاش را از میان شکنجهگاهها و از میان میدانهای اعدام به دست آورده، مشعل کوچک خان و مشعل مصدق را هر چه محکمتر در دست خواهد فشرد و هیهات، هیهات بر آنهایی که فکر میکنند با این فشارها میتوانند مشعل سرداران را از دست ما بیرون بیاورند».
آری بدین ترتیب. این میتینگ با شکوه در حالی پایان گرفت که بیشک در حافظه تاریخی مردم گیلان و سراسر ایران به واقعهیی بینظیر و ماندگار تبدیل شد
با عهد و پیمانی آتشین، با پیشوایان و سرداران تاریخی مردم ایران، و این فرازی دیگر از سفر ۶۰ساله سازمان مجاهدین خلق ایران بود.