در مسیر سفر ۶۰ ساله با مبارزه سازمان مجاهدین خلق ایران، به منزلگاههای مختلفی میرسیم، که باید قدری توقف و تأمل کرد.
داستان مجاهد شهید عباس عمانی:
در دل زمستان ۱۳۵۸، در کوچههای جنوب تهران، جوانی ۱۹ساله با دستانی پینهبسته و قلبی پر از امید، تراکتهایی را پخش میکرد که بر آنها نام «مسعود رجوی» نقش بسته بود. عباس عمانی، کارگر سادهٔ پروانهسازی در نعمتآباد، نه بهدنبال قدرت بود و نه شهرت؛ او تنها میخواست بهگفته خودش حقیقت را ترویج کند، همانطور که در نامهاش به سازمان مجاهدین خلق نوشت: «حقیقت را همیشه باید ترویج کرد»...
عباس عمانی در کودکی و جوانیاش فقر را با تمام وجود لمس کرده بود، ساکن چهارراه عباسی بود در محلات جنوب تهران، پس از انقلاب ضدسلطنتی با سازمان مجاهدین آشنا شد و هوادار مجاهدین شد.
عباس عمانی علاوه بر فعالیتهای سیاسی برای تأمین خانوادهاش کارگری میکرد. او گاه تا نیمهشب به تولید تراکتها میپرداخت و صبح زود پیش از رفتن به محل کار خود در نعمتآباد تهران آنها را توزیع میکرد.
اما در شامگاه ۲۸دی۱۳۵۸ که هنوز یک سال از انقلاب ضدسلطنتی نگذشته بود، چماقداران خمینی، این صدای حقیقت را با ضربات بیرحمانهشان خاموش کردند.
عباس، نخستین شهید مجاهدین خلق پس از انقلاب، در حالی که تنها جرمش پخش تراکتهای انتخاباتی بود، بهشهادت رسید.
این واقعه، نه تنها نمادی از خشونت بیپایان حاکمیت آخوندی بود، بلکه نشاندهندهٔ خویشتنداری و پایبندی مجاهدین به اصول دموکراتیک در دو سال و نیم پس از انقلاب بود. در حالی که سرکوب، شکنجه و ترور روزافزون بود، مجاهدین با تمام توان، از فضای باز سیاسی دفاع کردند و هزینههای سنگینی را پرداختند.
عباس عمانی، با خون خود، نه تنها حقیقت را ترویج کرد، بلکه راهی را گشود که نسلهای بعدی در آن قدم بگذارند؛ راهی که با فداکاری، ایستادگی و ایمان به آزادی هموار شده است.
در ادامهٔ سفر ۶۰سالهمان، امروز از عباس عمانی میگوییم؛ جوانی که با لبخند، به استقبال گلوله رفت و صدای حقیقت را در سکوت گلولهها فریاد زد.