انقلاب ضدسلطنتی تازه به پیروزی رسیده بود. هنوز بوی خون و باروت در فضا سنگینی میکرد. مردم با قلبهایی آکنده از امید، در پی ساختن آیندهای روشن بودند. و حالا، نخستین آزمون آزادی و دموکراسی در پیش رو بود: اولین انتخابات ریاست جمهوری در بهمن ۱۳۵۸.
در آن روزها، شور و حرارت سیاسی برای مشارکت در ساختن ایرانی آزاد و دموکراتیک، جامعه را فرا گرفته بود. اما در پشت پرده، نقشهای دقیق برای از بین بردن آزادیها در حال طراحی بود.
مجاهدین خلق، که با شجاعت در برابر دیکتاتوری شاه ایستاده و برای پیروزی انقلاب فداکاریهای فراوانی کرده بودند، این انتخابات را ، نه فرصتی برای کسب قدرت، بلکه سنگر تازهای برای دفاع از حداقل آزادیها میدانستند. سازمان مجاهدین، با وجود همه فشارها، تصمیم گرفت در انتخابات شرکت کند.
مسعود رجوی، به عنوان کاندیدای سازمان معرفی شد. جوانی تحصیلکرده، با سابقهای درخشان از مبارزه و تحمل زندان و شکنجه. او صدای نسلی بود که آرزوی ساختن ایرانی آزاد را در سر داشت. البته پشت این نام، تنها یک سازمان نبود؛ بلکه نسل انقلاب، روشنفکران، دانشجویان، زنان سرکوبشده، کارگران رنجکشیده، کشاورزان ستمدیده، و مردم کردستان، بلوچستان و سراسر ایران قرار داشتند.
اما این موج عظیم امید، با یک جمله به ناگهان سرکوب شد:
خمینی اعلام کرد که هرکس به قانون اساسی رأی نداده، نمیتواند کاندید شود!!
مجاهدین به قانون اساسی که از اساس بر مبنای دیکتاتوری انحصاری ولایت فقیه بنا شده بود، رأی نداده بودند.
در آن زمان، شاید بسیاری به عمق و معنای این حذف پی نبردند. اما برای مجاهدین، این هشداری بود از آیندهای که در آن، هر صدای مخالفی یا باید خاموش شود، یا حذف.
این یکی از مهمترین ایستگاههای سفر شصت ساله مجاهدین بود.
ایستادگی در برابر انحصارطلبی و استبداد دینی خمینی و تلاش برای حفظ آخرین شعلههای آزادی.
در ادامه سفر شصتسالهمان، از مقطعی صحبت کردیم که مجاهدین با آن، یک گام در برداشتن نقاب از چهره خمینی پیش رفتند و مبارزات مردم ایران را یک گام به سوی مقابله با حاکمیت استبداد سوق دادند.
این سفر ادامه دارد... به روزهایی که حذف سیاسی، جای خود را به سرکوب خیابانی داد.